موج دوم پوپوليسم در جهان
فرهنگ سياسي، انديشه، آگاهيهاي متراكم اجتماعي و پاسخگويي دولتها بخش اعظمي از دارايي و تمدن انسانهاست كه در آتش انانيت حاكمان سياسي دچار حريق ميشود و با سياستگذاري غلط و مشاورههاي منفعتطلبانه از بازدهي مناسب و مطلوب بازميماند. وقتي دولتها از همديگر بار ماسك به سرقت بردند و همنوعان در فروشگاهها بر سر مواد غذايي يقه پاره كردند و همكاري بينالمللي به يكباره متوقف شد و تمدن و فرهنگ نظارهگر فلاكت و تنهايي انسان شد و معونتي به او نرسيد، تازه الهه انديشههاي سياسي در غرب به شيطان مجسم مبدل شد و سنگهاي نفرت بر سر تنديسها باريدن گرفت مثل اينكه ابراهيم خليل براي طهارت و پاكسازي بتها از خانه خدا تبر به دست گرفته است. در اين اوضاع و احوال موج دوم پوپوليسم كه بيرق بديل جهاني شدن و نئوليبراليسم را بلند كرده بود،گر گرفت و به سمبل يگانه روش مبارزه با مخوفترين و بزرگترين خطر در اذهان مبدل شد.انديشمندان علوم سياسي در جهان بهويژه غرب شيوع اوليه پوپوليسم را در دوران معاصر، نتيجه بحرانهايي چون نابسامانيهاي مالي 2008 ميپندارند كه باعث شدت نابرابري اقتصادي، نارضايتي از يورو و هجوم پناهندگان در سالهاي 2015 و 2016 ميلادي در اروپا شد و به طرز ناباورانهاي بحران هويت در غرب را در اذهان زنده كرد. سياستمداران و احزاب در اروپا براي نجات از چالشهاي معطوف به هويت و كسب رضايت رايدهندگان، پروژه اقبال از پوپوليسم را مخفيانه رونمايي كردند تا بتوانند در يك چرخه بازيافت از طريق پادزهري چون بستن مرزها و ايجاد اشتغال آن را مجدد درمان كنند اما واقعيت چهره ديگري از خود نشان داد. پوپوليسم كه نام درمان به خود گرفت، آفتي بيش نبود ولي سياستمداران از غفلت و محافظهكاري دانشگاهها بهره بردند و آن را در زمره انديشه جاي دادند. در حقيقت پوپوليسم نوعي بيماري است كه به مثابه آنفلوآنزا هر نوع انديشه سياسي اعم از ليبراليسم، ماركسيسم و انديشه ديني را گرفتار ميكند. پوپوليسم اسب تراواي فاجعهاي بزرگ است كه
در پي بلعيدن داراييهاي اصيل تمدنهاي انساني است يا به عبارتي پيشمرگ جريان آشفته و هاري است كه فاشيسم نو را به معركه بكشاند البته ناسيوناليسمهاي افراطي هم ميتواند قشون پوپوليسم را همراهي كند. همزاد سرطاني اين بيماري، دماگوژيسم(عوامفريبي) است كه بسيار خطرناكتر جلوه مينمايد و بحث در رابطه با آن مجال ديگري ميطلبد.در حال حاضر بولسانارو، جانسون، ترامپ، پوتين، اردوغان، لي پن، سالويني و مودي اربان را رهبران جهاني پوپوليسم ميدانند كه برخي از آنها رگههاي استبدادي نيز دارند. اينان توافق در نشستهاي رسمي را بلوكه ميكنند، براي رسيدن به خواستههايشان از هرج و مرج بهره ميبرند و بزرگترين آسيب را به دموكراسي ميزنند. البته گفتماني در حال شكلگيري است كه دموكراسي موجود، جوابگوي توقعات و انتظارات قرن 21 نيست و اينان از اين موقعيت بهترين استفاده را ميبرند. موضوعي كه پيتر ماير به آن پرداخت و اعلام كرد: سياست در حال حاضر خلأ بزرگي كاشته است كه پوپوليستها با ميانبر زدن موسسات سنتي از قبيل پارلمان و مطبوعات ميخواهند آن را پر كنند. در ايران نيز رگههاي پوپوليستي مدتي است در سياست، فرهنگ و اقتصاد ريشه دوانيده است. اين بيماري با نفي آشكار قانون اساسي و انكار نظارت موثر پارلمان شروع شد و بر شانه خرافات در بدنه اجتماعي نشست. بازي با فقر و احساسات مردم، بيكاري و گرفتاريهاي مزمن اقتصادي روغن چراغ پوپوليسم در ايران بود. به گمانم موج دوم پوپوليسم در جامعه ما در انتخابات پيش روي رياستجمهوري و شوراها در كمين است. درواقع بزرگترين آفت انتخابات و مردمسالاري ديني جداي از محدوديتهاي سليقهاي كه تحت هيچ شرايطي زيبنده نيست پوپوليسم وحشي، لخت و عريان است كه حجب و حيايي هم براي خود قائل نيست.