براي آن فقيه فقيد؛ مردي به نام «يوسف صانعي»
قاسم ميرزايينيكو
او را مثل خيليها امروز روز نميشناسم؛ او را حتي به ادبيات هتاكانه مخالفان يا تكفيرانه اهلالفقه نع!!! براي من كه نه فلسفه خواندهام نه ضرب زيد فتواي «شاذ» معني خاصي ندارد!!! حالا توهين است يا تحقير و... من اينها را بلد نيستم. يوسف صانعي براي من مبارزه علني با رژيم پهلوي، شانه به شانه بودن با حضرت روحالله و شيخ در متن انقلاب و جنگ است؛ مردي كه تا آخر عمر خويش بر نظريه ولايت فقيه استوار بود و روزي كه ميتوانست در حكومت بماند با افتخار سر ديار بانو معصومه(س) گرفت و مجتهدي شد از جنس زمان. يوسف صانعي مكتب نديده نبود! براي من نابلد، شاگردي «ميرزا جهانگيرخان» و «ميرزاي رشتي» آنقدر بزرگ هست كه بدانم او ميدانست! خوب هم ميدانست! و مگر فقه اصولي شيخ مفيدي به قول حضرات، تمام بار و تكاملش استوار بر شانه پويايي و نوانديشي نيست؟! چه آنكه آن فقيه آزادمرد كه بار مقلدين را بر دوش ميكشد و حكم شريعت قدسي را به ساحت عرفي ميآورد، كيست؟! شگفتا از مدعيان نامحرم! كه اسرار ميدانند اما طريقت را منها كردهاند از حقيقت كه شما قرنهاست كه ميگوييد شريعت خشك و تلخ و تند و تعصب و دلواپس!!! خداي ترسناك! نوش جان! اما ما عوامالناس (مردمان ساده) رهگذران كوچه بازاريم كه به بند تفكر صانعيها گره خوردهايم براي اتصال به خداي مهربان نه بهانه بهشت داريم نه بهاي جهنم! «ما» سرسپرده ديني هستيم كه در آن «اكراه» نيست؛
شيخ «ما» مردي بود كه از تبار تسامح و تساهل
پيرو مكتب صاحب جواهر كه به شيخ انصاري، گفته بود: «از احتياطهاي خود بكاه، زيرا دين اسلام، شريعت
آسان است!»
در اين روزگار پرچم فمينيسم و استيفاي حقوق زنان در دنياي مردسالار به جرات بايد گفت اولين مرجع ديني تكيهگاه شرعي حمايت از برابري زن و مرد، كسي نيست جز شيخ يوسف صانعي!فقيه دقيق و لطيفي كه بايد او را خواند، فهميد و شايد سالها، نسلها و... او را زمان و زمانه خواهد شناخت؛ «ما» به فردا اميدواريم؛ «ما» هميشه منتظريم...
شهر خالي است ز عشاق بود كز طرفي
مردي از خويش برون آيد و كاري بكند...
نماينده پيشين مجلس