اُديسه؛ همانندي با خدايان
سيدحسن اسلامياردكاني
از ويژگيهاي آثار كلاسيك آن است كه بايد آنها را بازخواني كرد زيرا با هر بار خواندن متوجه نكته يا نكتههاي تازهاي ميشويم. ايتالو كالوينو در مقدمه كتاب چرا كلاسيكها را بايد خواند؟ شرحي مفصل از ابعاد و كاركرد آنها را به دست ميدهد از جمله ما از طريق اين آثار خود را بهتر ميشناسيم. گويي بخشي از هويت بشري ما در اين آثار تنيده شده است.
بازخواني چندباره اديسه هومر اين واقعيت را برايم آشكارتر كرد.
چيزي كه در اساطير يوناني جذاب است، فاصله كم بين خدايان و بشر است. گاه اين فاصلهها نيز برداشته ميشود و بشر خدا ميشود يا خدايان در كالبد بشري جلوهگر ميشوند. حماسه اديسه نمونهاي از اين نگرش را باز ميتاباند.
اديسئوس، قهرمان حماسه اديسه پس از جنگ تروا، قرباني اختلافنظر و دشمني برخي خدايان ميشود و در مسير بازگشت 10 سالي سرگردان ميماند، اسير ايزدبانو كاليپسو ميشود و با او نرد عشق ميبازد، نزد سيرسه فسونكار ميرود و با او كام ميراند، هنگام عبور از تنگه سيرنها در گوش همراهان خود موم ميريزد، سپس از آنها ميخواهد او را به تيرك كشتي ببندند تا وسوسه دعوتگرانه سيرنها او را فريب ندهد. سرانجام بعد از 20 سال دوري از شهر و ديار خود به خانهاش بازميگردد. آتنا، ايزدبانوي حكمت و جنگ و صلح و حامي اديسئوس، چهره او را چنان پير و دگرگون ميكند كه حتي همسر و خادم پير وفادارش قادر به شناسايي او نيستند اما سگ او آرگوس، تنها موجودي است كه حتي خدايان قادر به فريفتنش نيستند و بلافاصله صاحبش را ميشناسد.
اين حماسه را بايد با تامل و آرامش خواند تا از آن آموخت. آشكارترين ويژگي شخصيتهاي اين حماسه، صفات قهرماني و خدايگونه آنهاست. هومر جابهجا به قهرماناني اشاره ميكند كه بسان خدايان بودند مانند «اوريلوكوس كه همانند يكي از خدايان بود» اوتوس كه با خدايي برابر بود و پاتروكلس كه در رايزني چون خدايان بود. در عين حال، اديسئوس خدايگونه به راحتي گريه و مويه ميكند و ناتواني و آوارگي خود را بارها جار ميزند. گويي صفات عجز و قدرت در اين قهرمانان يكي شدهاند و كسي آنها را براي گريستن نه توبيخ ميكند و نه مسخره.
اما ويژگي آشكار اديسئوس نه دلاوري جسماني كه فرزانگي و چارهجويي و نيرنگبازي اوست. او بود كه ايده اسب چوبين را پي ريخت تا شهر تروا را نابود كند. او با ترفند و نيرنگ موفق شد، خود و يارانش را از چنگ سيكلوپ يا غول يك چشم آزاد كند، نخست خود را به او «هيچكس» معرفي كرد سپس او را مست كرد و سرانجام در حالي كه مست و خفته بود، چشمش را كور كرد. چون بيدار شد و از درد عربده ميكشيد، همجنسانش ميپرسيدند چه كسي با تو چنين كرد؟ پاسخ ميداد:«هيچكس» و آنها فكر ميكردند كسي كاري نكره است. بيسبب نيست كه در سراسر اين حماسه هومر از او به عنوان كسي كه هزاران چارهجويي ميدانست، ياد ميكند.
نكته ديگر اين حماسه آن است كه خدايان نه تنها با بشر بازي ميكنند كه متقلبانه وارد بازي بشري ميشوند و به سود اين يك و بر ضد آن ديگري عمل ميكنند. براي نمونه در يكي از مسابقات رقابتي كه در آن اديسئوس شركت كرده است، آتنه هدف را جابهجا ميكند تا تير اديسئوس بر آن بنشيند. يا در جاهايي حجم بدن و نماي او را تغيير ميدهد تا زيباتر و قدرتمندتر به نظر برسد.
رفتارهاي اديسئوس عادلانه به نظر ميرسد و در عين حال گاه كينهتوزانه. گويي سنجهاي بيروني براي رفتارش وجود ندارد. به انتقام سماجت خواستگاراني كه فكر ميكردند، او مرده است و به خواستگاري زنش پنلوپه آمده بودند همه را ميكشد. از سر خشم 12كنيز را به دار ميآويزد و بيني و گوش و اندام تناسلي و دستها و پاهاي برده خيانتكارش ملانيوس را زنده زنده ميبرد و پيش سگان مياندازد «زيراكه مست از خشم بودند.» در اين فضا گويي بخشايش شناخته شده نيست و هنوز زمان لازم است تا مسيحيت بيايد و فضيلتي به نام بخشايش را وارد ادبيات كند. در عين حال شاهد اشارات زيبايي هستيم مانند: «سرفرازي كردن در برابر مردماني كه از پا در آمدهاند، كار بيدينان است.»
دو ترجمه از اديسه در بازار كتاب ديدهام. اولي از آن سعيد نفيسي است كه نخستين چاپ آن متعلق به 1338 است و مترجم در مقدمه خود ميگويد كه آن را از كدام ترجمه فرانسوي برگردانده است. دومين ترجمه از آن جلالالدين كزازي است كه در مقدمه نه به ترجمه قبلي اشارتي ميكند و نه مشخص ميكند كه در اين ترجمه از كدام برگردان فرانسوي بهره گرفته است. بعد از نيم قرن انتظار ميرفت كه دقت علمي گسترش پيدا كند نه كمرنگ شود.