هموطن ماهشهري و قاليباف
علي صارميان
فيلمي پر اشك بود. يك هموطن ماهشهري پيش رييس مجلس چندك زده است و تظلمخواهي ميكند. ماهشهر را با اين مردم نميشناسيم. بيهودهترين سوال آن خواهد بود كه چرا در خرمشهر و سيستان و خرمآباد و ماهشهر اعتراض هست. دادرسيها به انجام نميرسد. اين هموطن ماهشهري يك دو اتاقي ميخواهد از رييس مجلسي كه خانههاي بسياري بخشيد. دادرس كجاست؟ ما كجاي اين انقلاب مستضعفين را فراموش كرده و مستكبرين را پشت پلك نهاديم... خدايا دادرسي به چهارگوشه ايران بفرست. از خرمشهر و ماهشهر و سيستان تا خرمآباد و حسينيه. من نميدانم آن روحاني تندخو كه غيرانتفاعي دارد يا ساير متمولين، چه تعبيري از استضعاف دارند ولي مستضعف همين است كه ما ديديم. اگر تقاضاي وزارتخانه به نام «تامين شهروندي» ميكنيم به همين خاطر است كه شهروند صاحب مملكت كه شرايط ناتوانياش در يد قدرت خويش نيست، زانوي التماس براي كسي نزند. ما در حكمراني فعلي بسيار به سمت حساسيتزدايي از وجدان خويش رفتهايم. انگار ناشنواييم يا خداي نكرده به گفته حسين(ع) عاملي باعث نشنيدن ما شده است وگرنه چه نياز به فرياد يا التماس؟ همان زمان كه به افراد متمول ميبخشيديم، زير پاي مستضعفي را خالي ميكردهايم. هزاران نمونه از اين التماس هست، نميخواهيم حكمراني داخلي را از بودجه تا ساختارهاي فعلي به نفع محروميتزدايي از وجب وجب اين خاك برهانيم؟ اين ابر تيره نااميدي است كه بر شهرهاي بياميد و بريده از هويت ايراني سايه انداخته. به آنان كه اميدي ندارند؛ نميخواهد چشم آسمان را بر سر مردم باز كند؟ ما ابر سيهايم و نميباريم؟ چرا براي حفظ ساختاري معيوب، مردم مرغوبي را از دست بدهيم؟ به عنوان دولتمرد يا قانونگذار يا ناظر، چه جمعبندي از اين التماسها داريم؟ نميخواهيم ابر رحمت دگرگوني حال مردم باشيم؟ فاتح شدن خود؛ گاهي نابودي جامعه است. گاهي بر نفسانيت خود كه ديگران آن را شكوه غرور ميدانند و ما را گمراه ميكنند، فايق شويم. اين احساس كه براي نجات جامعه؛ از نفسانيت خويش درگذر؛ ابر هدايت است. نصيحتگو را ملامت نكنيم. اگر طرح و برنامه ميخواهيم كه تغييري را كليد بزنيم، نوشتهايم. نوشتهايم كه امنيت ما را اين ملتمسان چندك زده در پاي صاحب قدرت تامين ميكنند. نه آن روحاني تندخوي غيرانتفاعي كه نميداند تغييرات تدريجي اگر نباشد، تغييرات غولآسا خود را بر جامعه ما تحميل ميكند. جامعه نااميد؛ مستعد تبهكاري است و شيشه خانه به ظاهر امن ما هم سالم نميماند. مردم را ملتمس نكنيم. آنها هيچ سهمي از بذل و بخشش خانههاي شهرداري و بنياد ندارند. آنها ميخواهند يك زندگي آبرومند مختصر را بچشند. اين حداكثر ايثار يك ملت در پاي فربههايي است كه اگر انقلاب نميبود در رنج بودند. اين انقلاب براي پوشيدن پاي برهنه مستضعفين است. بخشش لازم نيست، ساختار فعلي را با يك وزارتخانه عامه ميشود ترميم كرد، اگر از خير بنيادها و ساير نهادهاي غيرضرور بگذريم. ما به شناسايي مردم آبرومند برويم و اين سامانههاي آمار و كارتهاي بانكي و درآمد و هزينه كه پوشيده نيست. اراده لازم است كه از دنياي چرب خويش بگذريم تا ساغر شرنگ تلخ از دهان مردم ملتمس برداريم.
انّ اجْود النّاسِ منْ اعْطي منْ لا يرْجُوهُ» بخشندهترين مردم كسي است كه به آنكه اميد ندارد و درخواست ياري نكرده، كمك كند و ببخشد. ( امام حسين) (ع)
كاش بتوانيم بر رنج كسي مرهمي باشيم يا رب از ابر هدايت برسان باراني.