عقب نشيني از مرزهاي فرهنگي
مهرداد احمديشيخاني
فيلم كوتاهي ديدم از سخنان استاد شفيعيكدكني درباره برنامهاي كه دولتهاي قدرتمند براي حذف زبان فارسي در اين منطقه دارند و اينكه ايران فرهنگي را با حذف زبان فارسي از گويش اقوام متنوع منطقه، محدود به همين مرز سياسي ـ جغرافيايي صد سال اخير ايران كنند و بعد با تهييج اقوام داخل كشور به كنار گذاشتن زبان فارسي ـ به عنوان چسب متحدكننده هويت ايراني ـ و برگزيدن زبانهاي محلي به جاي زبان فارسي، باز هم محدوده زبان فارسي را هر چه تنگتر كنند. اينكه چقدر اين سخن استاد متكي به اسناد معتبر است و چقدر حاصل نگرانيهاي ايشان براي جايگاه آينده زبان فارسي در منطقه، در حد دانش من نيست ولي همين قدر ميدانم كه گستره زبان فارسي در ايامي نه چندان دور و در همان زمان كه كمپاني هند شرقي در اين منطقه تركتازي ميكرد، چيز ديگري بود. حكايت سبك هندي و جايگاه شاعران پارسيگوي شبهقاره را كم و بيش شنيدهايم و اينكه آخرين سبك از صنايع شعر كهن فارسي، با نام سبك هندي شناخته ميشود كه خود حكايت از اين دارد كه اين سبك در شبهقاره هند زاده و بال و پر گرفته و بعد از آن، سبك ديگري در شعر كهن فارسي زاده نشد و آنچه دوره بازگشت نام گرفت بازگشت به سبك خراساني بود و بعد هم كه شعر نوزاده شد و اين يعني گستره زبان فارسي يا همان كه ميگوييم ايران فرهنگي، از سمت شرق تا درون شبهقاره بود و البته از آنجا كه شعر از جنس خيال است، نتيجه آنكه شاعر شبهقاره به زبان فارسي تخيل ميكرده است. زبان براي انسانها وسيله ارتباط با ديگران است و چه بسا براي ارتباط با افراد مختلف از زبانهاي متفاوتي بهره ببريم، ولي وقتي با خود و در خيال خود سخن ميگوييم، با آن زباني كه برايمان آشناتر است حرف ميزنيم و سرودن شعر به يك زبان، يعني آن زبان، زبان اول و زبان تخيل شاعر است و اين ممكن نيست مگر اينكه در غالب موارد، آن زبان، زبان مادري باشد.
شايد نقل خاطرهاي بد نباشد. سالها پيش آشنايي مسن اهل كرمان و متولد كلكته داشتم. متولد كلكته بود چون پدرش و اجداد پدريش در كار تجارت چاي بودند و مدتي ساكن كلكته. يادم هست يكبار از او پرسيدم آيا شما زبان هندي هم بلد هستيد؟ كه گفت خير و من با تعجب پرسيدم مگر كودكي شما در هندوستان نبوده، پس آنجا شما با همسالانتان به چه زباني حرف ميزديد؟ كه جواب داد به زبان فارسي. من آن موقع اين جواب را به شوخي گرفتم، اما چند سال پيش متوجه شدم كه گفته آن دوست سالمند چندان هم شوخي نبوده.
تا 73 سال پيش و قبل از تاسيس كشور پاكستان، ما با هندوستان هممرز بوديم و آنچه در فرهنگ پاكستان پس از تاسيس رخ داد، در واقع ادامه فرهنگ هند بود. با تاسيس پاكستان و تصميم براي ساخت سرود ملي، «ابوالاثر حفيظ جالندهري» شعري ميسرايد كه هم كلمات و هم دستور زبان آن فارسي است و اين يعني طبيعيترين اتفاقي كه براي سرودن شعر در تخيل شاعر رخ داد و همه آن را پذيرفتند، اين بود كه شعر سرود ملي پاكستان (يعني بخشي از سرزمين هند پيش از استقلال) فارسي باشد. سرود ملي يك كشور يعني هويت همگاني مردم آن كشور و وقتي زبان آن فارسي باشد، يعني 70 سال پيش، زبان هويتي آنان فارسي بوده و نه تنها نخبگان كه مردم كوچه و بازار هم هويت مشتركشان همين بوده است. اما امروز چه؟ امروز مردم كوچه و بازار به كنار، از نخبگان شبهقاره، هويت مشترك چند نفر در زبان فارسي متجلي ميشود؟ و آيا اصلا ديگر شاعري هست كه به فارسي تخيل كند و آيا شاعر پارسيگوي در همين پاكستاني كه روزي سرايش سرود ملياش، به فارسي بوده، شاعري پارسيگوي قابل اعتنايي چون اقبال لاهوري يافت ميشود؟ استعمار و كمپاني هند شرقي كه استاد شفيعيكدكني ميگويد عامل زدودن زبان فارسي در گستره ايران فرهنگي بوده به كنار، خود ما در پاك كردن زبان فارسي در اين منطقه نقشي نداشتيم؟ 50 سال پيش در ملاقات سران ايران و پاكستان، به زبان فارسي گفتوگو ميكردند و امروز بايد مترجم بينشان بنشيند. كيد دشمنان به جاي خود، آيا ما هم در اين اتفاق سهيم بودهايم يا خير؟ آيا اينگونه نيست كه اگر مرزهاي فرهنگيمان تا مرزهاي جغرافياييمان عقب بنشيند، دير نيست كه از آن هم عقبتر برود؟
يك دليل مهمش را شايد نه در توطئه دشمنان كه بايد در اين جست كه با گسترش رسانههايي مانند راديو و تلويزيون كه اتفاقا 70 سال اخير دوره اصلي گسترشان در اين گوشه دنيا بوده، ما در اين رسانهها نه بر هويت مشترك زباني كه به تبليغ نكاتي پرداختيم و درختي كاشتيم كه ميوههايش در سبد ديگران ريخته شده است. شايد و فقط شايد بايد نگاهي بيندازيم به آنچه كرديم و اينكه نتيجه آنچه كرديم چه بوده و آن مرزهاي 70 سال پيش، امروز كجاست؟