خانواده ميمانيد
مهرنوش نرسي
يكي از باورهاي غلطي كه درباره فرزندخواندگي وجود دارد، اين است كه اين كودكان پس از رسيدن به سن رشد خانواده فرزندپذير را خانواده خود ندانسته و سراغ ريشههاي زيستي ميروند. اگر ما به زندگي واقعي كه در اطرافمان جريان دارد، نگاهي بيندازيم، درمييابيم به چه ميزان اين باور با حقايق اطراف ناسازگار است. روابط ما بر اساس عشق و علاقه و نوع تعاملي كه با افراد برقرار ميكنيم، ساخته ميشود و ارتباطي به پيوندهاي خوني ندارد. كما اينكه ما صميميترين روابط خود را با همسر و دوستانمان داريم. نوع روابطي كه پدر و مادر با كودكي كه به فرزندخواندگي پذيرفتهاند برقرار ميكنند، ميتواند رابطه سالمي بوده و پيوند مستحكمي را شكل دهد يا ممكن است درست پيش نرود. در هر خانوادهاي در اطرافيان و اقوام هم، ميتوانيم مثالهايي پيدا كنيم كه فرزندان رابطه خوبي با والدين ندارند و اين محصول رابطه آنها طي ساليان رشد كودك است. اينكه كودكان به دنبال ريشههاي زيستي خود ميگردند درست است، آنها كنجكاوند بدانند والدين زيستي آنها چه كساني بودهاند، چون بخشي از وجود و هويتشان به آنها وابسته است. اما پژوهشهايي كه انجام شده نشان ميدهند، حتي در مواردي كه هويت والدين زيستي مشخص شده و ارتباط برقرار شده است، فرزندان جايگاه پدري يا مادري براي آنها متصور نيستند. از نظر آنها والدين اصلي، والدين فرزندپذير هستند و والدين زيستي حكم خويشاوند را دارند. در مسير يافتن والدين زيستي، والدين فرزندپذير ميتوانند در كنار فرزند خود باشند و با هم اين مسير را طي كنند. آنها نبايد اين موضوع را شخصيسازي كنند و تصور كنند كه فرزند خود را از دست دادهاند. اگر والدين فرزندپذير، طي سالهاي رشد رابطهاي سالم همراه با فرزند خود برقرار كرده باشند، ميتوانند مطمئن باشند كه خانواده باقي خواهند ماند و پيوندهايشان روز به روز مستحكمتر هم خواهد شد.