ماجراي خليج خوكها
مرتضي ميرحسيني
ناسازگاري امريكا با دولت انقلابي كوبا، واقعيت پيچيده و پنهاني نبود. نشانههاي اين تضاد تقريبا از همان روزهاي نخست انقلاب كوبا ديده ميشد. در سير حوادث بعدي اين ناسازگاري به دشمني كشيد و روابط ميان دو دولت را بحراني كرد. برخي اصلاحات دولت كوبا به سهامداران امريكايي كارخانههاي شكرسازي خسارت زيادي زد و اعتراضهاي پياپي مقامات امريكا و پيامهاي آميخته به خشمشان هم، كاسترو را به همپيماني با شوروي سوق داد. ميگويند از نيمههاي سال 1959 شواهد و شايعاتي از احتمال حمله نظامي امريكا به كوبا وجود داشت و حتي خود فيدل كاسترو گاهي در سخنرانيهاي رسمياش از آن حرف ميزد. اما در واقع چند ماه بعد، تقريبا اواسط پاييز آن سال بود كه نقشه بركناري كاسترو با استفاده از زور، در دولت امريكا به رياست آيزنهاور مطرح شد. همان روزها يك كشتي باري فرانسوي در بندر هاوانا منفجر شد و جان 75 نفر را گرفت. كاسترو امريكا را به دست داشتن در اين انفجار متهم كرد و يك گام ديگر به شوروي نزديكتر شد و معاهداتي با آن امضا كرد. امريكا در واكنش به اين اتهامزني و خشمگين از دوستي كوبا و شوروي، چند تحريم اقتصادي به كوبا تحميل كرد. كاسترو در گام بعدي همه پالايشگاههاي امريكا واقع در كوبا را ملي اعلام و به عبارت دقيقتر آنان را تصاحب كرد. در گذر اين كشمكشها بود كه طرح سرنگوني دولت كاسترو در امريكا قطعي شد و همه ترديدها و شك و شبههها كنار رفت. اما انتخابات رياستجمهوري امريكا كه يكي از بحثهاي اصلي آن كاسترو و كوبا بود، در اجراي عمليات وقفهاي انداخت. جان كندي كه به رياستجمهوري رسيد به همه روابط سياسي ميان امريكا و كوبا پايان داد. او تصميمگيران قبلي را براي سستي و بيتدبيري در مواجهه با كوبا نكوهش ميكرد و ميگفت: «ما ميتوانيم مفتخر باشيم كه ايالات متحده امريكا از مشت خود عليه يك كشور كوچك استفاده نميكند.» اما اين حرفهايش فريب و ظاهرسازي بود. چندي بعد، با صدور دستور حمله به كوبا، همان كاري را كرد كه مدعي و مفتخر بود انجامش نخواهد داد. مارك كورلانسكي در كتاب 1968 مينويسد: «تبعيديهاي كوبا، ايالاتمتحده امريكا را متقاعد كرده بودند كه مردم كشور عليه كاسترو بهپا خاسته و به آنها ميپيوندند، اما اين اتفاق رخ نداد. كوباييها به جاي اينكه قيام كنند با عزمي راسخ به دفاع از جزيره خود در برابر اين تهاجم خارجي پرداختند. تبعيديهاي كوبا همچنين تصور ميكردند در صورتي كه دچار دردسر شوند ارتش امريكا وارد كارزار خواهد شد ولي كندي مايل به انجام اين كار نبود.»
كل ماجراي عمليات خليج خوكها دو روز و نيم طول كشيد و در پايان روز سوم، كار مهاجمان تمام شده و «فيدل، كوبا را نجات داده بود.» ماجراي خليج خوكها، رويداد مهمي در تاريخ قرن بيستم و نخستين شكست نظامي امريكا در جهان سوم بود. همچنين به دليل محكمي براي اثبات خوي تجاوزكار و امپرياليستي ايالات متحده تبديل شد. اما تبعات آن به همين بدنامي دولت امريكا محدود نماند. اين ماجرا بيآبرويي بد و جبرانناپذيري براي ليبرالهاي امريكايي كه كندي آنان را نمايندگي ميكرد، بود. خيليها از كندي دل بريدند و از اينكه به او اميد بسته بودند احساس حماقت كردند. نورمن ميلر در نامهاي سرگشاده خطاب به كندي نوشت: «آن اطراف كسي نبود كه به شما درباره كوبا درس بدهد؟ آيا شناعت اشتباه خود را حس نميكنيد؟» حتي فيل اوچز در يكي از ترانههاي خود اين پيام را فرياد ميزد كه ليبرالها حتي اگر حرفهاي درستي بزنند، باز نميشود به آنان اعتماد كرد.