يكي مسووليت اين ماجرا را بپذيرد
كيوان كثيريان
واقعا چرا يك نفر گردن نميگيرد، مسووليت ممنوع شدنِ بيدليلِ كارِ اينهمه بازيگر را كه همگي در سنين جواني و در اوج از بازيگري محروم ماندند؟ آقاي مدير سينماي دهه ۶۰ كه خودش راه ميافتد، ميرود از گل و بلبل بودن دوره مسووليتش ويديو پر ميكند و تاريخ را دوباره مينويسد. به آقاي فارابي آن دوران هم كه از گل نازكتر نميشود، گفت. آقايان ديگر هم كه مسووليت فرهنگي و سينمايي داشتند و بعضيهايشان دستور معدوم شدن و آتش زدن فيلمها را صادر ميكردند حالا اصلا همه اصلاحگرا و روشنفكر شدند و انگار از ازل همين بودهاند. حتي وقتي فرزند امام گفته بوده ما با محروميت اينها مخالف بوديم، صدا از اين جماعت درنميآيد. پس چه كسي يا كساني اجازه ادامه فعاليت اينهمه آدم را ندادند و حتي بهشان نگفتند كه چرا و به چه دليل؟ گروههاي خودسر؟ امثال مخملباف؟ خشونتگراها؟ كي؟ يكي بيايد روشن و شفاف بگويد چه كسي؟ بگويد اصل ماجرا چه بوده. يكي شجاعت كند و مسووليت بپذيرد.
اگر بازي در فيلمهايي با صحنههاي فلان مشكل داشت كه از «برهنه تا ظهر با سرعت» صحنهدارتر مگر داشتيم؟ بازيگر مردش هيچ مشكلي براي ادامه فعاليت در سينماي بعد از انقلاب نداشت ولي بازيگر زنش ابدالدهر محروم ماند تا درگذشت. كلي بازيگر از قبل انقلاب آمدند اين طرف و خوشبختانه بدون مشكل ادامه دادند، خوشبختانه خيليهايشان - بحق- قدر هم ديدند. تازه بعضيهايشان دستكم چند فيلم با خانم گوگوش و بقيه بازي كرده بودند و چند فيلم هم در كارنامه داشتند كه طبيعتا به زعم مديران اول انقلاب مورد تاييد نبودند. بعضيهايشان خوشبختانه و بحق مجاز شدند ولي امثال فردين و مفيد و پوري بنايي و ملكمطيعي و كلي بازيگر ديگر به ناحق سوختند و در حسرت حضور جلوي دوربين غريبانه مردند. زندههايشان
هم مردند.
اصلا چه اتفاقي ميافتاد اگر آنها هم جلوي دوربين ميآمدند و در زمين سينماي سالم پس از انقلاب بازي ميكردند؟
همين حالا كلي بازيگر پيش از انقلاب در گوشه و كنار دنيا در كنج خانههايشان دارند، سالهاي از دست رفته زندگيشان را مرور ميكنند و لابد هي از خودشان ميپرسند واقعا چرا؟ و پاسخي پيدا نميكنند تا بميرند و نامشان يك روز بعد از سالها تيتر اخبار شود و ما بگوييم؛ عه! مگر زنده بود؟ مگر ايران بود؟
هميشه اين سوال باقي ميماند؛ آنها كه فعاليتشان مجاز تشخيص داده نشد آيا كاري كردند كه بقيه نكردند؟ چه فرقي بينشان وجود داشت؟ آيا چيزي را امضا نكردند؟ چيزي گفتند كه بقيه نگفتند؟ آيا اين جماعت از درون ضربه خوردند كه جا براي بعضيها باز شود؟ آيا پاي سليقه شخصي در ميان بود؟ جريان چه بود واقعا؟ چه كسي تصميم ميگرفت، كي باشد و كي نباشد؟ آنها كه آنقدر قدر بودند كه براي بود و نبود آدمها تصميم ميگرفتند يعني آنقدر شجاع نيستند كه الان بگويند بله ما بوديم و معيار تشخيصمان اين بود و دممان گرم كه روي فلان اصول ايستاديم و اين كار را كرديم؟ بيايند جواب سوالها را بدهند كه روي همان اصول فرضي چرا آن يكي مجاز شد و اين يكي ممنوع. جواب حرام شدن عمرِ اين همه آدم را كي بايد بدهد؟ همه كي بود كي بود من نبودم راه انداختهاند؛ يك سري آدم جبونِ بياصول كه حالا در مرگ تكتك اينها اشك تمساح ميريزند و پيام هم ميدهند.
تهِ ماجرا هم تاريخ ثابت كرد كه مردم چقدر ارزش قائلند براي اين قبيله مظلوم و بيگناه و هنرمند كه از حق طبيعيشان محروم ماندند، بيجرم و بيجنايت و حالا چقدر مردم بعد از 40 سال محروميت آنها را دوست دارند و به نيكي ازشان ياد ميكنند و از ياد نبردندشان.
و چه خوش اقبالند آن سانسورچيهاي بياصول كه معمولا نامشان در شلوغيهاي تاريخ گم ميشود و چه حيف. امثال بهمن مفيد و دهها بهمن مفيد و ايرن و فروزان و فردين و ناصر و خيليهاي ديگر ميتوانستند، سالها در سينما كار كنند و هيچ اتفاق بدي هم نيفتد. غالب آنها هم انسانهايي سلامت و اصيل بودند. اصيلتر از خيليهاي ديگر. نه دزد بودند و نه اختلاس كردند. فقط كارشان را انجام دادند. اما نگذاشتند و از بديهيترين حق انساني محرومشان كردند. كيها؟ نميدانم اما ميتوانم حدس بزنم. ولي اين را ميدانم حقي كه برگردنشان مانده ممكن است هرگز سكوتشان را نشكند اما بيترديد روزي گردنشان را خواهد شكست.