پي گوهر باشيد!
نيوشا طبيبي
جزييات امور هستند كه زندگي را ميسازند. ذهن و حواس بشر مدرن از ظرايف و لطايف غافل و به امور خشن و ناهموار و زمخت معطوف شده. انعكاس اين غفلت و دوري از ظرافت و زيبايي در ظواهر خانه و زندگي ما پيداست. به معماري و شهرسازي خودمان نگاه كنيد. چطور ظرف كمتر از يك قرن، آن ذوق و سليقه و باريكبيني مادران و پدران خود را كنار گذاشتيم و به ورطه انبوهسازيهاي زشت و بد قواره افتاديم؟ خانههاي قديم مردم عادي، پيش از حرص آپارتمانسازي، اگر كوچك بودند، اگر حتي فقط دو اتاق تودرتو داشتند، حياطي چند متري و حوض آبي و چند گلدان و سردر كاشي كاري، چشم و روح ساكنانش را مينواختند و روح آنها را تازه ميكردند. ما در دوره پيشرفت سرسامآور و بيتوقف خود، اساسا از حيات بزرگ و قدرتمند اما ريز و كوچكي كه در كنار ما ميزيست و حتي پنهاني و بيسر و صدا بر ما حكومت ميكرد، غافل بوديم. فكر ميكرديم، بشري كه بويينگ جمبوجت و فضاپيماي سايوز و آپولو ميسازد، به راحتي بر چند تك ياختهاي ريز فائق ميآيد. تمامي وزن ويروس كرونايي كه جهان را به زانو درآورده و جان دهها هزار انسان را ستانده، بيش از ۵ گرم نيست! اما اين چند گرم ويروس، حامل پيامهايي براي ما بوده، به هر يك از ما درسهايي داده. پيامد خانهنشيني و قرنطينهاش لاجرم دروننگري و بازنگري بوده. بايد دريافتهايمان را به همديگر بگوييم، بايد درسهايي را كه از اين زمان آموختهايم براي هم بازگو كنيم تا دوباره به آن ورطه نيفتيم.
ثمره اين روزها براي من دقت در اشكال كوچكتر و ظريفتر زندگي است. با دقت در همين حيات پنهان در اين ايام، دهها جامعه و اكوسيستم پر جنب و جوش در گوشه و كنار خانهام يافتهام كه در اين سالها با ما زندگي ميكردهاند و ما از وجوشان غافل بوده ايم. شايد آنها ما را ميشناختهاند و زير نظر داشتهاند، ولي ما سرمست از فناوري و زندگي پرسر و صداي بيهوده مدرن آنها را نديدهايم. ما بيشتر درگير بزرگها، گرانها، عظيمها و زمختها بودهايم. يك جنگل بين سنگهاي بيرون خانه كشف كردهام. جنگلي از خزه كه درختاني بلند و تناور به تناسب خودش دارد. لابد كف اين جنگل و روي شاخههاي درختانش هزاران موجود زندگي ميكنند. اين حيات پرجنب و جوش ابعادي در حدود يك سانت يا كمتر دارد، اما پر از زندگي است. به حكم اينكه آشپزي كردن يكي از كارهاي روزانه من است، از نقش شگفتانگيز و قدرتمند موجودات ناديدني ميكروب و باكتري و ويروس بيخبر نبودم. نانواها بيش از همه ما با اين موجودات همكاري دارند. خمير را كه آماده ميكنند، لشكر باكتريها آن را به اصطلاح نانوايي «ور» ميآورد و آماده ميكند. حفرههاي خمير پخته شده، كار همان باكتريهاست. يعني ما بدون اين موجودات كه به نسبت ابعاد ما «هيچ» به حساب ميآيند، نان خود را به صحت و سلامت به دست نميآوريم. چنين است هزاران محصول دارويي و خوراكي ديگر.
اين روزها ياد گرفتهام كه از سادهترين ابزار و امكانات براي خوش كردن نظرگاه و ساعت و حال خودم و اطرافيانم استفاده كنم. قوطيهاي كنسرو استفاده شده را گلدان ميكنم، هستههاي ميوهها را ميكارم و تصميم دارم نهال آنها را هر جا كه رسيدم، غرس كنم و البته نان ميپزم. نان پختن مرا با آن همراهان ذرهبيني زندگي و همچنين بزرگترين معاني آفرينش پيوند ميدهد. نان پختن تكرار يكي از قديميترين و سرنوشتسازترين تجربيات بشري است. ميتوان دو، سه مشت آرد نانوايي و قاشقي نمك و مخمر يا مقداري خمير ترش و آب را با هم مخلوط كرد، اندازه نميخواهد. پيشينيان ما نه با وزنه و پيمانه كه با دل و روح و جان خود اندازهها را به دست ميآوردند. به خمير و آرد كه نگاه ميكردند ميفهميدند بايد آب اضافه كنند يا نه؟ امروز هم نانوايان متبحر ميدانند كه هر آردي مقدار خاص خود نمك و آب لازم دارد. پس با دل خود خمير درست كنيد. اين كار، عمل مكانيكي نيست، كاري شهودي است، وصل به تاريخ و گذشته و اجدادمان است. خمير را ده، پانزده دقيقه خوب ورز دهيد. بعد از يك ساعت استراحت، آن را پهن كنيد. در فر، تنور، تاوه و ديگ ميتوانيد خمير پهن شده را به نان تبديل كنيد و بر سر سفره بگذاريد و به سخن سعدي بزرگ بينديشيد كه در گلستان فرموده: «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند/ تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري
همه از بحر تو سرگشته و فرمانبردار/شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري».