ما زنده ميمانيم!
مرتضي ميرحسيني
آلكساندر سولژنيتسين كه سال 1970 ميلادي برنده جايزه نوبل ادبي شد متولد كيسلوفودسك ناحيهاي قزاقنشين در جنوبيغربي روسيه بود. در پاييز 1918 در دانشگاه تحصيل كرد و مدتي هم لباس نظامي پوشيد اما به جرم انتقاد از سياست جنگي استالين به زندان افتاد و محكوم به 8 سال حبس در اردوگاه كار اجباري شد. تجربه زندگي در اردوگاه را در كتاب يك روز زندگي ايوان دنيسوويچ، از زبان شخصيتي داستاني بازآفريني كرد و براي اين كار از رئاليسمي كمك گرفت كه از آن پس ويژگي مهم آثارش شد. اين كتاب كه به زحمت و بعد از چند سال توقيف، مجوز چاپ و پخش گرفت نام سولژنيتسين را بر سر زبانها انداخت، زيرا در روسيه آن روزگار، يعني دهه 1950 كمتر خانوادهاي را ميشد پيدا كرد كه يكي از اعضاي آن زندگي در اردوگاه كار اجباري را تجربه نكرده باشد. سولژنيتسين رمانهاي ديگري هم نوشت كه طبقه اول و بخش سرطان مهمترينشان محسوب ميشوند. بعدها با نوشتن مجمعالجزاير گولاگ، كه روايتي از وضع زندانيان در اردوگاههاي كار اجباري شوروي و شكنجهها و رنجهاي آنان بود به تاريخنويسي (يا به عبارت دقيقتر مستندنويسي) روي آورد و در اين عرصه هم خودش را اثبات كرد. اعتقاد داشت ديكتاتوريهاي تماميتخواه با تحديد آزاديهاي مشروع فردي و تبديل انسان به موجودي له شده و اسير، جوامع را فاسد و تباه ميكنند، خير و نيكي را به حاشيه ميرانند و زمينه سيطره شر و بدي را فراهم ميسازند. تا زماني كه در روسيه مقيم بود براي آزادي بيان و براي رام كردن حزب حاكم جنگيد، اما بعد از اخراج از كشورش و زندگي در امريكا به واقعيت ديگري هم پي برد. به اين نتيجه رسيد آزادي غربي كه گاهي خودش را در بيبندوباري و ماديگرايي افراطي و طرد معنويت ديني نشان ميدهد هم ميتواند به اندازه محدوديت، ولو به شكلي متفاوت جوامع را از ارزشهاي انساني تهي كند. امريكاييها اين برداشت او از خير و شر را نپسنديدند و از قزاق جسوري كه آزادي غرايز و تسليم به نفسانيت را «سلطه از پايين» تعبير ميكرد و آن را به اندازه سلطه از بالا (يعني ديكتاتوري و استبداد) خطرناك و مضر ميديد خشمگين شدند. از اين حيث، سولژنيتسين در سالهاي جنگ سرد نقشي شبيه ژان پل سارتر و اريك هابسبام ايفا كرد و به فهرست نه چندان بلندبالاي كساني اضافه شد كه هم شرق و هم غرب را مينواختند. بعد از فروپاشي شوروي به كشورش برگشت، سالهاي آخر عمر را در روسيه زندگي كرد و از احترامي كه شايستهاش بود برخوردار شد. تابستان 2008 در چنين روزي قلبش از كار افتاد و از دنيا رفت. سولژنيتسين در مسكو به خاك سپرده شد.