حكايت معصوميتي بيصاد بيعين بينقطه
ابراهيم عمران
مصطفي مستور در كتاب تازهاش «معسوميت» آنچنان واژگان رئالي انتخاب كرده براي سطر سطر صفحههايش كه هر خوانندهاي لامحاله وجود شخصيتهاي موجود در داستان را به نحوي در زندگي روزمره؛ مشاهده ميكند و به طريق اولي ميشناسد. مستور كه دلبسته گزارشنويسي است و در كتابهاي گذشتهاش نيز؛ تا آنجا كه توانسته اين دلمشغولياش را نشان داده؛ اين بار نيز از زبان مازيار(مازي) بدين كار مبادرت كرده است. مازياري كه سواد انشايي درستي ندارد ولي از طرفي نويسنده چيرهدستي است كه ياراي آن دارد تا براي راديو نمايشنامه بنويسد. غلطهاي كتاب كه از قلم مازيار بيرون آمده و مستور به نحو بارزي آنها را در جاهاي مناسب آورده؛ همه و همه حكايت از آن دارد كه شخصيت اول داستان معسوميت(مازي) آنچه در زندگي گذشته و حال برايش اهميت دارد؛ لحظه دم است و به نوعي سرخوشي گذرا مبتلاست. شخصيتهاي ديگر داستان نيز از پدرش سيروس و اردي و ناديا و مجيد كافهچي و حتي مادرش مهناز نيز دنباله كاراكتر مازي را يدك ميكشند. پدر مازي كه بنا به دادههاي مازي فردي كلاش و شياد است، نام «رابين» ميگيرد، چه كه براي برخي كنتور برق را دستكاري ميكند و از آن رو جاهايي شبيه رابين هود ميشود كه مازي اعتقاد دارد بيشتر رابين سود است؛ چون دنبال سود و منفعت خاص خويش است و از طرفي عاشق فيلم و سينماست. گويا رابطه مازي و پدرش نيز شكل درستي ندارد و بعد از طلاق پدر و مادرش؛ بيتفاوتتر هم شده اين بدهوبستان پدر پسري. نويسنده به عمد از زندگي مادر مازي اطلاع خاصي نميدهد؛ جز آنكه در خياطخانهاي مشغول دوخت و دوز پيراهن عروس است. اردلان قصه نيز همانند مازي است با اين تفاوت كه كمي حواس جمعتر از مازي است و در راديو مشغوليت دارد و مازي نيز به واسطه او در آنجا نمايشنامه راديويي مينويسد.كليت كتاب معسوميت به باورم، حرف اصلياش داستان آدمهايي است كه تنهايي و لاقيدي اين روزهاي جامعه را به نحو بارزي نشانه ميرود كه از دل اين تنهاييها، خواستنها و نخواستنها، نوعي بيتفاوتي محض وجود دارد. بيتفاوتياي كه باري به هر جهت مينماياند و زندگي در پيش رو را نيز؛ از سر اجبار. مستور تلاش دارد تا گوشه چشمي به قشر متوسط جامعه داشته باشد كه هم كتاب ميخوانند و هم مينويسند و هم گاهي قصد زندگي دارند؛ با اين تفاوت كه هر چه پيش آيد، خوش آيد. نويسنده چيرهدست ما هيچ سعي نكرده تا آنها را داوري كند و به خواننده واگذار نموده تا از دل روابط شخصيتها به قضاوت درباره آنان بشتابد؛ قضاوتي كه معصوميت آدمها نگره اول آن است... .