نامه سرگشاده
غلامرضا امامي
جناب آقاي شريعتمداري وزير محترم تعاون، كار و رفاه اجتماعي
با سلام
براي من سخت است كه در اين روزهاي سخت و صعب نامهاي سرگشاده خطاب به شما بنويسم. من به قول شاعر:
نه به استر بر سوارم نه چه اشتر زير بارم
نه خداوند رعيت نه غلام شهريارم
غم موجود و پريشاني معدوم ندارم
نفسي ميزنم آسوده و عمري به سر آرم
نه سوداي سياسي دارم و نه در آرزوي پست و مقامي و صندلي. اما بر زبر اين خاك پاك كه ايرانش مينامند و زير آسمان آبي ميزيم. احوال مردم را ميبينم و روزگار پربيم و هراس آنان را مينگرم.
ميبخشيد من هم چون بسياري در خانه در حصري خودساخته و خودخواسته نشستهام. ديروز از پنجره به بيرون نگاه ميكردم. سابقا كودكان كار بيكار در ميان زبالهها روزي و رزق خويش ميجستند اما ديروز ديدم كامله مردي محترم زبالهها را به هم ميزد تا چيزي بيابد و لابد با فروش آن ناني بخرد و شكمي سير كند. شكم خود يا خانوادهاش را. در شهري كه آپارتمانش به بهاي دويست و پنجاه ميليارد تومان خريده ميشود. چه كسي؟ از كجا آورده است؟ به فكر فرو رفتم، اين كاملهمرد كيست؟
نزديك خانه ما يك نانوايي است. در اين نانوايي تابلويي نصب شده و مهرههايي. هر كسي ميتواند چند تا از اين مهرهها را بخرد و به تابلو بچسباند تا آنكه پولي در بساط ندارد از اين مهرهها بردارد و به رايگان ناني دريافت كند.
از پشت پنجره شرمم آمد و صدايم به اين كاملهمرد نميرسيد كه بگويم اگر در جستوجوي ناني، نانوايي خيابان سهروردي شمالي به رايگان با برداشتن اين مهرهها نان ميدهد.
اين روزها خبرهايي ميرسد و در وسايل ارتباط جمعي پيامهايي كه بسياري از نيكزنان و نيكمردان ايران زمين كمر همت گماشتهاند و بيمراجعه به شما و دواير دولتي در حركتهاي خودجوش به كار سامان دادن، غذا و پوشاك و زندگي بينوايان و محرومان برخاستهاند. در اين روزگار غم چه شادي بزرگي در دلم و دلهاي مردم پاك ما روان ميشود.
اما غرضم از اين نامه سرگشاده به شما كه نه ميشناسم و نه شما را ديدهام اين است كه در خبرها آمده بود دولت تصميم گرفته بر حقوق بازنشستگان كشوري و لشگري و بازنشستگان سازمان بازنشستگي كشوري بيفزايد. اما در شگفت شدم كه چگونه بازنشستگان تامين اجتماعي كه شامل محرومين، كارگران و كارمندان بازنشسته محروم اين كشور هستند ريالي افزوده نشده است. در شگفتم يك بام و دو هوا! مگر بازنشستگان تامين اجتماعي فرزندان صيغه مادر اين كشورند. كار خوبي شده است كه به بازنشستگان كشوري پرداخته شده است. اما درنمييابم اين تفاوت را؟ اين تبعيض را.
ميخواهم كه پاسخ دهيد به عنوان يك مقام مسوول. به عنوان ناخداي اين كشتي كه در اين درياي پربيم و موج رانده ميشود و بخشي از سرنشينان آن بازنشستگان سازمان بيمه تامين اجتماعي هستند.
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
بازنشستگان تامين اجتماعي حداقل 30 سال تمام حق بيمه خويش را پرداختند و با اندك حقوق بازنشستگي صورت خود را با سيلي سرخ كردند. همه آنان كه به قول معروف به افتخار! بازنشستگي نائل آمدند توان كار در اين اوضاع اقتصادي و بيكاري را ندارند. آن وقت در صفحات روزنامهها ميشنوند و ميبينند كه چنين تبعيض شگفتي رخ داده است و بر اندك حقوق بازنشستگي آنان با اين تورم و گراني چيزي اضافه نشده است در عوض اين لطف يا اين حق هر چند نه چندان چشمگير در حق بازنشستگان سازمانهاي ديگر اعمال شده است.
من اميدوارم و به اميد زندهام كه تا دير نشده اين گره گشوده شود. بگذاريد در آغاز بهاران سفرهها خاليتر نشود، دلها غمگينتر نشود، ديدهها گريانتر نشود، گامها سستتر نشود... بگذاريد نسيم اميد بر جانها بوزد... ميتوانيد اين نامه را نخوانيد. ميتوانيد بخوانيد و كاري انجام ندهيد و ميتوانيد شعله شادي را روياروي دلها و ديدههاي انبوه بازنشستگان تامين اجتماعي برافروزيد. اما نيك بدانيد كه تاريخ و زمان داور زبردستي است.