وگان متواضع
مهدي نيكوئي
وگان شد؛ چراكه وحشت را در چشمان حيوانات ديد و متوجه شد هيولايي كه از آن ميترسند، خودش است. هيچوقت به پيامدهاي رفتارهايش فكر نكرده بود. فكر نكرده بود كه هر تصميم و رفتارش يك قرباني دارد، اثري منفي بر محيطزيست ميگذارد، هزينههايي به ديگران تحميل كرده و ساختارهاي عدالت اجتماعي را سست ميكند. نميخواست كه همچنان باعث رنج ديگران شود. به نظرش عادلانه نبود كه به خاطر يك وعده غذايش، چنين اثرات منفي و و دامنهداري بر محيط افراد خود بگذارد. دلش نميخواست
به خاطر يك دسر، نقشي در افزايش بحرانهاي زيستمحيطي يا شيوع يك بيماري فراگير جديد داشته باشد؛ اتفاقاتي كه قربانيان زيادي ميگرفتند و تعداد بسياري را بيخانمان ميكردند. تمايلي نداشت كه بيش از آن، غذاي كودكان آفريقايي گرسنه را صرف پروار حيواناتي بيگناه كند كه ارزش جان آنها را تا حد يك غذا و لباس و سرگرمي تقليل ميداد. وگان شدن تمام ابعاد زندگياش را تغيير داده بود اما اين تغيير گسترده به هيچوجه دشوار نبود. زماني كه هدف و انگيزه كافي وجود داشته باشد، بزرگترين تغييرات هم ساده ميشوند. او هم مانند دستكم 95درصد از ديگر وگانها، تصميم خود براي حذف محصولات حيواني را بهترين تصميم زندگياش ميدانست؛ تصميمي كه در آن ترديد نكرده بود، هيچگاه پشيمان نشده بود و سر بازگشت نداشت. با اين حال و برخلاف تصور ديگران، به هيچوجه از خود راضي و مغرور نشده بود. او فقط ميكوشيد تا حد امكان، دست از آزار ديگران بردارد. تلاش براي بيآزار بودن، موضوعي نبود كه بخواهد به آن افتخار كند و احتمالا كمترين وظيفه هر انساني است. همچنان افسوس ميخورد كه چرا زودتر چشمانش را باز نكرده بود و سالها از وگان شدن طفره ميرفت.