جشن هنر شيراز
مرتضي ميرحسيني
جشن هنر شيراز كه آخرين دوره آن تابستان 1356 در چنين روزي آغاز شد و يكي از نمايشهاي آن سروصدا و جنجال زيادي هم بهپا كرد، جشنوارهاي حكومتي بر محور دو هنر موسيقي و نمايش بود. نخستين دوره آن سال 1346 برگزار شد و 11 دوره پياپي ادامه يافت. سازمان مستقلي كار برگزاري اين جشنواره را
به عهده داشت كه ملكه سابق، فرح ديبا رييس آن بود. برگزاركنندگانش ميكوشيدند كه آن را به يك فستيوال معتبر جهاني تبديل كنند كه ضمن معرفي و عرضه هنر كشور ما، مسير همكاري و تبادلات فرهنگي و هنري ميان ايران و جهان را هموار كند. همچنين به هنرمندان گمنام اما تواناي حوزههايي مثل خيمهشببازي و نقالي و موسيقي محلي اقوام ايراني فرصت ارايه هنرشان را دادند و حتي در دوره دهم به تعزيه هم توجه ويژهاي كردند. اما اين فقط بخشي از واقعيت بود و ماجراي آن فستيوال تابستاني ابعاد ديگري هم داشت. منتقدان ميگفتند كه هزينههاي اين جشنواره در قياس با دستاوردهاي ادعايي برگزاركنندگانش بسيار زياد است و چون متر و معيار مشخص و درستي هم براي انتخاب شركتكنندگان وجود ندارد وجود مسخرگي و ابتذال در آن اجتنابناپذير است . از نظر مخالفان چپگراي حكومت هم جشن هنر شيراز برنامهاي ضدمردمي و توجيهكننده ارتجاع بود و جلوه ديگري از شبهمدرنيسم رژيم پهلوي محسوب ميشد. جريانها و محافل مستقل مذهبي نيز آن را مصداقي از بيبندوباري و بياخلاقي و اهانت به ارزشهاي جامعه ميديدند. واقعا هم برگزاركنندگان جشنواره با افراط در تظاهر به آزادمنشي، بسياري از خط قرمزها و محدوديتهايي را كه در اغلب جشنوارهها وجود دارد برداشته بودند و تقريبا هيچ نظارتي، حتي نظارت حرفهاي بر كار هنرمندان خارجي نداشتند. ميگويند خود محمدرضاشاه هم مخالف برگزاري جشنواره، آنهم به اين شكل بود. اما جنجال اصلي را نمايش «خوك، بچه، آتش» به راه انداخت كه در گوشهاي از خيابان فردوسي شيراز اجرا شد. اين نمايش گويا كار يك گروه تئاتري متشكل از جوانان آواره و تبعيدي اهل مجارستان، و روايتي از داستان تولد مسيح بود كه در يكي از صحنههايش، سربازي رومي به زني بيپناه تجاوز ميكرد. بازيگران نمايش، در پيادهرو و جلوي چشم مردم عادي شهر اين صحنه را نه بازي، كه واقعا اجرا كردند. نوشتهاند اين صحنه آنقدر بد و شنيع بود كه به قول آنتوني پارسونز (سفير آن روز انگليس در ايران) «اگر چنين نمايشي بهطور مثال در شهر منچستر انگليس اجرا ميشد، كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم به در نميبردند.» صداي اعتراض، حتي از روزنامههاي حاكميتي مثل كيهان هم بلند شد. رييس ساواك فارس (نه بعدها، كه همان زمان) گفته بود اگر با خود ملكه طرف نبوديم، اجازه چنين نمايشهايي كه هيچ، خيلي كمتر از آن را هم نميداديم. البته اشاره به اين نكته هم ضروري است كه گروه تئاتر، جلوي هيات تصميمگيري جشنواره نسخهاي سانسور شده از نمايش را بازي كردند و بعد در اجراي اصلي، داستان را كامل و با آن جزييات دردسرساز ارايه دادند.