مسعود خودكشي كرد
احمد طالبينژاد
چه كسي گفته مرگ حق است؛ به گمان من آنچه حق است زندگي است، زنده بودن است. مرگ يك واقعيت است درست، اما حق نيست انساني كه عمري را صرف توسعه فعاليتهاي فرهنگي هنري جامعه ميكند در نيمه راه زندگي از دنيا برود بگوييم مرگ حق اوست. به نظر من مسعود مهرابي هم دق مرگ شد و هم خودكشي كرد. خواهم گفت چرا. دق مرگ شد براي اينكه انتشار مجلهاي به مدت چهار دهه آنهم با شرايط متلاطم جامعه و اينكه بتواني نشريه را از همه بلاهاي ارضي و نه سماوي حفظ كني آسان نيست. كاري كه من تجربه شكستش را با مجله هفت دارم و ميدانم كه چه سخت و دشوار است هر يك واژهاي كه در مجله چاپ ميشود از زير دهها نظر بيگانه رد ميشود و اگر ناخودآگاه چيزي از زير دستت در برود بنياد يك مجله را به باد ميدهد. معتقدم مجله فيلم را نبايد مجله سادهاي در نظر بگيريم، چراكه از نظر من اين يك نشريه ملي است. از سال 1362 كه براي اولينبار پا به عرصه حيات گذاشت بسياري از عاشقان سينما را به عشق دوم خود پيوند داد. بعد از انقلاب و تا قبل از ظهور مجله فيلم، تك و توك نشريات سينمايي منتشر ميشدند اما هيچ كدام نتوانستند دوام بياورند و از همه مهمتر اينكه هيچ كدام تاثيرگذار نبودند، مجله فيلم تنها نشريهاي بوده و هنوز هم هست كه به نسل جوان آن روزگار گفت سينما هنوز زنده است و نبايد نگران بود بلكه بايد از سينما مراقبت كرد. اين نشريه در بخشهاي مختلفش توانست فرهنگ سينما را در جامعهاي كه از قبل سينما برايش جدي بود حفظ كند. چيزي كه در مورد نقش و شأن مسعود مهرابي خيلي مهم است اينكه آنها سه نفر بودند با هم كار را شروع كردند. مسعود و هوشنگ گلمكاني با هم همكلاسي بودند و تحصيلات سينمايي داشتند. عباس ياري فارغالتحصيل مدرسه عالي سينما بود و وجه مشترك همه آنها تحصيلات سينمايي است. اما آنها سه نفر بودند با سه ديدگاه و سليقه متفاوت كه شرح تفاوت ديدگاه آنها در اين مقال نميگنجد، ولي واقعيت اين است كه مهرابي توانست به رقم همه ضعفهاي رفتاري كه هر آدمي دارد مجله را از لابهلاي بلاهاي دم به دم بيرون و درون مجله كه بر آن عارض ميشد حفظ كند ولي هر كس ديگري بود شايد در اين مسير دشوار ميبريد و رها ميكرد.
شايد جالب باشد كه بدانيد مجله فيلم هفت يا هشت سال اصلا امتياز نداشت. هر شماره آن مثل كتاب بايد به وزارت ارشاد ميرفت و آنجا در معاونتهاي مختلف آن را ميخواندند و نظر ميدادند با اصلاحات كم و بيش. البته به مرور نهادهاي بيربط و ذيربط به گردانندگان مجله اعتماد پيدا كرده بودند و اين برميگشت به موقعيت خود مهرابي و سياستهاي كجدار و مريزي كه در كوران حوادث او اتخاذ ميكرد. بارها و بارها مجله فيلم مورد هجوم بسيار شديدي چه به صورت مكتوب و چه به صورت فيزيكي و حضوري از جانب مخالفان يا تندروها قرار گرفت اما مهرابي با سياستهاي درستي كه به كار ميبرد توانست آنها را رفع و دفع كند. رفتار شخصي او ممكن بود به دلايلي موردپسند بعضيها نبوده باشد ولي من بدون مداهنه و قديس نمايي از مسعود مهرابي ميخواهم بگويم او به همراه دو يار ديگرش توانست يكي از عجيبترين اتفاقات تاريخ مطبوعات ايران را رقم بزند. انتشار مجله سينمايي هنري به مدت نزديك به چهل سال كه ركورد عجيبي است. كمتر سابقه داشته يك تيم بتواند به رقم اختلافنظرهايي كه داشتند اينطور با هم منسجم كار كنند. درنظر داشته باشيم كه مجله فيلم متعلق به اين سه نفر نيست، اين ماهنامه سينمايي متعلق به سينماي ايران است. سينماي ايران بسيار مديون مجله فيلم است. بخشي از گسترش فرهنگ سينما در چهار دهه اخير ناشي از همين نشريه است. خيلي از فيلمسازان برجسته جهان را مجله فيلم به جامعه سينماي ايران معرفي كرد. خيلي از مسائل تكنيكي فني مقوله نقد كه در اوايل دهه شصت و هفتاد و هشتاد به شكل جديتري مطرح بود همه ناشي از ظهور و بروز مجله فيلم است نه اينكه نشريات ديگر نبودند. مطبوعات ديگر هم كه به نوبه خود سهم داشتند، بودند و هستند اما بيانصافي است كه اگر بگوييم آنها هم به اندازه مجله فيلم تاثيرگذار بودند، خير اينگونه نيست. بخشي از اين تاثيرگذاري مشخصا به خود مسعود مهرابي برميگردد. او هنرمند گرافيست، نقاش و طراح بود. طرحهاي زيادي در دهههاي اول انتشار مجله چاپ ميشد. قبل از آن در يكي، دو برنامه تلويزيوني در زمينه طنز و كاريكاتور كار ميكرد. جوايز مختلفي در داخل و خارج در زمينه تخصصي طراحي و كارتون هم دريافت كرده بود. مجموعا او يك هنرمند بود با حساسيتهاي فوقالعاده زياد و همين حساسيت فوقالعاده زياد بود كه باعث بيماريهاي اخير او شد. اما اينكه ميگويم خودكشي كرد به اين سبب است كه انتشار نشريه در شرايطي كه مطبوعات جدي اين همه مميزي سفت و سخت دارند و با بحرانهاي ناشي از كاغذ و ديگر ابزار چاپ و انتشار روبهرو هستند و رقباي قدري مثل اينترنت و فضاي مجازي دارند، نشريهاي جدي منتشر كني اين يعني خودكشي تدريجي. به هر حال من اين افتخار را داشتم كه سي و پنج سال در كنار اين دوستان باشم. زماني عضو هيات تحريريه بودم و از منتقدان جدي عضو مجله فيلم. روزها با مسعود و هوشنگ و عباس ياري كار ميكرديم و اخلاقش كامل دستم بود و كامل ميدانستم مسعود چه روحيهاي دارد. هيچ مشكلي بين ما به وجود نيامد. جدي و عاشقانه كار ما ادامه پيدا كرد اما او با كم حرف زدن مسائل را مديريت ميكرد.