پسر، مرد، پدر
سينا قنبرپور
«بارها از شما شنيدهام كه از كسي كه دست به خطايي ميزند چنان سخن ميگوييد كه گويي يكي از شما نيست، ناشناسي است در ميان شما كه ناخوانده به جهان شما پا نهاده است.» آنچه «جبران خليل جبران» در «پيامبر و ديوانه» آنجا كه ميخواهد درباره جرم و جزا سخن بگويد، گفته، حكايت ماست. حكايت ما مردماني كه در هياهوي روزمرّگيها و مشغلههاي بسيار، در جدالهاي بينصيب روزانه گم شدهايم و هربار اتفاقي به پررنگي آنچه بر دختري در روستايي از توابع يك شهر كوچك به لطف شبكههاي اجتماعي به چشممان ميآيد مثل كسي كه وحشتزده از خوابي پريده باشد، پريشان و متعجب، شتابزده قضاوت و حق را تقسيم ميكنيم. بعد دوباره فراموش ميكنيم كه كجا بودهايم و كجا زيستهايم و دوباره به همان خوابي ميرويم كه گويي از آن پريدهايم. آنچه بر دختركي كه اينبار «رومينا» نام داشت، رفت نه نخستين تجربه است و نه احتمالا آخرين تجربه. همين چندماه قبل تازه آبان 98 شروع شده بود كه در كوچصفهان رشت هم خبري به سرعت به صدر اخبار جنايي آمد كه در آن خانوادهاي به همراه دختري كه ميهمانشان بود به ضرب چاقو به قتل رسيده بودند. اما ماجرا از اين قرار است كه مثل يك فواره كه ميخروشد و به آسمان ميرود خبرهاي منفي و به ويژه جنايتي از آن دست كه «رومينا» قربانياش شده بود به صدر ميروند و چند روزي يا نهايتا چند هفتهاي ما را به واكنش در شبكههاي اجتماعي وا ميدارند و بعد دوباره فروكش ميكنند. داستان «رومينا» با رنگ و لعاب «قتلهاي ناموسي» همگان را به خود واداشت، همانطور كه قتل كوچصفهان رشت با عنوان «قتلهاي خانوادگي». هربار كه در ميان اخبار جنايي با رويدادي مشابه آنچه بر رومينا گذشته مواجه شدهام يك بار ديگر پيامبر و ديوانه جبران خليل جبران را از نظر گذرانده و بخش «جرم و جزاي» آن را از نو خواندهام. واقعا هيچ يك از آنهايي كه ما امروز به قضاوت آنها نشستهايم، از ما بيگانه نيستند و اتفاقا بخشي از ما هستند. بخشي از جامعهاي كه ما در آن زندگي ميكنيم، بخشي از سيستمي كه در آن آموزش ديدهايم و بخشي از آثار و عواقب تصميماتي كه ما گرفتهايم. روايت رومينا براي كسي كه حوادثنگاري ميكرده، يادآور اتفاقي در سالهاي عمر كارياش آن هم از زادگاهش اهواز بود. سال 1381 ماجرايي در اهواز آن هم در نبود شبكههاي اجتماعي، در دورهاي كه حتي وبلاگها هم رونق نيافته بودند و صحبت از وبسايت سخن از يك اتفاق لوكس و خاص بود، چنان به صدر اخبار جنايي آمد كه تا مدتي نقل محافل بود. آن زمان قصه، قصه «مريم» بود و پدرش كه سر دخترك را گوش تا گوش بريده بود و درون يك گوني آورده بود دادگستري. از آن زمان تا روزهايي كه در آن زندگي ميكنيم گويي دههها سپري شده است. تكنولوژي چنان تجربههايي براي ما رقم زده كه باور نداريم از آن زمان فقط 18 سال سپري شده است! با اين حال پرسش اين است بين پدر مريم تا پدر رومينا با وجود اين همه پيشرفت و دسترسي به اطلاعات و دانش چقدر تفاوت است؟ اساسا بين اين دو چقدر ميتوان تمايز قائل شد؟ يكي در جنوب و ديگري در شمال. اما اگر اسامي و برخي مولفهها را از آن حذف كنيم چه چيز جديدي روي داده است؟ واقعيت اين است كه ما نقش خودمان را در وقوع اين جنايات و حوادث حذف ميكنيم و گناه را به گردن كساني مياندازيم كه گاه آنها را از زمره مردسالاران تلقي ميكنيم و گاه از عنوان پرطمطراقتر. آنچه امروز تا فواره و شعله آتشي كه داستان رومينا برافروخته سقوط نكرده است بايد به آن توجه كنيم، نقش خودمان است. ما چقدر براي توسعه اين جامعه گام برداشتهايم؟ چقدر براي آموزش مردم گام برداشتهايم. هنوز هم پسران و دختران بيآنكه آموزشي ببينند صرفا با يكسري امضا در دفتري خاص به مرد و زن تبديل ميشوند بيآنكه در دنياي مدرن شده و به شدت تكنولوژيك كنوني آموختهاي از زناشويي داشته باشند و هنوز بيآنكه آموختهاي داشته باشند به پدر و مادر بدل ميشوند و بعد ما از آنها انتظار داريم كه چنان باشند كه ما ميخواهيم. پدر رومينا هم يكي مثل من و شماست. بسته به آنچه آموزش ديده و تجربه كرده شده پدر رومينا. اگر قرار است به عنوان پدر، كاري ديگر از او سر بزند بايد به او همان كارها را ميآموختيم كه نياموختيم. هنوز در كشور ما كساني هستند كه تا كلامي از آموزشهاي خاص بر زبان ميآيد خونشان به جوش آمده بسط بنشينند كه وامصيبتا. هنوز در جامعه ما كساني هستند كه اگر ويروس كرونا شايع نشده بود، اجازه نميدادند دانشآموزان با تكنولوژي و موبايل و تبلت آموزش به شيوه جديد بگيرند. گويي بايد كرونا به جانمان ميافتاد تا شيوههاي آموزشمان را تغيير دهيم و بايد به كرونا و امثال كرونا اميد ببنديم كه وضعيت پدر رومينا و مريم را تغيير دهند پيش از آنكه جنايتي مرتكب شوند و ما همچنان كنار بايستيم و تماشا كنيم. نه؛ به جاي آنكه در رذالت عمل ديگران توييتها بنويسيم و قلمفرساييها كنيم، آستين بالا بزنيم و براي جامعهاي كه در آن زندگي ميكنيم قدمي برداريم.