در ستايش عابدان جهادي
سيدعليميرفتاح
به دور از دنياي سياست، بيرون از كش و واكشهاي جناحي، مردماني خدوم و صافيدل كمر به خدمت خلق بستهاند و عمر و سلامتي و زندگي خود را وقف ديگران كردهاند. گل بعضيها را با نق زدن و نااميدي و طلبكاري ورز دادهاند، بعضيها هم جان شيفتهاي دارند كه جز با رايگانبخشي آرام نميگيرد. فرمودهاند علم جواهرالرجال، في تقلب الاحوال. به تعبير شهيد چمران وقتي كه شيپور جنگ نواخته ميشود مردها از نامردها تميز داده ميشوند. اختصاص به شيپور جنگ ندارد در هر اتفاق و ابتلايي بساط آزمون الهي گسترده ميشود تا اولا دوستان خدا قد بكشند و بالا بيايند ثانيا تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد. در مقام حرف همه ايثارگر و بخشنده و عارف و مهربانيم و مدعي. به وقت ادعا اگر به خويش و بيگانه كمك نكنيم و بار از دوش ديگران برنداريم روزمان شب نميشود. اما در عمل چه؟ آيا در عمل هم روسپيد و سربلنديم؟ خيليها هستند كه ايران ايران ميكنند و دايما در نوشتهها و گفتههايشان تاكيد صريح ميكنند كه «چو ايران نباشد تن من مباد ». صفحههاي اينستاگرام و توييتر را نگاه كنيد ببينيد چقدر آه و افغان ميكنند براي وطن چند هزار ساله؟ خيلي هم خوب اما آيا بيرون از حرف و عكس هم اينها كاري براي وطن كردهاند؟ آيا خدمتي هم از دستشان برآمده؟ هشت سال در اين مملكت جنگ شد، صدام به اسم قادسيه و به رسم سعدابن ابيوقاص آمد تا آب و خاك ايران را بگيرد و به عراق ضميمهاش كند. حتي نقشه چاپ كرد و خوزستان را عربستان ناميد. اما بيني و بينالله چه كسي مقابل اين تجاوز و گستاخي سينه سپر كرد و به ميدان رفت و جلوي زيادهخواهي صدام را گرفت؟ چه كساني و از چه طايفه و قشري به جبهه رفتند و نگذاشتند حتي يكوجب از خاك ميهن كم شود؟ من خيليها را ميشناسم كه براي رستم فرخزاد دل ميسوزانند و موقع خواندن نامهاش در شاهنامه اشك ميريزند. به اين احساسات ميهندوستانه احترام ميگذارم اما در عين حال سوال ميكنم كه آيا قضاي همرزمي با رستم را در جنگ هشتساله بهجا آوردند؟ سانتيمانتالها كساني هستند كه بهاي احساساتشان را نميپردازند. درست مثل آن داستان مثنوي كه طرف حاضر بود براي سگ گرسنهاش بگريد اما نانش ندهد: گفت چون ندهي بدان سگ نان و زاد/ گفت تا اين حد ندارم مهر و داد// دست نايد بيدرم در راه نان/ ليك هست آب دو ديده رايگان. پستهاي اينترنتي و جملات تبليغاتي هم عين آب دوديده رايگانند و بيهزينه. اگر بگويي براي مملكتت پا از روي مار بردار، بيمزد و منت محال است بردارد اما در عوض در ماهواره و روزنامه و اينترنت خروار خروار وطنوطن ميكند و هرآنكه جز خود را به باد انتقاد ميگيرد. اما در مقابل اين گروه خشمگين متوقع بيخير و بركت، هستند مردماني كه فرصتهاي خدمت و ايثار را انتظار ميكشند و براي وطن و هموطنشان از جان و دل مايه ميگذارند: جنگ بشود همينها جلوتر از همه حاضر به يراق ايستادهاند كه بجنگند. سيل و زلزله كه بيايد همينها در صف اول خدمت به خلقند تا سيلزدهها و زلزلهزدهها احساس تنهايي و بيكسي نكنند. سعدي به نقل از بزرگان دين فرموده «عبادت به جز خدمت خلق نيست/ به تسبيح و سجاده و دلق نيست.» از اين حيث جهادگران در اصل عابدان فروتني هستند كه به واسطه كمك به مردم به خالق مردم تقرب ميجويند. من اگر جاي مسوولان و مقامات كشور بودم قدر چنين خادمان بيتوقع و پا به ركابي را بيش از اين ميدانستم كه بخواهم از ايشان ماده تبليغات بسازم يا با تعارف و تشريفات خدماتشان را جواب دهم. اين خيلي ارزشمند است كه مجروح زمان جنگ هنوز انگيزه خدمت دارد و كماكان از بذل مال و جانش مضايقه نميكند. خيلي از اين بچههاي جهادي عليرغم تنگدستي و گرفتاريهاي معيشتي از طبع بلندي كه دارند شرمشان ميآيد مزد بگيرند يا از چيزي و جايي بهرهمند شوند. بهعينه ديدهام كريماني را كه از شكم خود حتي از شكم زن و بچه خود ميزنند تا خلق خدا را سير كنند. فرمودهاند كه الناس عيالالله. پس يقينا خداي متعال خود اجر و جزاي جهادگران بخشنده را ميدهد اما بر ما نيز واجب است قدردان لطف و زحمت برادران و خواهرانمان باشيم و رايگان بخشي آنها را اجر بنهيم. البته هميشه و همهجا چهرههاي تبليغاتي پيش ميافتند و خدمات ريز و درشت خود را به ثمن سياست ميفروشند و ثوابهاي خود را در مناقشات جناحي به هدر ميدهند. ما كاري به آنها نداريم بلكه خود را وامدار و مرهون جماعت كثيري ميدانيم كه نه تنها از توپ و تانك دشمن نميترسند بلكه از ويروس و مريضي و قرنطينه هم واهمه ندارند خود را تمام و كمال، بيست و چهارساعته وقف آسايش ديگري كردهاند. حتي اگر اين ديگري مخدوم بيعنايت باشد و قدر نشناسد بزرگواري اين دوستان را.