مجرمگرداني و نقض غرض!
مهدي مالمير
چند سالي است كه مساله «شرورگرداني» به انتقادات زيادي دامن زده و هر چند كه خوشبختانه با تاكيد تازهاي كه بر «كرامت انساني» گذاشته شده، بايد دل قوي داشت كه كمتر از اين مجازاتهاي به تاريخ پيوسته شاهد باشيم. با اين همه مجرمگرداني از نظر فني نيز نوعي نقض غرض است به چند دليل: نخست اينكه مجرم با جرمي كه مرتكب ميشود در وهله نخست پارهاي از سپهر اخلاقي جامعه ميربايد. به عبارت ديگر، خطاكار با عمل خطاي خود غيبت خود را از جهان اخلاق اعلام ميدارد. هم از اينرو، بر نگهبانان عرصه اخلاق و امنيت جامعه است كه با در پيش گرفتن مجازاتي درخور، نهتنها به ترميم پيكر اخلاقي جامعه همت گمارند بلكه پاره به يغما رفته را نيز به پهنه اخلاق بازگردانند. امري كه به نظر ميرسد در سياست كوچهگرداني مجرمان به دست فراموشي سپرده ميشود. سبب آنكه هنوز گويا براي دستاندركاران كاملا روشن نيست كه به نمايش گذاشتن هيبت ناخوشايند بزهكاران و چهرههايي كه از زور تحقيرشدگي و نفرت برآماسيدهاند و ديدنشان رعشه بر اندام شهروندان و البته كودكاني ميافكند كه سوگمندانه تماشاچيان ثابت اين دست ماجراها هستند هر چه باشد، عملي اخلاقي و سودمند نيست. ديگر اينكه غروري كه از بزهكاران در اين دست ماجراها شكسته ميشود، شايد با هيچ مرهم و دارويي ترميم نشود. خطاكاران براي بازگشتن به زندگي، نيازمند درجهاي عزت نفس هستند كه به احتمال نه چندان كم، اين نمايشات غرور و انگيزه آنها را براي در پيش گرفتن زندگي سالم ميگيرد. واژه «بازپروري» دقيقا به اين معناست كه فرصت باززايي و شانس بازگشت به مسير درست زندگي را از انسانها هر چند شرور و مخل آسايش مردم نستانيم! اگر مقصود تنبيه مجرم و سر به راه كردن او باشد كه روي روش كوچهگرداني مجرمان، نامي جز «نقض غرض» نميتوان نهاد.