• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4714 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۰ مرداد

اول بايد ايران باشد

مهرداد احمدي شيخاني

يكي از سخت‌ترين كارهاي دنيا اين است كه بخواهي نظري متفاوت از آنچه رايج است ابراز كني و براي ابراز چنين نظري استدلال هم بكني، چرا كه نظر رايج، حتي اگر در ابتدا متكي به استدلال بوده، پس از گذشت سال‌ها و تبديل شدن به يك عقيده عمومي، ديگر متكي به استدلال نيست و بخشي از عواطف معتقدين آن است و كيست كه نداند استدلال كردن در مقابل افرادي كه نظري مبتني بر عواطف دارند، چقدر دشوار و حتي غيرممكن است. البته شايد بشود با بعضي اشارات افراد را تشويق كرد كه در مورد يك موضوع از داوري عاطفي بكاهند و به موضوع طور ديگري نگاه كرد. يكي از اين اشارات شايد توجه دادن به معيار دوگانه در داوري رويدادها است و اينكه دو رويداد مشابه را دوگانه داوري كنيم، احتمالا نشان‌دهنده اشكال در داوري است. بهتر است مثالي بزنم. حدود 200 سال پيش، دو عهدنامه گلستان و تركمانچاي بين ايران و روس منعقد شد و حاصل آنكه حدود 250 هزار كيلومتر از كشورمان جدا شد. اينكه اين اتفاق چرا و چگونه رخ داد در مقالات و پژوهش‌هاي مختلف مورد كنكاش قرار گرفته و هنوز بعد از 200 سال محل گفت‌وگو است كه همين، نشان‌دهنده اهميت آن در ذهن مردم ايران است تا جايي كه عهدنامه تركمانچاي به عنوان يك ضرب‌المثل از ناعادلانه بودن يك رويداد در بين ما ايرانيان به ‌كار مي‌رود و همچون يك زخم التيام نيافته هر روز سر باز مي‌كند و جان و روان‌مان را مي‌سوزاند. در نگاه عمومي ما، سواي آن پژوهش‌ها كه اشاره شد، دليل عمده اين دو عهدنامه برمي‌گردد به ناتواني و كوتاهي دولت مركزي و نابخردي و عدم شجاعت و قاطعيت در انجام تصميمات مهم و سخت در لحظه وقوع و البته اين فقط مردم عادي نيستند كه چنين نگاهي به آن دو عهدنامه دارند كه بخش بزرگي از نخبگان جامعه هم بر اين عقيده‌اند. 

براي همين است كه وقتي از عباس ميرزاي وليعهد سخن به ميان مي‌آيد كه با شجاعت در جنگ‌هاي ايران و روس براي حفظ سرحدات ايران تلاش كرد، نامش به نيكي برده مي‌شود و در مقابل، فتحعليشاه و ديگر سران سلسله قاجار نمونه بي‌كفايتي و نابخردي در فرهنگ عمومي مردم ما هستند. دليل چنين داوري هم روشن است، آنكه در حفظ سرزمين و مرزهاي كشورمان كوشيده و بر يكپارچگي ايران همت گمارده باشد، در بين مردم و نخبگان نام نيك دارد. در بين مردم و نخبگان نام نيك دارد؟ واقعا چنين است؟ گمان مي‌كنم هميشه چنين نيست و گاهي برعكس است. يعني داريم كساني كه براي حفظ سرحدات كشور تلاش كرده‌اند و نام‌شان نه به نيكي كه به كراهت و بدي برده مي‌شود. 
به بخش سخت يادداشت رسيدم. شايد بهتر باشد من هم با نظر جمع همراهي كنم و به جاي تشكيك در اعتقاد رايج، توهين و ناسزايي بگويم و خود را از تهمت مبرا سازم. اما موضوع چيست؟ حتما دوستان هم‌سن من و جوان‌ترهايي كه بعدا آمدند مي‌دانند كه در ابتداي انقلاب، در چند استان كشور كه عموما در جوار مرزها قرار داشت، درگيري‌هاي خونيني رخ داد كه در بعضي، خواسته خودمختاري و حتي جداسري و استقلال از ايران هم طرح شد. در بين بخشي از نخبگان، اين اتفاقات نشانه تلاش براي احقاق حق و نشانه روح دموكراسي و رفتاري قابل قبول در عرصه سياسي قلمداد مي‌شود و برخورد با آن را نشانه سركوبگري دولت مركزي و در اين بين، آيت‌الله صادق خلخالي به عنوان نماد عريان خشونت و سركوب كنش عدالتخواهانه تصوير شده است، تا آنجا كه در چندسال اخير برخي متنعمين از حاكميت هم بر طبل نكوهش آيت‌الله خلخالي كوبيده‌اند. قصد من تاييد آنچه خلخالي انجام داده، نيست كه در اين فضاي تنگ كه همه بر او مي‌تازند نه جراتش را دارم كه دفاعي از او بكنم و نه دانشي دارم كه در مورد احكامش از بعد قضايي نظري بدهم. فقط آنچه مي‌دانم اين است كه سلسله وقايعي كه پس از پيروزي انقلاب در 22 بهمن 1357 رخ داد، مانند حلقه‌هاي يك زنجير به هم پيوسته است و نمي‌شود كه يك حلقه را جداي از كل آنچه به هم بافته شده و بدون در نظر گرفتن رخدادهاي پس و پيش آن به داوري نشست. يك هفته بعد از پيروزي انقلاب، يك گروه با ادعاي مشي سياسي به پادگان ارتش در مهاباد حمله مي‌كند و همه اسلحه و مهمات و ادوات سنگين و سبك پادگان را مي‌برد و بعد در بيانيه‌اي اعلام مي‌كند كه دولت مركزي حق ندارد بدون كسب اجازه از اين حزب، هيچ تردد نظامي در كردستان داشته باشد. اين يعني هنوز دولت جديد مستقر نشده، يك گروه محلي پادگاني را غارت كرده و براي دولت تازه مستقر تعيين تكليف مي‌كند. مشابه اين ماجرا در 5 استان ديگر از جمله خوزستان هم رخ مي‌دهد كه مورد خوزستان و جداسازي يك هفته‌اي خرمشهر و جنگ داخلي در آن را خود شاهد بوده‌ام.
خب در 6 استان اتفاقاتي رخ مي‌دهد كه با آنچه امروز در سوريه و ليبي و يمن در حال انجام است بي‌شباهت نيست. در چنين دوره‌اي و در تابستان 1358 آيت‌الله خلخالي ماموريت پيدا مي‌كند كه براي آرام‌سازي اين مناطق وارد عمل شود و به ياد دارم كه ورود خلخالي به خرمشهر بعد از درخواست‌هاي مكرر اهالي از مركز براي فرستادن او صورت گرفت. اگر با فاصله (همين فاصله‌اي كه امروز با زمان عهدنامه تركمانچاي داريم) به رخدادهاي ابتداي انقلاب نگاه كنيم چه مي‌بينيم؟ در 6 استان كشور جنگ داخلي بود، ادعاي جداسري و استقلال از ايران در اين مناطق بالا گرفته بود، شواهدي بسيار از دخالت كشورها و حمايت از گروه‌هاي جدايي‌طلب در اين سال‌ها منتشر شده است و حاصل آنكه نه تنها آن جنگ داخلي به پايان رسيد بلكه جداسري هم اتفاق نيفتاد و مرزهاي كشور دست نخورده باقي ماند. حال چگونه است كه هم عهدنامه تركمانچاي بد است و هم حفظ مرزهاي كشور در ابتداي انقلاب؟ نمي‌شود كه هر دو بد باشد. قطعا و حتما در جزييات، بسيار ناروا رخ داده است و مگر در ماجراي حفظ سرزمين‌هاي از دست رفته در شمال ارس، عباس ميرزا هر چه كرد روا بوده؟ اما حاصل آنچه آن موقع شد از دست رفتن 250 هزار كيلومتر مربع بود و حاصل آنچه در ابتداي انقلاب رفت، حفظ مرزهاي ايران. اگر حفظ مرزهاي كشور بد است، پس چرا بعد 200 سال هنوز از زخم تركمانچاي خون مي‌چكد؟ همه آنچه در ابتداي انقلاب گذشته قابل دفاع نيست، ولي اول بايد ايراني باشد تا بعد بگوييم كدام زخم است و كدام مرهم؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون