محسن آزموده
چندي پيش خبر انتشار كتاب يكي از سلبريتيهاي ايراني در فضاي مجازي واكنشهاي متفاوتي برانگيخته است، از مخالفت و اظهار ناراحتي و عصبانيت تا چنانكه انتظار ميرود، اظهار شادماني و شعف طرفداران اين سلبريتي. مخالفان و عصبانيها براي خشم و ناراحتي خود دلايل و علل مختلفي ذكر ميكنند از جمله اينكه سلبريتيها را چه به كتاب نوشتن؟ اين سلبريتيهاي «جلف» و سطحي، مقام و ارج قلم را پاس نميدارند و پايشان را در كفش همه از جمله نويسندگان و اهل فكر هم ميكنند و اين خانم يا آقا اصولا چه سواد و انديشهاي دارد كه كتاب نوشته و... روشن است كه طرفداران و دنبالكنندگان سلبريتي مذكور هم با بيربط خواندن اين مخالفتها، آنها را نشانه تنگ نظري، ديكتاتورمنشي، تماميتخواهي و انحصارطلبي كساني ميدانند كه از سر حسادت يا ناآگاهي اين سخنان را ميگويند و طوري سخن ميگويند و رفتار ميكنند كه انگار قلم زدن و كتاب نوشتن ملك طلق ايشان است و هر كس بخواهد بنويسد يا كتابي منتشر كند، مجبور است از ايشان كسب اجازه كند.
روشنفكر و سلبريتي
از سوي ديگر چندي پيش انتشار عكسها و متن گفتوگوي يكي از روشنفكران نام آشناي ايراني و بسيار مشهور در كنار يكي از بازيگران سلبريتي واكنشهاي مشابهي را برانگيخت يعني از يك طرف منتقدان اين روشنفكر اين اقدام را به عنوان ابتذال روشنفكري و سطحي شدن آن روشنفكر تلقي كردند و گفتند كه اين روشنفكر مطرح و سرشناس با كارهايي مشابه اين، عزت و احترام روشنفكري را پاس نميدارد و باعث ميشود كه هم خودش از چشم اهل فرهنگ بيفتد و هم جايگاه منيع و والاي روشنفكري تحقير شود، موافقان و مدافعان اين روشنفكر يا اقدام او اما مدعي شدند كه از قضا در روزگار كنوني كه سلبريتيها در صف اول تاثيرگذاري هستند و همگان چشم به كردار آنها دوختهاند و گوش به گفتارشان سپردهاند نه فقط ايرادي ندارد كه از اين ظرفيت و پتانسيل براي كار روشنفكري يعني روشنگري و بسط حقيقت و انتقاد عقلاني بهره جست بلكهاي بسا در شرايط پديد آمده، موثرترين و بهترين كار همين است. آنها ميگفتند همراه شدن روشنفكران با سلبريتيها تا جايي كه به اصل و اساس رسالت روشنفكري يعني «تقرير حقيقت و تقليل مرارت» از طريق خرد انتقادي و عقلانيت درونماندگار صدمهاي نرساند نه فقط پسنديده كه ضروري است.
روشنفكران سلبريتي
در اين ميان برخي روشنفكران يا كساني كه در افواه روشنفكر تلقي ميشوند نيز رسما در مقام سلبريتي ظاهر شدهاند و ميشوند يعني با حضور گسترده و پررنگ و گاه توام با ادا و اطوار متناسب با فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي جديد و بهره گرفتن از بسياري از ظرفيتهايي كه سلبريتيها و شومنها از آنها سود ميجويند عملا بدل به سلبريتي شدهاند. نمونه بينالمللي و قديميتر اين روشنفكران، اسلاوي ژيژك فيلسوف و منتقد فرهنگي اسلونيايي است كه سالهاست در كنار نگارش كتابهاي فلسفي قطور و حجيم و توليد گفتارها و نوشتارهاي انتزاعي پيچيده در فضاي رسانهاي و اجتماعات نيز حضوري پررنگ و چشمگير دارد و همواره در واكنش به رويدادها و وقايع سياسي و اجتماعي و فرهنگي پيراموني از طريق رسانههاي جمعي مثل سايتها و روزنامهها و خبرگزاريها و شبكههاي تلويزيوني واكنش نشان ميدهد در جلسات مناظره پر شور و هيجان شركت ميكند. البته آنچه او را به لقب الويس پريسلي روشنفكري مبدل كرده، شكل و صورت حضور او در عرصه عمومي است. ژيژك با آن انگليسي نوك زباني و ظاهر شلخته و آشفته و رفتارها و پوشش متظاهر، گاه سوژه عكسها و فيلمهايي ميشود كه بيشتر متناسب با يك شومن تلويزيوني يا يك بازيگر سينما يا يك جوكر است نه فيلسوف و روانكاوي كه هگل، ماركس، آدورنوف فرويد و لكان را با هم درميآميزد.
از سارتر تا شريعتي
مورد اسلاوي ژيژك البته حاد است اما يكه و يگانه و بدون سابقه نيست. تا دو دهه پيش يعني تا زماني كه حناي گفتارهاي كلان ايدئولوژيك نزد عموم و به ويژه دانشجويان و اهل فرهنگ رنگ نباخته بود و روشنفكران دستكم در ميان گروههاي مذكور، مرجعيت و اتوريته داشتند، روشنفكران سلبريتي يا بهتر است بگوييم روشنفكراني كه شبيه سلبريتيهاي امروز بودند، كم نبودند. شهرت و اقبال چهرههايي مثل ژان پل سارتر، سيمون دوبوار و آلبر كامو در ميانه قرن بيستم فرانسه و پس از آنها انديشمنداني چون ميشل فوكو، ژاك دريدا و رولان بارت دستكمي از بازيگران سينما و خوانندگان و ورزشكاران معروف نداشت. دستكم بسياري از دانشجويان و كتابخوانها در اتاقهايشان عكسهاي سياه و سفيد روشنفكران مذكور را به ديوار ميزدند، عكسهايي كه در آنها ژست و چهره اين روشنفكران بيشباهت به بازيگران و خوانندهها نبود. جلسات سخنراني روشنفكران مذكور شلوغ و پر ازدحام ميشد و براي هر كلامي كه از زبان ايشان بيرون ميآمد، كف و سوت ميزدند. در جامعه خود ما دكتر علي شريعتي يكي از اين روشنفكران است، انديشمندي اسلامگرا و خوش بيان با چهره فتوژنيك و تيپ و ظاهر جذاب كه فارسي را با لهجه شيرين مشهدي صحبت ميكرد و در جلسات سخنرانياش در حسينيه ارشاد هزاران جوان مشتاق از دانشجو و دانشآموز حضور مييافتند و بعد از مرگش تا به امروز همچنان عكسها و پوسترهايش در كنار عكسها و پوسترهاي بازيگران و خوانندگان و هنرمندان به فروش ميرسد و نوجوان و جوانهايي كه تازه متني پرشور و هيجان از او خواندهاند يا گفتار انقلابي و كوبندهاش را شنيدهاند، شيفته آن شدهاند.
مساله شهرت
اما آيا شهرت بد و ناپسند است كه يك روشنفكر، مشهور و بلكه سلبريتي باشد؟ مهمتر آنكه آيا هر مشهوري «سلبريتي» است؟ در پاسخ به پرسش نخست بايد گفت كه اولا شهرت بد نيست، يك مطلوب اجتماعي مثل ساير مطلوبهاي اجتماعي همچون ثروت و مقام و احترام و شأن اجتماعي و تحصيلات دانشگاهي و... است كه عموم انسانها بدان تمايل دارند و براي كسب آن ميكوشند حالا يا از اينكه در مركز توجه باشند و همگان با انگشت آنها را به نشانه ستايش نشان بدهند و در جمعهاي مختلف آنها را بشناسند، خوششان ميآيد يا از نتايج و پيامدهاي مترتب بر شهرت مثل عزت و احترام و احتمالا ثروت و مقام و... استفاده ميكنند. البته ممكن است و بعيد نيست باشند فرهيختگان و اخلاقمداراني متواضع و اهل فروتني كه تمايلي به شهرت ندارند و از اينكه هر جا ميروند، همه آنها را ميشناسند، دل خوشي ندارند و تمايل دارند كه همه جا ناشناس باشند و كسي آنها را به جا نياورد.
در فيلم «تقديم به رم با عشق» (2012) اثر وودي آلن، كارمند سادهاي(با بازي روبرتو بنيني) يك شبه و بدون هيچ دليل مشخصي مشهور ميشود. ناگهان هر جا ميرود، همه او را عزت و احترام ميكنند و برايش سر و دست ميشكنند تا جايي كه زندگي خصوصي و شخصي كارمند مختل ميشود و كوچكترين كارش مورد توجه رسانهها و بلكه مردم عادي قرار ميگيرد. كارمند اوايل شگفتزده است و در ميانه فيلم گاهي از اين شهرت بادآورده و بيدليل كلافه ميشود تا جايي كه گاهي با خودش آرزوي زندگي ناشناس پيشين را ميكند، اگرچه از مزاياي اين اشتهار نيز بيبهره نيست. در انتهاي فيلم باز به همان صورت نابهنگام اوليه، بار ديگر شهرتش از ميان ميرود، ديگر كسي جز خانواده و فاميل و دوستان، او را نميشناسد و برايش سوت و كف نميزند و در گوشه گوشه زندگياش سرك نميكشد بلكه براي ديگران ديگر اهميتي ندارد كه او كيست و چه ميكند و چه ميخورد و چه ميپوشد و... الخ. كارمند ميانسال از اين بيتوجهي افسرده ميشود و در كوچه و خيابان به دنبال مردم ميافتد و از آنها خواهش ميكند كه به او توجه كنند تا جايي كه يك بار وسط خيابان شلوارش را پايين ميكشد اما مردم به تصور اينكه ديوانه است، سر تكان ميدهند و از او روي برميگردانند. حالا يك نفر ديگر مشهور شده و ديگر كسي به كارمند ساده ما توجه نميكند. اينجاست كه مردي كه نقش مشاور و پيشكار اين مشهوران چند روزه را ايفا ميكند به او ميگويد، زندگي مشهور باشي يا نباشي به يك اندازه ملالانگيز است اما واقعيت اين است كه مشهور بودن بهتر از مشهور نبودن است و عموم انسانها ترجيح ميدهند در حالي كه مشهور هستند، آن دردسرهاي مالوف را داشته باشند. (نقل به مضمون)
تفاوت مشهور و سلبريتي
اين نكته ظريف را در مورد سلبريتيها و انسانهاي مشهور نيز ميتوان تاييد كرد. عموم ما دوست داريم كه مشهور و شناخته شده باشيم و از قضا طنز ماجرا آنجاست كه شواهد و كردار و رفتارها(نه الزاما گفتارها) نشان ميدهد كساني كه بيش از بقيه به سلبريتيها و انسانهاي مشهور گير ميدهند بيش از بقيه به اين شهرت و اشتهار علاقه دارند. اين را در تلاش ايشان براي جمع كردن فالورها (دنبالكنندهها) و كوشششان براي بالا بردن تعداد لايكها و... ميتوان ديد. از اين حيث بسياري از مخالفتها با سلبريتيها را ميتوان در پرتو انگيزشها و حسادتهاي افراد و شخصيتها تبيين كرد اگرچه تا جايي كه به درونيات انسانها مربوط ميشود، نميتوان با قطعيت اين نكته را اثبات كرد زيرا هيچ كس را راهي به درون انسانها نيست و ما نه فقط به باورها و احساسات و خواستههاي ديگران راهي نداريم و نميتوانيم با قطعيت آنها را مشخص كنيم و تنها گفتار و كردار و زبان بدن آنها را ميبينيم و ميشنويم بلكه چنانكه روانكاوان نشان دادهاند، بخش قابل توجهي از درونيات خود انسانها نيز بر خودشان پوشيده است و تنها در پي فرآيندهاي طولاني روانكاوي و از پي حدس و احتمالها و آزمونهاي فراوان ميتوان به حدس و گمان از خودآگاه به اقيانوس ناخودآگاه پي برد. بر اين اساس تبيين مخالفت با سلبريتيها بر اساس حسادت يا ساير احساسات و عواطف نه هميشه ممكن است و نه مطلوب اگرچه نميتوان فرض آن را به كلي منتفي دانست. گفتيم كه شهرت نه فقط هميشه بد نيست بلكه هم في حد ذاته براي خود فرد و هم به دليل آثار و نتايج مترتب بر آن مطلوب هم هست و از اين حيث حرجي بر سلبريتيها يا روشنفكراني كه سلبريتي ميشوند، نيست. اما نكته ديگر آنكه بايد ميان شهرت و سلبريتي بودن تمايز گذاشت. همچنان كه ميان خود سلبريتيها نيز ميتوان تفاوتهايي قائل شد. در وهله نخست لازم است، مشخص شود كه اگرچه هر سلبريتياي، مشهور است اما هر مشهوري سلبريتي نيست. «سلبريتي» تا جايي كه راقم اين سطور درك ميكند، شخصيت يا انسان مشهوري است كه به طور فعال در رسانهها به ويژه فضاي مجازي و رسانههاي جديد و شبكههاي اجتماعي فعاليت ميكند و حضور دارد و براي افزايش يا حفظ اين شهرت تلاش ميكند به يك معنا، شهرت براي او يك مطلوب ذاتي است. براي روشن شدن مقصود يك تمايز ميان سلبريتيها و انسانهاي مشهور مهم است.
انسانهاي مشهور كساني هستند كه به دليل تبحر يا استادي يا مهارت در يك حرفه يا يك زمينه يا يك موضوع يا كار به شهرت دست يافتهاند مثل نقاش يا فيلمساز يا آهنگساز يا پزشك يا معمار يا روشنفكري كه به واسطه تبحر و مهارتي كه هر يك در زمينه كاري خود دارند به شهرت رسيدهاند. شغل و حرفه اين افراد مشهور بودن نيست و الزاما براي نيل به شهرت تلاش نميكنند. در اين ميان اقتضاي برخي مشاغل و حرفهها مثل بازيگري و خوانندگي و سياستورزي، شهرت است زيرا نمايشگري و تجليگري، اقتضاي اين مشاغل است و ايشان كساني هستند كه لااقل يكي از ضروريات حرفهشان، توجه هر چه بيشتر عموم و شهرت بيشتر است. امكان آن هست كه در ميان هر يك از دو دسته فوق يعني هم كساني كه شهرتشان به واسطه تبحر و مهارتشان پديد آمده يا هم كساني كه اقتضاي شغل و حرفهشان، كسب شهرت است، سلبريتيهايي پديد آيند و اين مربوط به زماني است كه فردي كه خواه به دليل مهارتش يا شغلش، شهره و مشهور شده به هر دليلي براي حفظ و احيانا گسترش اين شهرت پديد آمده، تلاش كند يا خود اين شهرت به مطلوب ذاتي او بدل شود.
فقط شهرت
اما همه سلبريتيها الزاما به دو دسته مذكور يعني اولا كساني كه به واسطه كار يا ويژگيهاي اكتسابي يا ذاتي خاص مشهور شدهاند ثانيا كساني كه اقتضاي شغلشان كسب شهرت است، خلاصه نميشوند. اين دسته كساني هستند كه شغل و حرفهشان همين سلبريتي بودن است و اگر هم كار ديگري ميكنند مثل خوانندگي يا بازيگري يا... يا در حاشيه است يا آنقدر اهميت ندارد. سلبريتي به اين معنا كسي است كه كار و بارش وابسته به رسانه به خصوص رسانهها و شبكههاي اجتماعي مجازي است و اگر روزي روزگاري بنا به اتفاق يا تعمد اين رسانهها از ايشان گرفته شود از چشمها ميافتد و ديگر كسي از آنها ياد نميكند مثل مورد يكي از سلبريتيهاي ايراني كه به دليل رفتارهاي ناپسند غيراخلاقي صفحهاش در يكي از شبكههاي اجتماعي مسدود شد به همين دليل تمام مدت تا جايي كه در حد توان و ظرفيت يك انسان است، وقت خود را در اين رسانهها صرف ميكنند و خورد و خوراك و خوابشان را هم در رسانهها و شبكههاي اجتماعي به اشتراك ميگذارند. اين سلبريتيها بهتر از هر كسي پيام جمله مشهور اندي وارهول، هنرمند پيشروي امريكايي را گرفتهاند كه در «در آينده هر كس براي 15 دقيقه مشهور ميشود» و حالا ميخواهند اين 15 دقيقه را تداوم ببخشند و براي اين هدف از هيچ اقدامي فروگذار نميكنند حتي اگر براي كسب شهرت ناگزير شوند كه همچون برادر حاتم طايي در آب زمزم خرابكاري كنند! به ديگر سخن براي آنها مهم نيست كه محتواي شهرت و زبانزدي و نامآوري چه چيزي است، مهم اين است كه همواره در سرخط خبرهاي(ولو زرد) باشند و هر جا ميروند، همگان آنها را با انگشت نشان دهند و احيانا از ايشان بخواهند كه با آنها عكس يادگاري بگيرند.
روشنفكران و سلبريتيها
با روشن شدن نسبي مفهوم سلبريتي به عنوان كسي كه شهرت برايش در وهله اول اهميت قرار دارد در تمايز با فرد مشهور كه شهرت يكي از دستاوردهاي كارش يا يكي از لوازم آن است، ميتوان پرسيد كه نسبت روشنفكران با سلبريتيها در چيست؟ پيشاپيش روشن كنيم كه مراد از روشنفكر در اين متن، فردي است كه متكي بر عقلانيت و خرد انتقادي به روشنگري در سطح جامعه مدني ميپردازد و آنچه مطابق با خرد مييابد به شكل كتاب يا مقاله يا گفتار يا نوشتار و به واسطه رسانههاي گوناگون مثل كتاب، مطبوعات، تريبونهاي سخنراني، فضاي مجازي، راديو، تلويزيون و... با جامعه و قدرت در ميان ميگذارد. روشن است كه در اين تعريف، كار روشنفكري ربط و نسبت مستقيم با رسانه مييابد و رسانه ابزار او براي ارتباط با مخاطب است. همچنين آشكار است كه روشنفكري موفق است كه مخاطبانش بيشتر و گستردهتر باشند و در نتيجه شهرت و اعتبار بيشتري داشته باشد. در نتيجه يك روشنفكر مثل يك بازيگر يا يك خواننده، زماني موفقتر است كه شناخته شدهتر باشد و طيف گستردهتر و وسيعتري مخاطب گفتارها و نوشتارهاي او باشند.
اما آيا پسنديده است كه يك روشنفكر در كنار مشهور بودن كه چنانكه آمد به موفقيت او كمك ميكند، سلبريتي هم شود؟ يعني مطابق تعريف ما، آيا مذموم نيست، روشنفكر مذكور كه به دليل كار روشنفكري به شهرتي دست يافته در جهت حفظ يا حتي ارتقاي اين شهرت تلاش كند؟ پاسخ نگارنده به اين پرسش ممكن است مناقشهبرانگيز باشد اما شخصا معتقدم كه هيچ اشكالي ندارد كه يك روشنفكر بنا به تعريف مذكور سلبريتي باشد البته تا جايي كه رسالت و تعهد روشنفكري يعني تقرير حقيقت و تقليل مرارت را فروگذار نكند. حتي تمايل دارم كه گامي فراتر بردارم و مدعي شوم كه اتفاقا معتقدم كه يك روشنفكر، سلبريتي شود به شرط آنكه تعهد و رسالت روشنفكري را فرو ننهد و براي كسب يا حفظ يا بسط شهرت(كه از لوازم سلبريتي شدن به معنايي است كه گفتيم) وظيفه روشنفكري خود را فراموش نكند. به عبارت ديگر با رعايت خط قرمز روشنفكري يعني عدول نكردن از خرد خود بنياد و انتقادي نه تنها هيچ اشكالي ندارد كه روشنفكر سلبريتي شود كه اتفاقا شايد بتواند به انجام وظيفه روشنفكري او كمك هم بكند.
تنها ميماند اين بحث كه برخي معتقدند اصولا رسالت روشنفكري با سلبريتي بودن منافات و ناسازگاري دارد. البته ميتوان ساعتها در اين زمينه بحث كرد كه آيا واقعا روشنفكر بودن و سلبريتي بودن با هم تضاد دارند يا خير؟ ميتوان از اين گفت كه اصولا روشنفكران بايد به نقد راديكال و ريشهاي فضا و ساختارهايي بپردازند كه پرورشدهنده سلبريتيهاست و... الخ. برخي نيز معتقدند كه اصولا كار روشنفكري و رسالت روشنفكري با ساختارهايي كه به برساخته شدن سلبريتيها منجر ميشود، منافات دارد. بحثهايي از اين دست در كنار اهميت و سودمندي، ضرورت نيز دارند و قائلان به آنها بايد به شكل روشن و آشكار نشان بدهند كه چه راهحلي براي مواجهه با ساختارها يا فضايي دارند كه سلبريتيها را برميسازند. سلبريتيها با تعريف اين نوشته همواره حضور داشتهاند و در روزگار كنوني كه رسانههاي مجازي سيطرهاي انكارناپذير دارند به عنوان زائدهها(تعبير منفي) يا پيامدها(تعبير خنثي) ي اين رسانهها توليد و بازتوليد ميشوند. شايد «راهحل نهايي» چنانكه راديكالها معتقدند، منحل كردن كليت ساختار باشد. اما به عقيده نگارنده ميتوان در كنار نقد راديكال اين فضاي هژمونيك ايجاد شده از امكانات فضاي جديد بهره برد و با استفاده از شهرت به كار روشنفكري پرداخت چنانكه در روزگار ما اسلاوي ژيژك با همه انتقادهايي كه به او وارد ميشود و برخي او را به طعنه «الويس پريسلي عرصه فرهنگي» ميخوانند از حضور جدي در رسانهها و شبكههاي اجتماعي ابايي ندارد و مقالات و گفتارهاي انتقادي خود را خلق و عرضه ميكند.
در جامعه خود ما دكتر علي شريعتي يكي از اين روشنفكران است، انديشمندي اسلامگرا و خوش بيان با چهره فتوژنيك و تيپ و ظاهر جذاب كه فارسي را با لهجه شيرين مشهدي صحبت ميكرد و در جلسات سخنرانياش در حسينيه ارشاد هزاران جوان مشتاق از دانشجو و دانشآموز حضور مييافتند و بعد از مرگش تا به امروز همچنان عكسها و پوسترهايش به فروش ميرسد.
ميتوان در كنار نقد راديكال اين فضاي هژمونيك ايجاد شده از امكانات فضاي جديد بهره برد و با استفاده از شهرت به كار روشنفكري پرداخت چنانكه در روزگار ما اسلاوي ژيژك با همه انتقادهايي كه به او وارد ميشود و برخي او را به طعنه «الويس پريسلي عرصه فرهنگي» ميخوانند از حضور جدي در رسانهها و شبكههاي اجتماعي ابايي ندارد و مقالات و گفتارهاي انتقادي خود را خلق و عرضه ميكند.