مرگ محمود غزنوي
مرتضي ميرحسيني
محمود غزنوي به سلحشوري و دليري و ثبات قدم مشهور بود، اما به افراط در مالاندوزي و خست هم شناخته ميشد. به تاريخ خودمان، دهم ارديبهشت 409 بعد از سه دهه فرمانروايي در غزنه (غزني، غزنين) از دنيا رفت. زماني او و پدرش خادم و تابع خاندان ساماني بودند، اما بعدها عمارت مستقلي برپا كردند و حتي در گذر از كشمكشهاي بعدي بر قلمرو اربابان سابق خودشان سيطره يافتند. مرز غربي قلمرو محمود به خراسان ميرسيد، اما او با خليفه عباسي مقيم عراق ارتباط گرفت و مشروعيت دولت نوپاي غزنوي را به حكم و تاييد دربار بغداد گره زد. پس از آن هم بعد از هر پيروزي، بخشي از غنايم به دست آمده را به بغداد ميفرستاد و به خليفه پيشكش ميكرد. چندبار به هند لشكر كشيد و براي مردم شمال آن سرزمين، خاطراتي از كشتار و غارت به يادگار گذاشت؛ در واقع براي هنديهايي كه زنده ميماندند. اواخر عمر با شاخهاي از آلبويه هم گلاويز شد و حتي ري را كه شهري از شهرهاي تحت فرمان آنان بود، اشغال كرد. در اين شهر بود كه بسياري از دانشمندان زمانه را كه اغلبشان گرايش به تشيع داشتند به اتهام الحاد و انحراف به دار آويخت و كتابخانه بزرگ شهر را با همه كتابهايي كه در آن بود، آتش زد. ميگويند در زندگي شخصياش گناهي نبود كه نكرده باشد، اما شيعيان را رافضي و بيدين ميخواند و حتي علماي بزرگ آن عصر را گمراه ميديد. هر جا را كه ميگرفت دستور به تعقيب و آزار شيعيان ميداد. چنانكه به فرمان او پيروان فرقه اسماعيليه را در خراسان جستوجو كردند و شمار زيادي از آنان را در حبس، زير شكنجه كشتند. دانشمندان بزرگي چون ابوريحان بيروني را مايه اعتبار و شهرت دربار خودش ميدانست و از آنها پشتيباني ميكرد. جمعي از شاعران هم زير سايه او زندگي ميكردند و محفلي پررونق در دربار او داشتند. فرخيسيستاني كه گويا بيشتر از شاعران ديگر از مواهب پيوند با دولت غزنوي بهره برده بود، در مرگ محمود مرثيهاي سوزناك سرود و غم و اندوه خود را از اين فقدان ابراز كرد. محمود غزنوي سپاه بزرگي داشت كه تامين هزينههاي آن جز با تحميل ماليات مضاعف به مردم ممكن نبود. وزير و ديگر كارگزاران دولتش فقط يك وظيفه داشتند و آن هم جمعآوري هر چه بيشتر ماليات و يافتن منابع مالي جديد بود. با افراط در نظاميگري و بيتوجهي به دغدغهها و معاش كشاورزان، كشاورزي را به ويژه در خراسان تقريبا نابود كرد و برخي روستاها را به تباهي انداخت. سالهاي طولاني از بيماري سل رنج ميبرد و هر چه سنش بالاتر ميرفت، نشانههاي چيرگي بيماري نيز بيشتر ميشد. سرانجام هم همين بيماري بود كه جان او را گرفت.