زندگي و شخصيت شاهرخ تيموري
مرتضي ميرحسيني
كشمكش جانشينان تيمور لنگ كه كمي بعد از مرگش آغاز شد، قلمرو پهناور او را هم به آشوب كشيد و هم متلاشي كرد. بخشهاي غربي آن زير سايه قدرت تركمانهاي قراقويونلو فرو رفت و نواحي شرقي، فقط بعد از چند سال جنگ و لشكركشي براي پسرش معينالدين شاهرخ باقي ماند. تابستان سال 756 خورشيدي در چنين روزي در قلب امپراتوري تيمور، در سمرقند متولد شد. در جنگاوري و فرماندهي شباهت زيادي به پدرش داشت و چهرهاش، چهره تيمور را در ذهنها تداعي ميكرد. اما شخصيت و منشي متفاوت داشت و در تاريخ به صلحجويي و خردمندي مشهور شد. كوچكترين پسر فاتح سمرقندي بود، از نوجواني در جنگهاي پدرش حضور داشت و در اردوكشي هفت ساله (كه از حمله به گرجستان شروع شد و تا جنگ با دولت عثماني ادامه يافت) يكي از فرماندهان ارشد سپاه بود. بعد از مرگ تيمور، به عنوان يكي از مدعيان اصلي جانشيني پدر به ميدان آمد و مدعيان ديگر را يكي پس از ديگري حذف يا مطيع كرد. او حدود سه دهه بعد از مرگ تيمور بر بخش بزرگي از قلمرو پدرش سيطره يافت و چنانكه برخي وقايعنگاران دربار او - البته به اغراق - نوشتهاند بر كشوري از سرحد چين تا مرز روم مسلط شد. از اينرو به درستي گفتهاند كه او دولت تيموري را اگر نه احيا كه بازسازي كرد و نظم و امنيتي را كه پدرش هم در تثبيت آن ناكام مانده بود، برقرار كرد و دورهاي درخشان براي «التيام جراحات قلبي و تجديد حيات» رقم زد. معمولا آرام و خويشتندار بود و در تمام عمرش جز در چند ماجرا، از جمله ماجراي مسجد هرات، خشونت و افراط نشان نداد. ميگويند روزي در مسجد جامع هرات به قضاوت نشسته بود كه مردي به نام احمد لر (كه از پيروان فضلالله استرآبادي، بزرگ فرقه حروفيه بود) با تظاهر به دادخواهي به او نزديك شد و با كاردي كه در آستينش پنهان كرده بود، زخمياش كرد. شكم شاهرخ پاره شد اما از مرگ نجات يافت و بعد از متهمان و عاملان اين سوءقصد - كه او آن را بخشي از يك توطئه بزرگتر ميپنداشت - انتقام سختي گرفت. به دستور او احمد لر را در همان مسجد تكهتكه كردند و شمار زيادي از پيروان فرقه حروفيه را هم به حبس انداختند و زير شكنجه كشتند. اما براي شناخت بهتر شاهرخ تيموري اين نكته را بايد در نظر داشت كه او هم مثل بسياري ديگر از فرمانروايان تاريخ ما جمع اضداد بود. هم در عياشيهاي درباري حضور مييافت و هم پاي پياده به زيارت مزار مردان خدا ميرفت. هم با مطربان و «اهل عشرت» مينشست و هم خودش را ملزم به اداي احترام به نام و مقام عارفاني مثل خواجه عبدالله انصاري (قرن 5 هجري) و شيخ ابواسحق كازروني (قرن 4 هجري) و حفظ حرمت مشهد رضوي ميديد. زنش گوهرشاد كه به قول دكتر حسين ميرجعفري رييس واقعي دولت و دربار تيموري بود چند مسجد بزرگ و يكي هم نزديك حرم امام رضا (ع) ساخت و تدابير موثري براي ريشهكن كردن فقر و گرسنگي به كار بست. عبدالحسين زرينكوب در كتاب روزگاران مينويسد كه شاهرخ «چون شاهد تبعات نامطلوب يورشهاي خونين و توفاني پدر بود، خود را در ترميم خرابيهاي ناشي از تاخت و تازهاي پدر موظف مييافت و از اينكه با تاخت و تازهاي مجدد و مكرر خرابيهاي تازهاي در اطراف قلمرو خويش به وجود آورد، احتراز داشت.» حدود 70 سال عمر و بيشتر از چهار دهه فرمانروايي كرد و اواخر زمستان 825 خورشيدي، زماني كه براي مهار شورش يكي از نوههايش به ري رفته بود همان جا درگذشت. دولت تيموري بعد از او به ضعف و زوال افتاد و چندي بعد هم تجزيه شد.