معماري مرده است
مهرداد احمدي شيخاني
امسال چهل و هفتمين سالي است كه عكاسي ميكنم و به واسطه تحصيلات و علايقم گرايش عكاسيام معطوف به ابنيه تاريخي ايران است و از زماني كه اين كار برايم جديتر شده، عكاسي معماري در اولويت اولم قرار داشته و گمان ميكنم كه در اين زمينه آرشيو خوبي از ابنيه كشورمان دارم و بحق كه در زمينه ميراث ايراني، معماري رفيعترين جايگاه را دارد و جا دارد كه از هيچ كوششي براي حفظ اين ميراث كم گذاشته نشود. در اين سالها يك چيز را به عينه مشاهده كردهام و آن اينكه تقريبا از هر دوره حكمراني در كشورمان، مهمترين اسناد باقيمانده، سواي ادبيات گرانسنگ كشورمان همين معماري است كه مايه افتخار و سربلنديمان است و همه به آن مباهات ميكنيم و نمونههاي اعجابانگيزي از فرهنگ و هنر ايراني را با آن به جهان عرضه كردهايم تا جايي كه يكي از مفاخرمان اين است كه در سرزمينهاي ديگر نيز بناهاي بسياري توسط معماران ايراني ساخته شدهاند كه از جمله ميتوان به بناي تاجمحل در شبهقاره هند و مسجد سبز شهر بورسا در قلمرو تركيه امروز اشاره و اين سواي الگوبرداريهايي است كه توسط معماران ساير سرزمينها از معماري ايراني شده است. معماريهاي به جاي مانده و قابل مشاهده از حكومتهاي متعدد در فلات ايران از«معبد چغازنبيل» از دوره عيلاميان در هفتتپه خوزستان آغاز ميشود و تا عصر حاضر ادامه پيدا ميكند. اين نمونهها كه هر كدام در عصر خود آثاري يكتا از معماري ايراني بوده در گوشه گوشه اين فلات قابل مشاهده است و همه باعث فخر و مايه مباهات ماست تا جايي كه مردمان هر سرزميني كه به ايران ميآيند، خواستهشان ديدار از همين مفاخر معماري ماست و نه تنها ميهمانان سرزمينهاي ديگر كه ايرانيان هم با وجود ديدن هرباره اين بناها، باز به ديدارشان ميروند و به يادگار عكسي در كنارشان ميگيرند و حتي در سرزمينهايي كه امروزه ديگر جزو خاك كشورمان نيستند، بناهاي بسياري از ايران گذشته وجود دارد كه براي كشورهايي كه امروز اين بناها را صاحبند، مايه فخر و مباهات است. اگر خيلي گذرا و سريع بخواهم به چندتايي از اين ابنيه از هر دورهاي اشاره كنم-كه حتما براي بسياري شناخته شده است- پس از معبد چغازنبيل عيلاميان ميتوان تخت جمشيد هخامنشيان در فارس،كاخ هتراي اشكانيان در استان نينواي عراق، طاق كسراي ساسانيان نزديك بغداد در عراق، مسجد تاريخانه دامغان مربوط سدههاي ابتدايي پس از اسلام، مسجد جامع ساوه حاصل دورههاي مختلف پيش از اسلام تا دوران صفوي، مسجد جامع سمنان از دوران سلجوقي و تيموري، گنبد سلطانيه از دوران ايلخاني، مسجد امام اصفهان و بسياري ابنيه ديگر از دوران صفوي،كاخ خورشيد دوره افشاريه، ابنيه مختلف دوران زنديه در شيراز و كرمان، مجموعه عمارتها و كاخهاي قاجاريه در محوطه كاخ گلستان و از جمله شمسالعماره، موزه فرش، موزه هنرهاي معاصر، برج آزادي و تئاتر شهر از دوران پهلوي و علاوه بر اينها كه همگي يا بخش بزرگي از آنها حاصل حكومتها بوده، بناهاي بسياري را هم مردم از خود به جاي گذاشتهاند كه ميتوان به تعداد بسياري از آبانبارها و يخچالها و بادگيرها و خانهها در شهرهاي مختلف از كاشان، اصفهان ، شيراز ، كرمان ، دزفول ، شوشتر، تبريز و بسياري از شهرهاي ديگر نام برد و اين جداي از بازارها و بسياري ديگر از ابنيه و قلعهها و پلهاست كه فهرست آنها آنقدر طولاني است كه تمام صفحات روزنامه هم فقط براي نام بردن از آنها كافي نيست. اين تعداد نمونه بسيار كوچكي از يادگارهاي معماري اين سرزمين است و حاصل استادكاران كشورمان كه در همه اين اعصار، چه در ايران چه در سرزمينهاي ديگر از خود، يادگاري ايراني بر جاي گذاشتند كه هر كس حتي اگر به قصد ديدن آنها هم بار سفر نبسته باشد همين كه از كنارشان رد ميشود در جوارشان ميايستد و عكسي به يادگار ميگيرد. اما در اين 41 سال چه؟ كدام بناست كه مسافري به صرف ديدن آن و گرفتن عكس يادگاري با آن بار سفر ببندد و در كنارش عكسي به يادگار بگيرد؟ جالب اينكه بيشترين افتخارات ما معماري مذهبي و مساجد است و عجيب اينكه تا امروز هيچ بناي مذهبي نامبرداري كه مردم را به جهت عكسي به يادگار در كنار خود بنشاند طي اين 41 سال ساخته نشده است. حتي پرخرجترين بناي به اتمام رسيده اين سالها يعني برج ميلاد، يك يادگار معماري نيست و كسي آن را نشانه فخر و مباهات معماري ايراني نميداند هيچ حس و هويت ايراني ندارد و حسرت اينكه در سرزميني كه زماني معمارانش در شبهقاره هند و فلات آناتولي براي ديگران از هنر ايراني بناها ميساختند در همين سالهاي اخير از معماري غير ايراني دعوت كردند كه بيايد در كنار برج ميلاد برايمان ساختمان بسازد. من سفرهاي عكاسي بسيار داشتهام و دانشجويانم را براي عكاسي با خود به شهرهاي مختلفي بردهام ولي ديگر نه خانهاي همچون خانههاي كاشان به عنوان نمونه معماري امروز از مردم ديدهام و نه آثاري حكومت ساخته كه قابل باشد از آن عكس بگيرم و به ديگران نشان دهم. امروز براي حفظ هويتمان، معماري گذشته اين سرزمين را پاس ميداريم اما آيا در اين سالها چيزي ساختهايم تا آيندگان براي پاسداشتش آستين بالا بزنند؟ گويي معماري براي همه مرده است، چه حاكميت، چه مردم.