درباره نمايشگاه «ملاقات در كارگاه» از صبا منوچهري در گالري هما
عبور از حاكميت اشيا و ابزار در هنر معاصر
فاروق مظلومي
ديدن نمايشگاهي با عنوان «ملاقات در كارگاه» آنقدر مهيج است كه بعدازظهر گرم مرداد در وضعيت كرونا خودت را به گالري هما واقع در كريمخان برساني. با مديريت تعداد بازديدكنندگان، گالري خلوت است و با خيال راحت ميشود آثار را مشاهده كرد. گالري هما كوچك اما دلخواه است. كتابچه معرفي نمايشگاه را روي ميز گذاشتهاند كه جديت اين نمايش را نشان ميدهد. طرح خطوط شبكهبندي روي جلد كتابچه آدم را ياد كاغذهاي رسم فني مياندازد كه براي نمايشگاهي كه مجموعه ابزار يك هنرمند بازسازنده را نمايش ميدهد مناسب است. اما هماندازه بودن فونت نام نمايشگاه و نام هنرمند درست نيست چون از اهميت يكسان برخوردار نيستند. فونت استفاده شده براي متن هم درشت و قلدر است و بيشتر از دعوت به همانديشي، حس آموزش ميدهد. از ميزبان ميپرسم برگ مخصوص اهل رسانه
-press papar- نداريد؟ اين برگها براي اهل رسانه بسيار مفيد هستند. با قرائت اين برگها منتقدين و خبرنگاران اطلاعاتي جامع و مانع را در دو صفحه دريافت ميكنند. هنرمند نمايشگاه صبا منوچهري خودش را فلزگر معرفي ميكند و متولد 1345 شمسي است. در مدرسه موزه هنرهاي زيباي بوستون در امريكا، هنرهاي زيبا خوانده و بعد در دانشگاه تافتس
) Tufts University. ( School of the Museum of Fine Arts, Boston ادامه تحصيل داده است.
او ميگويد كه سال ۱۳۷۰ جواهرسازي هنري
(Art Jewelery) را در ايران معرفي كرده است. سابقه برگزاري نمايشگاههاي متعدد را در ايران و كشورهاي ديگر در كارنامهاش دارد و معتقد است هنرش خلق حس است؛ حسهايي كه قابل نامگذاري و تفسير متني نيستند. البته او بين هنر مفهومي و هنر فرماليستي در حركت است. كارگاههاي هنري و تجميع ابزارهاي گوناگون در يك مكان نوعي ارضاي حس تسلط به جهان است. غافل از اينكه احتمال دارد خود هنرمند هم در اين وضعيت در سلطه مجموعه ابزارش قرار گيرد و حالا صبا منوچهري كارگاهش را با حفظ موقعيت و چيدمان اشيا به گالري هما آورده است. اذعان ميكند اين انتقال ابزار و حجمها نوعي رهاسازي خودش از سلطه آنها بوده است. اين نظر تا حدي قابل قبول است چون انتقال ابزار فلزگري از كارگاه به گالري نوعي تقليل قدرت آنهاست. چون در اين جابهجايي ابزار از يك شيء سازنده به يك شيء قابل نمايش تبديل ميشوند. كتابچه را ورق ميزنم. شهروز نظري يادداشت اول كتابچه را نوشته است. سعي در توجيه نمايشگاه دارد و البته به نحوي مشهود اين يادداشت در درگيري اوليه مخاطب ناآشنا با اينگونه نمايشها موفق است. براي بعضي گالريگردها كه فقط براي شكستن سختي عصر جمعه به گالري ميآيند
-جمعهگردها- پذيرش نمايش ابزار يك گارگاه فلزگري كار آساني نيست. نظري در اين يادداشت به فقدان جنسيت در فلزات و ابزارآلات و خردهريزها و سپس به اثبات دشوار زنانه بودن كارگاه اشاره ميكند. با اين همه ذائقه زنانه در انتخاب ابزار را نميشود ناديده گرفت و لايهاي از زنانگي در اين ابزارهاي فولادي پنهان است. اما توجه نظري هم درست است، چراكه فلز و كارگاه بهويژه فلزگري در نظام نشانهاي مردانه تثبيت شدهاند كه صدالبته حالا اين نظام در فرهنگهاي كاري فارغ از جنسيت دچار تزلزل است.
اغلب ابزار خانم منوچهري با دست ارتباط مستقيم دارند و عموما اين ابزار با حركت مچ هنرمند كارساز ميشوند و نياز به حركت ساعد ندارند. اين تحديد حركت دست شايد به علاقه هنرمند به ساخت و طراحي آويزهاي زينتي گوش و گردن هم مربوط ميشود. نظري در بخشي از يادداشتش اشاره مهمي به تعبير توني كرگ
- مجسمهساز معاصر انگليسي- از مجسمهسازي دارد كه گفته است: «هرگونه خارج كردن متريال از كاربرد، آن را به هنر تبديل ميكند.» بديهي است كه منظور آقاي كرگ خروج از كاركردهاي روزمره و ابزاري و دادن كاركرد زيباييشناسي به متريال است. همان كاري كه منوچهري در فرمهاي غيركاربردي اين نمايشگاه كرده است. در كنار ابزار به فرمهايي از فلزات برميخوريم كه از نامگذاريشان و تشبيهشان به فرمهاي شناخته شده عاجز هستيم. مثلا فرمهايي وجود دارند كه هم مخروطي هستند و هم نيستند. اين عدم قطعيت در شبيهسازي، محصول مانورهاي هنرمند با اندازه و شكل حجمها و اتصالات ظريف اجزاي همين حجمهاست. دو انحناي بالاي همين احجام مخروطي آنها را از شباهت به درخت سرو جدا كرده و به كلاه شب يا كلاه جادوگري نزديك ميكند اما ميله متصل به انتهاي حجم شباهت دوم را هم معلق ميسازد. اينها همه ناشي از روح كاركرد گريز و ذوقمحور هنرمند است. اتفاق مهم زماني ميافتد كه هنرمند در همين كتابچه فارغ از زيباييشناسي به كانسپتهاي بعضي فرمها اشاره ميكند و براي آنها كاركرد مفهومي قائل ميشود. اما به عقيده من اين فرمها مفهومگريز هستند و در برابر تزريق مفهوم مقاومت ميكنند و همچنان به كاركرد فرماليستي و زيباييشناسانه وفادارند. شايد تنها مفهوم برتر در اين نمايشگاه قرار گرفتن ابزار در كنار هنرمند و حجمهايي هست كه با ابزار ساخته شدهاند. رابطه خطي هنرمند، ابزار و حجمهاي ساخته در چيدمان نمايشگاه قابل رويت است. اتمسفر هر سه عنصر سازنده اين نمايشگاه با اتمسفر محل عرضه
-گالري- در هم آميخته و قصد درگيري با بازديدكننده را دارد و اين همان فضاي شاعرانهاي است كه در كتابچه از منتقد معاصر نوئل كاررول نقل قول شده است و در همينجا است كه اشاره هنرمند در همين كتابچه به برخورد حسمحور با حجمها با اشارات مفهومياش در تعارض قرار ميگيرد. مثالهايي از هنرمندان مفهومي هم كه شهروز نظري با موضوع انتقال كارگاه و اشيا در كتابچه آورده است چالش مفهومگرايي و فرمگرايي را شديدتر ميكند. اما وقتي متوجه ميشويم كه اين نمايشگاه محصول دوره كاري بيست ساله است وجود حجمهاي مفهومي و غيرمفهومي در كنار هم قابلقبولتر ميشود. اما هميشه توجه هنرمند به مفهوم صرف گاهي از فاعليت زيباييشناسانه اثر ميكاهد و اين كاهش فعاليت زماني بيشتر ميشود كه هنرمند از علاقه و حيطه عاطفي خودش با ابزار و كارگاه سخن ميگويد. وقتي هنرمند به ابزارش علاقه پيدا ميكند در حد تواناييهاي ابزارش باقي ميماند و كمكم ابزار در شكل و اندازه حجمها دخالت هميشگي پيدا ميكنند. منوچهري ميگويد براي گريز از فاعليت ابزار گاهي به ساخت ابزار جديد كه بتوانند پاسخگوي نيازش باشند دست زده است. اينگونه است كه بسياري معتقدند هنر معاصر به ابزار معاصر هم نياز دارد.
حجمهايي كه در اين نمايشگاه به نمايش گذاشته شده است از اتصالات نقطهاي و گاه منفصل
-روي هم يا كنار همگذاري- ايجاد شدهاند و اگر حجمي براي نمايش نياز به پايه يا تكيهگاه داشته است اين پايه يا تكيهگاه اصليت را از اثر نگرفته و به عنوان يك عنصر فرعي با اثر همزيستي مسالمتآميز دارد. منوچهري از ارتباط تصويري مردم گله ميكند و ميگويد مردم ما متنطلب هستند حتي ميخواهند با آثار تجسمي غيرمفهومي هم با توضيحات متني يا شنيداري ارتباط برقرار كنند و اضافه ميكند كه اي كاش مخاطبان به حجمها دست ميزدند يا چيدمان مطلوب خودشان را ميساختند. تقابل عقل
-احجام مفهومي- با زيباييشناسي خردمندانه
-احجام انتزاعي- فضاي قابل تاملي را ايجاد كرده است.
تضادهاي دايناميك تسليم و مقاومت، جستوجو و يافتن در اين نمايشگاه تا تاريخ سي و يكم مرداد براي علاقهمندان هنرهاي تجسمي برقرار است.