در مكتب استاد
مرتضي ميرحسيني
سعيد نفيسي بهار 1274 در چنين روزي در تهران متولد شد و 71 سال تا پاييز 1345 عمر كرد. تخصص و حوزه اصلي مطالعاتش ادبيات بود و حتي ميگويند در جمع معماران نثر جديد ايران جاي ميگيرد. هم در شعر شاعران قديم مثل رودكي و عطار پژوهش كرد، هم به تصحيح- و حتي احياي- برخي متون فارسي قديم پرداخت و هم آثاري از ادبيات قديم و جديد جهان مثل ايلياد و اوديسه هومر يا داستانهايي از ماكسيم گوركي را به فارسي ترجمه كرد. به ادبيات فارسي روزگارش نيز توجه خاص داشت و حتي خودش شعر ميگفت و گاهي داستانهاي كوتاه و بلند مينوشت. گويا به نمايشنامهنويسي هم تمايل داشت و با شماري از روزنامهها و نشريات معتبر آن سالها همكاري ميكرد. پرحوصله و بسيار صبور بود و در كارش دقتي در حد وسواس داشت. آنقدر خوانده و نوشته بود كه به گفته يكي از معاصرانش «قلم در لاي انگشتان باريك او ساز سيال و سيار و منبع فياضي بود كه ايست نداشت.» در رفتارش نشانههاي سردي و غرور ديده ميشد اما بعد از سير و سياحت در گوشه و كنار جهان به مردي دنياديده و خوگرفته به گذشت و تسامح تبديل شده بود. خاطرات ادبي و سياسياش را كه ميخوانيم، ميبينيم فراتر از اختلافات و دلخوريهايي كه از برخيها داشت هميشه به اصل انصاف و راستي پايبند بود و از افراط و تفريط اجتناب ميكرد. علاقهاي عجيب به كتاب داشت و حتي به راست يا دروغ گفتهاند برخي آثار خطي و تكنسخهاي موجود در كتابخانه مجلس شوراي ملي را بدون اجازه با خود به خانه برده و پنهان كرده بود. سالهاي زيادي از عمرش را در اروپا زندگي كرد اما به قول دكتر عبدالحسين زرينكوب كه او را از نزديك ميشناخت، خلقوخويش «با تيپ جعفرخان [از فرنگ آمده] كه معرف طرز فكر اكثريت اروپا ديدههاي غربزده آن زمان بود هيچ سنخيتي نداشت.» چند سالي در دانشگاه تهران، مدتي هم در دهلي و كابل و بيروت و قاهره تدريس كرد. اوايل دهه 1340 در برنامهاي راديويي و گفتوگومحور به نام در مكتب استاد نيز حضور يافت و در آن به پرسشهاي شنوندگان درباره زبان و ادبيات فارسي پاسخ داد. در مقطعي پژوهش درباره گذشته برايش جدي شد و چند كتاب تاريخي هم نوشت كه برخي از آنها مثل تاريخ اجتماعي و سياسي ايران معاصر و بابك خرمدين هنوز هم تجديد چاپ ميشوند. خودش ميگفت:«چيزي كه مرا در اين كار استوار كرد اين بود كه ميديدم در اين روزها، گروهي به اين كار دست زده و درباره برخي ادوار تاريخ معاصر ايران بحث ميكنند. آنچه در اين زمينه نوشتهاند، من خواندهام و بايد بگويم كه كمتر از آن حقيقتي كه پيرامون اسناد و مدارك معتبر جاي گرفته است در اين كتابها ديدهام. برخي را ناداني برانگيخته و بيشتر خواستهاند، كسي را بزرگ و كسي را كوچك كنند و كسي را بشويند و كسي را بدنام كنند. تاريخ شريفتر و بالاتر از آن است كه به اين دوستيها و دشمنيها آلوده شود. كاري از اين زشتتر نيست كه كسي بخواهد حق و حقيقت را بفريبد.» البته نوشتههاي تاريخي او خالي از خطا و بدون عيب و ايراد نيست اما اگر اين اشتباهات را در گستره كارها و شمار فراوان آثارش ببينيم و نيز محدوديتهاي زمانه او را در نظر داشته باشيم چندان به چشم نميآيند.