نام نوزاد: قرنطينه
آلبرت كوچويي
يك زن هندي كه نوزادش را در قرنطينه به سبب كرونا به دنيا آورد، نامش را قرنطينه گذاشت. ميگويد، ديدم كه در قرنطينه ماندن، يعني كشتن ويروسي مرگبار پس، آن را بر فرزندم نهادم كه هميشه به يادم بياورد كه در خانه ماندن، يعني حفظ و حفاظت از خود. و يك زن انگليسي دوقلوهايش را كرونا و كوويد، نام گذاشت. يك يادمان تلخ براي هميشه، در آن خانه. حالا بگذاريد آن كودك دبستاني در استراليا - كه نامش كرونا است - مسخره هم مدرسهايهايش بشود. و شكوهكنان، گله به تام هنكس بازيگر ببرد و او هم كه تازه از كرونا جسته است، يك ماشين تحرير با نام كرونا را به او هديه كرده است. نسل من، آشنا با اين واژه و عمق معناي آن نبود. شنيدهايم، اما آن را حس نميكرديم. تا شيوع ويروس كرونا آمد و فصلهايي نه چندان سخت از قرنطينه را هم در اينجا، حس كرديم. يعني در خانه ماندن. در همدان به دنيا آمدم؛ به هنگامي كه شيوع حصبه، هزاران آدم را پيش از من به هلاكت كشاند. بال و پر سهمناك آن دامن خانواده پدريام را هم گرفت. دو برادر ۱۸ و ۱۹ ساله و يك خواهر ۷ ساله قرباني آن شدند. و چون سايه آن بر خواهر بزرگترم رسيد، دارو و واكسن حصبه به همدان هم رسيد و او جست. اكنون در سالهاي 80 زندگي در سيدني استراليا، با ياد تلخ قرنطينه حصبه، دارد قرنطينه كرونا را هم تجربه ميكند. درك معناي قرنطينه براي او، سهلتر است، اما براي من دشوار. وقتي آن روزها در خانه، گوش ميايستادم، پدر و مادر از سياهيها و تلخيهاي شيوع و در قرنطينه بودن، ياد ميكردند. و مادر به هنگام غم و دلتنگي ميگفت: من سهم خود را در قرباني خانواده، پرداختم. پدر و مادر، شيوع وبا و فرار و كوچ در جنگ جهاني دوم را هم شاهد بودهاند. اما غريبتر از اينها و باورنكردنيتر هنگامي بود كه آنها از يادهاي خوش در خانه ماندن، آن هم گاه دو تا سه ماه در روستاي پدريمان «ماوانا» در اروميه ميگفتند كه ناگهان صبح بر ميخاستند و ميديدند، هجوم بارش برف تا چند متر در خانهشان را بسته است.
و آنها در قرنطينه ميماندند، در خانهاي كه اتاقهاي بسيار و تو در تو داشته و برخي با ايل و تبار با هم زندگي ميكردند. ميگفتند گاه آدمهاي تازه را سر سفره ميديديم و بعد ميدانستيم، برادرزادهها هستند كه تا آن روز نديده بوديم. براي نوجوان و جوان آن روزها، در آبادان كه روز و گردشهايمان. با خنكي غروب شروع ميشد و از صبح در خانه ماندن تا آن هنگام، خفهمان ميكرد. عجيب بود كه پدر بگويد، اصلا نميدانستيم، چطور دو - سه ماه قرنطينه در برف ماندن ميگذشت. چه ميكردند؟ با حماسهخواني، آوازهاي پهلواني و حكايتهاي يلان و پهلوانان و دلدادگان و دلشدگان كه همچون مجموعههاي پي در پي روايت ميشدند.
البته خانهها، مجهز به تلفن هم بودند. يا چند قوطي كبريت و نخهايي كه از خانهاي به خانههاي ديگر ميگذشتند. و بعدتر مثل آيفون، كه ورژن بالاتر است و جاي موتورولا سوني اريكسون را گرفت، آنجا هم قوطيهاي كنسرو شيرعسلي و خشك، از قوطي كبريت، ارتقا يافته، جاي آنها را پر كردند. حالا كودكان در خانه مانده ما با تبلت و كامپيوتر و گوشيهاي هوشمند، ماهوارهها و تردميل و... خستگيشان را در نميكنند. خوشا به حال قرنطينهايهاي ديروز!