نقش جديد طالبان
سعيد عابدپور
توافق امريكا و طالبان در اسفندماه گذشته رسما به مداخله نظامي امريكا در افغانستان پس از 19 سال خاتمه داد و بارديگر طالبان را به عنوان قدرت نظامي به منطقه بازگرداند. بايد ديد هدف امريكا از اين توافق چه بود و بازگشت طالبان به چه معنا است؟ بازگشت طالبان خطري براي ثبات ضعيف افغانستان و منطقه است. رويكرد امريكا به سمت توافق با طالبان را بايد در شكست طرحهاي امريكا براي بيثباتي سوريه يعني حمايت از تروريستهاي خوب ارزيابي كرد. بحران از يك نقطه به نقطه ديگري منتقل ميشود. بازگشت طالبان به استراتژي امريكا در آسياي مركزي پيوند ميخورد، در همسايگي چين و روسيه و ايران. تضعيف هر كدام از اين كشورها جزو اهداف امريكا است. طالبان اكنون قويتر از هر زمان ديگر به پشتوانه مالي توليد 90 درصد ترياك جهان در افغانستان در صحنه نظامي و سياسي اين كشور حضوري پررنگ داشته و امنيت و ثبات موجود را تهديد خواهد كرد. بازي سياسي كنوني امريكا در شناسايي و سپس توافق با طالبان و سپس تنها گذاشتن حكومت افغانستان البته بازي جديدي نيست و امريكا با همه همپيمانان ضعيف خود معمولا چنين رفتار ميكند. عدم موفقيت امريكا در افغانستان با صرف صدها ميليارد دلار به رويه دوگانه اين كشور برميگردد. استفاده از افغانستان به عنوان پايگاه ايجاد تزلزل و بيثباتي در كشورهاي منطقه و ارتباطات سيا با طالبان در تجارت ترياك براي تامين مالي گروههاي مختلف دو عامل مهم در سياست دوگانه امريكا است. سيا براي تامين مالي گروههاي خود در جهان ناگزير است به منابع درآمدي نظير فروش ترياك افغانستان و كوكايين كلمبيا بسنده كند. طالبان متعهد شده تا از روشهاي ترور و خشونت دست بردارد و به داعش و القاعده و ساير گروهها در افغانستان پناه ندهد. ولي طالبان كه خود را پيروز ميدان نبرد در مواجهه با امريكا ميداند، با چه تضميني با كابل رفتار دوستانه و به دور از تنش و خشونت را خواهد داشت؟ اين مساله خيلي سادهانگارانه است كه تصور كنيم طالبان از مبارزه مسلحانه براي تصرف كابل دست برخواهد داشت؛ آنهم در مقابل دولت كابل كه زير فشار اختلاس، عدم كارآرايي و دوگانگي ضعيفتر از هر زمان ديگر است. اريك مارگوليس تحليلگر معروف معتقد است امريكا به خاطر سه مساله به دخالت نظامي در افغانستان پرداخت. نخست به خاطر عدم موفقيت در جلوگيري از حادثه تروريستي 11 سپتامبر 2001 در نيويورك. تجاوز نظامي به افغانستان كوششي براي مخفيسازي ناكامي دولت بوش در نيويورك بود. دوم، هدف فرصتطلبانه براي ايجاد لوله انتقال گاز از تركمنستان به پاكستان از طريق افغانستان. اين هدف هيچگاه محقق نشد و سوم سلطه بر افغانستان براي داشتن موقعيت مهم در صحنه شطرنج جهاني قبل از دسترسي چين. ظاهرا هدف سوم براي امريكا مهمتر از دو هدف اولي بود. قدرت طالبان ريشه در حركت جنبش دئوبندي در پاكستان، حمايتهاي همهجانبه سيا و ارتش پاكستان به ويژه سازمان اطلاعاتي ارتش پاكستان، حمايت اكثريت قوم پشتون و به ويژه روستاييان در افغانستان دارد. روستاييان و ساكنين شهرهاي كوچك و حومه شهرهاي بزرگ خود را قرباني سيستم غيرعادلانهاي ميدانند كه توسط امريكاييها ايجاد شده است. طالبان با دعوت به سادگي، رفع اختلافات طبقاتي و مبارزه با اختلاس ميتوانند تودههاي ساده را دور هم جمع كنند، به آنها در مزارع ترياك كار بدهند، بچههاي افغاني را در مدارس وهابي طالباني آموزش رايگان بدهند و در آرزوي ايجاد حكومت ناب اسلامي به حذف و كشتار ديگران دست بزنند. نبايد از نظر دور داشت امريكايي كه صدها ميليارد دلار در افغانستان هزينه كرده، صرفا به خاطر عدم موفقيت نظامي اين منطقه را ترك كند. بازگشت طالبان به معناي ايجاد اخلال در ثبات منطقه از جمله اخلال در پروژه چين – پاكستان، تضعيف مرزهاي ايران و ايجاد نفوذ و آشوب در آسياي مركزي است. پروژه چيني راه ابريشم قرار است افغانستان را به تركمنستان – قفقاز و اتحاديه اروپا وصل كند. بدون افغانستان؛ چين بايد راه طولانيتري را از سمت كوههاي تاجيكستان انتخاب كند. افغانستان با طالبان در خدمت امريكا يعني قطع ارتباط بين آسياي مركزي، خاورميانه و اروپا خواهد بود. طرح امريكا خيلي ساده به اين معنااست كه اگر دشمنت را نميتواني شكست بدهي، او را حداقل مشغول كن. در اين شطرنج سياسي، ايران، چين و روسيه سه دشمن و رقيب امريكا قرار دارند. نقش اين سه كشور در اين برهه بسيار خطير است و علاوه بر حمايت از دولت كابل، بايد مانع از ايجاد درگيري و جنگ دوباره در افغانستان و مهار طابان شوند.