تجربه مِرُو: سرسختي و دورانديشي
سيد حسن اسلامي اردكاني
مستند مِرُو (جيمي چين، 2105) را بارها ديدهام. داستان سه كوهنورد حرفهاي است كه قصد صعود به قله دشوار مِرُو را دارند. اين قله در هيمالايا جاي دارد و تاكنون كسي موفق به صعود به آن نشده است و افراد متعدد با همه تلاشي كه در اين زمينه كردهاند، ناكام بازگشتهاند.
اين قله 6660 متر ارتفاع دارد و رسيدن به بالاي آن نيازمند مهارتهاي دشواري است. پس از برنامهريزي مفصل، اعضاي اين گروه شروع به صعود ميكنند، با بهمن مواجه ميشوند. سختي، سرماي زير بيست درجه، گرسنگي و خستگي را تحمل ميكنند. سرانجام بعد از 17 روز كار مداوم به نزديكي قله ميرسند. بعدازظهر است. آذوقه تمام شده و خستگي همه وجودشان را فراگرفته است. تنها صد متر تا قله فاصله دارند. اگر صعود كنند غروب ميشود و شبماني در آنجا بدون امكانات كافي ميتواند خطرساز باشد. بازگشت هم به ناكامي و شكست اين برنامه ميانجامد. سرمايهگذاري براي اين برنامه بلندمدت ايجاب ميكند كه بالا بروند، عقل و دورانديشي حكم ميكند كه بازگردند. كوهنوردي همواره با ريسك همراه است. اما هر ريسكي پذيرفتني نيست و ريسكهاي سنجيده را از نسنجيده بايد جدا كرد. سرانجام كنراد، سرپرست گروه، تصميم به بازگشت ميگيرد و همه با اشتياق ميپذيرند و به جاي تلاش براي رفتن به بالا و تن به مخاطره دادن، سريع پايين ميآيند، تا سالها بعد دوباره بخت خود را بيازمايند. تصميمي كه كنراد گرفت خلاف غريزه و عادت و هنجارهاي تربيتي ما است. آموختهايم كه اگر تصميمي گرفتيم و كاري را آغاز كرديم، با «سرسختي» تا پايانش برويم و «شجاعانه» هزينههاي آن را بپردازيم. هرچند اين سرسختي برايمان گران تمام شود. به ما تعليم دادهاند، «سرسخت» باشيم، اما نياموختهاند اين سرسختي بايد با «دورانديشي» همراه شود. شجاعت را صرفا در دنبال كردن سرسختانه يك مسير، يك برنامه، يك سياست و يك آرمان دانستهايم؛ به هر قيمتي كه باشد. حال آنكه گاه شجاعت در گرو پيش رفتن به هر هزينهاي نيست، شجاعت آن است كه هرگاه دورانديشي حكم كرد از راه رفته بازگرديم. اما مغالطه «هزينه صرفشده»، ما را بر آن ميدارد تا همچنان پيش برويم فارغ از همه پيامدهايي كه ممكن است داشته باشد. عادت كردهايم به ميزاني كه بر كاري يا هدفي يا مسيري سرمايهگذاري ميكنيم، به آن وابستهتر شويم. به تدريج چنان دل به آن ميبنديم كه ديگر به هيچ روي قادر به جدا شدن از آن نيستيم. كسي را تصور كنيد كه سالها پيش خودرويي خريده است و به آن دلبسته شده است. هزينه نگهداري اين خودرو روز به روز بيشتر ميشود تا جايي كه هزينه مالي و زماني كه صرف اين خودرو شده است در مجمع از قيمت يك خودروي نو بيشتر است. با اين حال، مالكش سرسختانه از تعويض آن خودداري ميكند و تنها استدلالي كه معمولا ميكند اين است كه تا الان اينقدر خرجش كردهام. به اين ميگويند مغالطه هزينه صرفشده. من و شما كمابيش دچار اين مغالطه ميشويم، دوستيهاي نامناسب را به دليل آنكه خيلي از آن گذشته است، ادامه ميدهيم، سياستهاي غلط سازماني را دنبال ميكنيم، الگوهاي فكري آموختهشده خود را حفظ كنيم. از آن مهمتر سرسختانه آنها را نگه ميداريم. اما اين شجاعت نيست، بلكه رفتاري است از سر عادت و خلاف دورانديشي.