• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4648 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۷ ارديبهشت

غم بينوايان رخم زرد كرد

بهروز غريب‌پور

در كتاب درسي دبستاني ما حكايتي از باب اول بوستان حضرت سعدي، در عدل و تدبير بود كه ما بايد آن را حفظ كرده و آهنگين مي‌خوانديم، آن زمان براي نمره گرفتن مي‌خوانديم و اين روزها براي درك عظمت انديشه سعي و تذكر همدردي با ديگران، از هر كيش و آيين و مذهب...:  چنان خشكسالي شد  اندر دمشق/ كه ياران فراموش كردند عشق / چنان آسمان بر زمين شد بخيل / كه لب ‌تر نكردند زرع و نخيل/ بخشكيد سرچشمه‌هاي قديم / نماند آب، جز آب چشم يتيم... 
و الي آخر، در اين شرايط سختي كه سعدي توصيف مي‌كند، مرد توانگري هست كه از مال دنيا چيزي كم ندارد و غم نان و آب ندارد اما بسيار غمگين و پريشان است و وقتي كه سعدي از او مي‌پرسد كه تو چرا بايد چنين غمگين باشي؟ بر آشفته شده و مي‌گويد:  نبيني كه سختي به غايت رسيد/  مشقت به حد نهايت رسيد / و نتيجه مي‌گيرد: / من از بينوايي نيم روي زرد
غم بينوايان رخم زرد كرد... اين روزها كه ميليون‌ها نفر كارگر و كاسب خرده‌پا و آناني كه پس اندازي به جز بينوايي ندارند و درد روي درد انبار مي‌كنند حال و روز من را تيره كرده؛ بنابراين اگر حال و روز خودم را بگويم، مطلقا معياري براي قضاوت كردن حال و روز عمومي نيست: براي امثال من دوري عامدانه از جمعيت، از مهماني رفتن و به قولي خوشگذراني يا وقت‌گذراني يك امر عادي‌است. ما غرق خواندن و نوشتنيم و دير يا زود با محصولات هنري‌مان به ميدان خواهيم آمد: هيچ اثري نيست كه اگر با يك سال تاخير روانه عرصه عمومي بشود سبب فروريختن بنياد بشر بشود، اما فروريختن زندگي‌هاي وابسته به كار روزانه امري رنج‌آور است و دولت‌ها بايد در درجه اول به داد اين افراد برسند. در عرصه تئاتر و سينما و هنرهاي تجسمي چندين سال است كه ورق برگشته و دولت‌ها مگر با تكان‌هاي سخت از خواب بيدار نشده و تمام عزم‌شان اين بوده و هست كه بودجه حداقلي حمايت هنري را ذره‌ذره به صفر برسانند و به همين دليل تقريبا هيچ بازيگر و كارگردان و نويسنده تئاتري و در بسياري از موارد سينمايي حرفه‌شان چيز ديگري‌است و از محل هنر ارتزاق نمي‌كنند: بنابراين زندگي ما از يك سو، چنان چون آن ثروتمند غمخوار مردم حكايت بوستان است و از سوي ديگر همچون آن كارگران و كاسبان خرده‌پاييم كه اگر چراغ تالاري‌مان خاموش بماند – كه خاموش مانده است- غم حرفه‌مان بيش از غم نان‌مان آزارمان مي‌دهد: تنها تفاوت ما با آنها در اين است كه دولت شغل ما را در فهرست «متضررين» قابل ندانسته است و ثابت شد كه هنر براي كمپين انتخابات و براي جوري جنس شعارهاي تبليغاتي است و در غير مواقع جمع كردن راي و جلب‌توجه دوستداران هنرمندان محلي از اعراب ندارد بنابراين وقتي كه دولت‌ها خود را به خواب زده و حتي در اوج كرونا بخشنامه‌هايي از نوع «بازگشايي سالن‌هاي نمايش با رعايت فاصله‌گذاري اجتماعي» صادر مي‌كنند و متوجه مي‌شوي كه در دم دستگاه عريض و طويل دولت حتي يك نفر نيست كه ماهيت هنر اجتماعي تئاتر را بفهمد، چه جاي گله و شكايت و اعتراض است؟ ما اين زورمان نمي‌رسد كه اين پنبه‌هاي بزرگ را از گوش مسوولان بيرون بياوريم. والسلام.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون