مرگ اليور كرامول
مرتضي ميرحسيني
نيمههاي قرن هفدهم ميان دربار انگليس و اعضاي پارلمان كه هر كدام جمعي از اعضاي طبقه اشراف را نمايندگي ميكردند، اختلاف افتاد و در گذر از تحولات و كشمكشهاي بعدي، اين كشور را به جنگي داخلي كشاند. ماجراي اين جنگ كه تضادهاي مذهبي هم در آن موثر بود، طولاني و پيچيده است، اما در پايان به اعدام شاه چارلز اول و ظهور نجيبزادهاي به نام اليور كرامول منتهي شد. فاتحان جنگ در تسليم كامل سلطنتطلبان ناكام شدند ولي بساط سلطنت را جمع كردند و حكومت تازهاي برپا داشتند كه بهزعم خودشان نوعي جمهوري بود. كرامول كه فرماندهي لايق و مصمم بود با حمايت كساني كه كمتر از او و بيشتر از بينظمي و آشوب نفرت داشتند، قدرت را به دست گرفت و شورشهايي هم كه همان زمان در ايرلند و اسكاتلند شروع شد، پشتيباني از او را در نظر اغلب رجال بانفوذ انگليس - حداقل تا مدتي - موجه كرد. كرامول شورشيان ايرلندي را كه به آيين كاتوليك پايبند بودند با قساوتي مثالزدني درهم شكست (خود كرامول پيوريتن پروتستان بود) و به زحمت در جنگي طولاني و فرساينده با اسكاتلندي كه به حمايت از چارلز دوم (پسر چارلز اول) قيام كرده بودند به پيروزي رسيد. به هدف مهار مخالفتهاي بعدي، هم به ايرلنديها و هم به اسكاتلنديها سخت گرفت و قوانين تحقيرآميزي به آنان تحميل كرد. پشتگرم به حمايت ارتش با مجلس درافتاد و آن را منحل كرد و قدرت را در انحصار خود گرفت. چون نميتوانست خاندان سلطنتي تازهاي تاسيس كند، خودش را لرد پرتكتور خواند (كه آن رل را به فارسي «امير نگهبان» ترجمه كردهاند) و با اين عنوان، رييس حكومت بريتانيا شد. آن گروه از نظامياني كه مخالفش بودند و او را «عهدشكن رذل» ميخواندند به زندان انداخت و شماري از اشراف معترض را هم از امتيازاتشان محروم كرد. ميگويند مردي با اراده و بيتكبر بود و حتي نوشتهاند كه گاهي در شوخي با اطرافيانش زيادهروي ميكرد؛ شايد واقعا در ابتدا نيتي جز تقويت دولت و پايان دادن به بحرانها نداشت، اما بعد از مواجهه با مسائل و مشكلات و نافرمانيها به سوي استبداد فردي پيش رفت و به قول ويل دورانت «شراب قدرت را تا دُرد آن نوشيد.» شمار دشمنان داخلياش روز به روز بيشتر ميشد و او آگاه و نگران از اين واقعيت، 160 نفر را فقط براي محافظت از خودش به كار گرفت. اما كسي او را نكشت و اين فشارها و مشكلات فزاينده بود كه او را از پا انداخت. سپتامبر 1658 در چنين روزي تب كرد و درمان پزشكان هم فايدهاي برايش نداشت. پسرش مقام و عنوان پدر را به ارث برد، اما حكومت او دو سال بيشتر دوام نيافت و بازگشت چارلز دوم به انگليس به آن پايان داد. ميگويند - و اين سخن خالي از اشكال نيست - كه اليور كرامول اولين و آخرين رييسجمهور تاريخ انگليس محسوب ميشود. از او در خاطره انگليسيها، تصوير مردي به جاي ماند كه سر شاه را از تنش جدا كرد و در دورهاي از جنگ و لشكركشي مرد اول كشور بود. بعدها كه سلطنت دوباره احيا شد قبر كرامول را شكافتند، نعش او را بيرون كشيدند و سرش را قطع كردند. جز ادبيات، اين شخصيت در چند فيلم سينمايي هم بازآفريني شده است كه مونريكر (1958) و كرامول (1970) قديميترين آثار اين فهرست به شمار ميروند.