كودتا، رفراندوم اقليت است
علي صارميان
28 مرداد امسال مصادف شده است با ترفندهاي امريكا در مساله مكانيسم ماشه. هفته پيش دستگاه سياست خارجي امريكا در اقليت محض بازي قطعنامهها را به حريف ايراني باخت. حالا در اقليت، در كارزاري تندتر ترامپ سرسخت، اسب ميدواند. نوعي كودتا و البته كودتا رفراندوم اقليت است. در هيچ زماني امريكا اينچنين در اقليت نبوده است و لذا خطر كودتا عليه شوراي امنيت يا هر اقدام تند ديگري دور از ذهن نيست.
دو، سه هفته آينده ظريف و ترامپ مصافي ديدني در برابر ديدگان جهان دارند. شايد از نظر حقوقي بسيار شبيه آنچه مصدق با انگليسيها داشت.
براي تاريخ حقوق بينالملل و براي آيندگان اين مصاف بسيار مهم است؛ ولو فعلا تيتر فرعي يك سايت خبري هم نباشد. امريكايي كه ديگر در برجام نيست، ميخواهد به طريقي تحريمهاي فصل هفتم منشور را برگرداند. هر چند حتي جان بولتون - مغضوب فعلي - اذعان به عدم صلاحيت امريكا براي استفاده از مكانيسم ماشه دارد. ملتي كه خاطره كودتاي امريكايي عليه نخستوزير مصدق را هنوز ورق ميزند، اين صدا را خوب ميشناسد. حالا دقيقا نيمه شب است. اين صداي هيولايي بود كه به كودتاگران اطمينان داد كه من به عنوان هيولا، در كنارتان هستم. پيچ راديو بسته شد و مصدق فردايش ديگر نخستوزير نبود. به نظرم مدتي بعد ما در كنار نام بزرگراه كاشاني، بزرگراهي به نام مصدق خواهيم داشت. اگر از پس اين چند هفته، كودتاي امريكا عليه شوراي امنيت و ملل متحد و روح برجام، نافرجام شود بايد آيندگان براي نام ظريف هم بزرگراهي بسازند.
در واقع جهش هر ملت به پيروزيهايي براي گذشتن از گردنههاي سخت است.
در ايران عكسالعمل به تاريخ پاسداشت كسي است كه روزي او را حصر و تبعيد كردهاند؛ اينك خوشنام است ولي مزارش در احمدآباد مستوفي هنوز ويران است. ظريف و ديگران نيز شايد در وسط مذاكرات برجام و و قياسشان با مصدق، شايد به نوعي آن سوز سرماي تنهايي را در پاداش ملي كردن نفت ايران در خاطر آوردهاند. نوعي التيام براي عذاب وجدان جمعي. اين حس آنچنان قوي است كه گاهي مصداق اشتباهي هم ميگيرد و البته گاهي اين حس چنان گيج است كه عدهاي دلخور، محمدرضاشاه و مصدق را با هم دوست دارند. اما احمدآباد مستوفي سند برتري مظلومانه مصدق بر عقايد شاهنشاهي است.
اين گيجي به واسطه عدم آشنايي از ميراثداران بعد از آنهاست. تم اين ماجرا همان زبانزد معروف است كه «هرسال ميگوييم دريغ از پارسال». اين يك كهنالگوست.
اصلاحات و پافشاريهاي مصدقگونه از آنجا ارزشمند است كه ميخواهد آرزوها و ترسهاي تاريخي ملت را برايشان تشريح كند كه ديگر از آنها نترسند. سايه روانشناسي جمعي درگير كودتاست. پاي قلدري به نام امريكا در ميان است كه هيمنهاش از انگليس زمان مصدق بسيار بيشتر است. هم به واسطه زور و دلارش طرفداراني حتي در دايره اطراف ما دارد و هم از آن ميترسند. كهنالگوها خيلي زود به واقعيت ميپيوندند. با اضمحلال گفتمان و نفرات ملي و عدم زايش و توقف كه شايد از ترس سربالايي لذت سراشيبي را هرگز نچشند و دست روي دست ميگذارند. ترسشان موجب تثبيت وضع موجود و موجب ميشود كه اقدامي نكنند. اقليتهاي پرزور چه در سطح بينالملل و چه در داخل كشورها برخلاف گروه بزرگ مردم كه ارزشهاي ملي را در خفا دوست دارند، عملگرا هستند.
ما بايد وطندوستي را تبيين كنيم. گروه بزرگي هستيم كه در مصافيم. بهبود حكمراني داخلي و پيوندهاي عاطفي و كاهش تنشها، راه پيروزي مردان سياست ما در بينالملل است وگرنه وقتي وضع نارضايتي به حد غيرقابل تحمل برسد اقليت يا در عرصه بينالملل يا در جنگ نيابتي يا همدستي با بيگانه يا در اشتباه تحليل، كودتا ميكند؛ در 28 مرداد كردند و حالا نيز شميم نفسشان در اقدام ماشه امريكا برخاسته است. آنها خيلي راحت ميتوانند بر موج نارصايتي عملي غيرقانوني و ارتجاعي را به انجام برسانند. در واقع فرق اپوزيسيون خارجنشين همدست ترامپ و گروههاي منتقد داخلي كه مردان ملي و اقداماتشان را ياري ميكنند در يك چيز بيشتر نيست. آنها به وطن به عنوان سرزميني معمولي نگاه ميكنند و اينان وطن برايشان مادري است كه خاك و خون مردمش تقديس ميشود و به منافع اكثريت و استقلال و وطنپرستي وفادارند. رفراندوم اكثريت حفظ اين مادر در بدترين شرايط زندگي، از گزند هيولاست. رفراندوم اقليتهاي بيعلاقه به وطن ما كودتاهايي چون مكانيزم ماشه و برانداختن مصدقها و گاهي ظريفهاست. حساس باشيم به پيچ راديويي كه با صداي هيولا ميگويد دقيقا نيمه شب است.