رضا براهني
دلداده آزادي از قفس
شعر ايرج و بهار و عارف و عشقي و پروين، شعر مضمون است. به اين معني كه اينها عنواني را انتخاب ميكنند و درباره آن شعر ميگويند و گرچه مضمون انديشه يا مضمون احساس در بيتهاي اشعار پخش ميشود ولي هرگز با اشيا و تصاوير آغشته نميشود و با عواطف عمقي و دروني و دنياي ناخودآگاه انسان و كيفيتهاي اشراقي ذهن انسان سروكار پيدا نميكند. مضمون شعر بهار، هرگز به وجود يك محتوا نزديك نميشود. شعر بهار مضمون است و قافيه و وزن و كلمات درشت و خشن و به اصطلاح اجتماعي و حماسي و گرچه دلش براي آزادي پرپر ميزده و هميشه ميخواسته است از كنج قفس آزاد شود و باغي را زير بال بگذارد، ولي اي كاش دلش كمي بيشتر براي شعر ميتپيد...