اين تخيل بيمرز
علي مسعودينيا
وقتي ادبيات داستاني چند دهه اخير كشورمان را مرور ميكنيم ردپا و تاثير عميق چند نويسنده فرنگي در آثار نويسندگان وطني به خوبي پيداست. خيلي راحت ميشود آدرس داد كه كدام نويسندهها حين نوشتن به همينگوي، فاكنر، سلينجر، ماركز و امثالهم نيمنگاه يا چيزي بيش از نيمنگاه داشتهاند و از آنها تاثير و گاهي چيزي بيش از تاثير گرفتهاند. در اين سياهه حتما به نام ايتالو كالوينو هم برخواهيم خورد. كاري به اين نداريم كه اين تاثير و تقليد و گاه اقتباس به كجا كشيده و مثبت بوده يا منفي؛ اما واقعا كالوينو نويسنده تاثيرگذاري است. با آن تخيل بيمرز و توانايي مهيبش در خلق دنياهاي نامتعارف و هايزنبرگي، سخت است چيزي از او بخواني و حس نكني ذهن و قلمت به سمت جهانواره داستانهاي او سوق يافته است. ايرادي هم ندارد. آموختني را بايد آموخت و كالوينو به تنهايي يك كارگاه درجه يك داستان است. استاد مسلم شخصيتپردازي است، به ويژه وقتي پاي شخصيتهاي نامتعارف و فراواقعي در ميان باشد؛ در فضاسازي غوغا ميكند و هم ميتواند دنياهاي نو بسازد و هم دنياي موجود را به ميل تخيلش تغيير شكل دهد. تكنيكهاي روايت در آثارش رشكبرانگيزند و در پس تمام اينها نويسندهاي است به شدت انديشهورز كه هميشه حرفها و مفاهيم مهم و بزرگي در آثارش مستتر است و كشف و دريافتشان هم لذت را فزوني ميبخشد و هم دانستهها را. تخيل كالوينو چنان موثر و بيمرز است كه انگار به خواننده اثرش فرصتي استثنايي ميدهد براي تجربه جهانهايي ديگر. به ياد بياوريد «ويكنت دونيم شده» را و آن عينيتبخشي به خصلتهاي رواني را در دنيايي گوتيك و باز به خاطر بياوريد «قارچها در شهر» را و خلاقيتش در ايجاد نوعي اعوجاج در زيست امروزي انسان را و البته به ياد بياوريد «بارون درختنشين» و رئاليسمي كه در طول داستان به شكلي نامحسوس و تدريجي به سمت سورئاليسم ميل ميكند و البته «اگر شبي از شبهاي زمستان مسافري» كه نوشتن اثري چون آن احتمالا بايد آرزوي هر نويسندهاي باشد؛ اينسان هوشمندانه و خلاق و اينسان پرمغز و پيوسته با آن «عدم قطعيت» معروف كه حرفش را زياد شنيدهايم اما در ادبيات خودمات اجراهاي دلپذير چنداني از آن نديدهايم.