نگاهي به نقش و جايگاه درويشيان در ادبيات داستاني ايران به بهانه سومين سالمرگش
نويسندهاي كه از راديكاليسم به مدنيت عبور كرد
ابوالفضل نجيب
نسل من با درويشيان و آثار او از سالهاي اول و دوم راهنمايي و از طريق كانون پرورشي آشنا شد. دورهاي در گذار از شرارتهاي كودكي و هيجانهاي نوجواني؛ كه البته براي نسل من با نوعي كنجكاوي و وسواس و ماجراجويي درباره پرسشهايي به زعم بسياري در آن زمانها به حرفهاي گندهتر از دهان تعبير ميشد، چندان مسبوق به سابقه نبود.
در اولين روزهاي عضويت در كانون داستان «روزنامه ديواري مدرسه ما» را خواندم. البته به پيشنهاد كتابداري كه همسر مشاور راهنمايي مدرسه بود و هر دو به حزب دموكرات سمپاتي سياسي و ايدئولوژيك داشتند. اولين تاثير داستان اشتياق وصفناپذير براي تهيه يك روزنامه ديواري در كانون بود. موضوع روزنامه برخلاف سنت روزنامه ديواري، به سرگذشت تخته سياه مدرسه محدود بود. روايتي سوبژه از دوران نهالگي تا كهنسالگي و قطع شدن و بريدهبريده شدن تا سرخوشي حاصل از تبديل شدن به تخته سياه؛ و اينگونه داستان «روزنامه ديواري مدرسه ما» تاثير خود را بر ذهن و ضمير جا گذاشت. تبعات تخته سياه در ادامه به تهيه انواع روزنامههاي ديواري در مدرسه و به مرور درگير شدن با مسائل اجتماعي و سياسي از اولين سالهاي دبيرستان و تبعات ناگزير آن كشيده شد. اين خاطره شايد به نوعي اداي دين به نويسندهاي باشد كه وقتي براي اولينبار در مراسم بزرگداشت او در سال 70 و در همان ساختمان كانون كاشان براي او تعريف كردم، چشمان خسته و راضي او پر از اشك رضايتمندي يا شايد هم افسوس شد. تاثيرگذاري «روزنامه ديواري مدرسه ما» آنچنان بود كه «آبشوران» و «از اين ولايت» و... را با شوق و شعف وصفناپذير بخوانم. اين شوق بيش از هر چيز از سرشت سادهنويسي درويشيان و القاي همذاتپنداري و نوع دوستي نشأت ميگرفت.
آنچه در آن زمان چندان اهميت نداشت، نسبت و رابطه واقعيت جاري از دريچه ذهن و نگاه نويسنده با واقعيت زيست محيطي و اجتماعي بود. اين شكاف و فاصله واقعي در ارجاع به حافظه تاريخي هم نويسنده داستان و هم مخاطبان آن -و اغلب دانشآموزاني در رديف سني و حال و هواي طبقاتي من- بودند اما امروز و در مقايسه با وضعيت همان جنس دانشآموزان ميتواند به همان حاكميت رمانتيسم انقلابي تعبير شود كه مانع از واقعبيني به واقعيت زندگي بود. واقعيت اين است كه ايستادن بر پله امروز و قضاوت كردن درباره نسل داستاننويساني مثل درويشيان و بهرنگي و عباداللهي و... آنهم نه به عنوان صرف داستاننويس بلكه به عنوان كساني كه شايد به نوعي تقدير و سرنوشت و منش ما را رقم زدند، كار سخت و دشواري است. نسلي كه دورادور دست ما را گرفتند و به ناكجاآباد امروز كشاندند. احساس امروز نسل من به درويشيان و نسل او در مقايسه با آن سالها اگر نگويم متفاوت، اما تامل برانگيز است. اين احساس از يكسو وامدار رنج و آوارگي و فداكاريها و درنهايت متاثر از تتمه تعلقات رمانتيسم انقلابي آن دوران و از سويي برآيند زمانهاي است كه مدام در كلنجار و پرسشگري هم از خود و مهمتر درباره بلوغ و بضاعت فكري و سياسي نسل آرمانگراياني است كه قرار بود دنيا را نه تنها تفسير كه تغيير دهند. قضاوت نسل من درباره آن نسل داستاننويس با نحلههاي مدعي روشنفكري و نوانديش البته كه متفاوت است؛ اما به معني يكسره ناديده انگاري نقش و تاثيرات عاطفي، فكري و حتي سياسي نيست.
شايد روا نباشد اين مختصر درباره درويشيان داستاننويس را به فرصت پرسشگري اينگونه بيرحمانه درباره او و نسل او معطوف كنيم. به علاوه انصاف هم نباشد درباره رفتگاني داوري كنيم كه ترديدي در نيت بهروزي بچههاي آبشوران و از اين و آن ولايت و مردمان اين سرزمين و سعادت بشر نميتوان متصور شد. هر چند از آن نسل هنوز هستند اما از سويي هم نه جرات و جسارتي براي طرح چنان پرسشهايي مانده، نه براي آن تتمه نسل آنچنان دل و دماغ و حوصله و لابد ضرورتي تا آن گذشته نقد شود.
درويشيان در كليت و با تفاوتهايي متعلق به همان نسل است. اين تفاوتها چهبسا فراتر از منزلت و منش اخلاقي، بخشي به گذار او از داستان و اهتمام به موضوع فرهنگ و بهخصوص حول ادبيات بومي معطوف است و البته بخش عمده اين تفاوت به شخصيت و روح و منش آزاده او مربوط ميشود. اهداي جايزه ادبي هوشنگ گلشيري به درويشيان به دليل آنچه تعهد بيچون و چرا به آزادي بيان و در امان نگه داشتن حريم قلم از دستبرد قدرت و تصوير صادقانهاي كه از گذر دردناك جامعهاي روستايي به جامعهاي شهري عنوان ميشود، جز با همين انگيزهها و شايد به نوعي اداي دين و وامداري تعلقات نوستالژيك نميتوان تعبير كرد. اين احساس و نگاه كم و بيش درباره تمامي آن نسل داستاننويس كه به نوعي وامدار يا تحتتاثير ادبيات رئال سوسياليستي مينوشتند و اغلب چندان التفاتي به داستاننويسي به مفهوم و معناي هنري آن نداشتند، صدق ميكند. آنچه درباره داستانهاي درويشيان ميتوان نوشت و گفت جز در اين دايره بسته و البته آسيبشناسانه آن نوع داستاننويسي كه رسالت آن اغلب تبديل كلمات به گلوله بود و در معتدلترين حالت كاشتن بذر نفرت و حقارت فراتر نميرود. گيرم در اين مسير يكي مثل بهرنگي از طريق همين داستانها به تلويح و اشاره و نشانه راهحل استراتژيكي مبارزه مسلحانه را القا ميكرد و يكي مثل درويشيان به اگزجره كردن واقعيت اكتفا و نهايت بغض و تنفر خود از حاكميت را با اين جمله «دروزن. دروزنيل داله خيز. داله خيزيل دروزن» در دهان نصرت جوانك داستان ظلم آباد خالي نشان ميداد. با اين حال نبايد و نميتوان اين واقعيت را ناديده گرفت كه درويشيان و بهرنگي به هر حال بخشي از واقعيت جاري اطراف خود را داستان ميكردند.
در اين راستا و آنچه ميبايد درباره داستانهاي درويشيان اشاره كرد، تاثيرپذيري او از آلاحمد و بهرنگي و بالمال فضاي غالب بر داستاننويسي اين دوران است. اين تاثيرات گذشته از فضاي غالب بخشي هم معطوف به تاثيرات ناشي از تعاملات عاطفي است. درويشيان درباره اين تعلقات عاطفي ميگويد: «سال 48 وقتي كه مرگ صمد بهرنگي پيش آمد، مرگ او من را وادار كرد كه راه او را ادامه دهم.»
به همين دليل قضاوت درباره داستانهاي آن نسل و از زاويه هنر داستاننويسي صرفنظر از جنبههاي خيالپردازانه، تا آنجا كه به واقعيت مربوط ميشود، اگزجره شده از واقعيت و گاه حتي آزاردهنده هستند. نمونه اين داستانها در آثار درويشيان فراوان هستند. آنچه در اين داستانها غالب است فقر و نكبت و عقبماندگي فرهنگي و به نوعي سياهنمايي و سياهبيني به كليت مناسبات روستايي و شهري است. و اغلب تكرار اتفاقات و آدمهاي بالكل سياه و سفيدي كه رغبتي به نزديك شدن و نگاه انساني به آنها نميبينيم. در نمونه مورد اشاره روزنامه ديواري مدرسه ما شاهدآدمهاي كليشهاي مثل مدير و ناظم و فراش و استاندار و وزنهبردار و آقاي پريشان معلم و اتفاقات باورناپذيري و سورئالي مثل فلك كردن مرغابي توسط مدير مدرسه هستيم. در واقع تجميع اين آدمها همه بهانهاي است براي افشاي ماهيت اليگارشي و استبدادي حاكم بر جامعه.
اين رويكرد حتي در به چالش كشيدن و نقد باورهاي رايج و كاركرد چندگانه و فريبكارانه توسط قدرت سياسي و همزمان قشريون، بر همسويي تمامقد با نوشتههاي آلاحمد تاكيد دارد. از اين حيث مقايسه تيپ مدير مدرسه در داستان «روزنامه ديواري مدرسه ما» با تيپ جوان مذهبي عطرفروش در ورودي مسجد شاه در داستان «سه تار» آلاحمد به صورت نمونهاي بر اين همسويي و تاثيرات خودآگاه كفايت كند. مثال ديگر در اين خصوص مقايسه داستان «انار» درويشيان با داستان «بچه مردم» آلاحمد است. آنچه در مجموعه همراه آهنگهاي بابام شاهد هستيم، بخشي از اين تعلق به گذشته و همچنين وامداري تكرار شونده در اغلب داستانهاي او به بوميگرايي و اشاعه دايره واژگاني را تداعي و نمايندگي ميكند.
آنچه در داستانهاي درويشيان غالب است، همان رويكرد سياهنما و نفرتپراكن است. از اولين مجموعه داستاني «با آهنگهاي بابام» تا داستانهايي مثل «سلول 18» و «وقتي دژخيمان مهربان ميشوند» است. در داستان آخري، يعني «وقتي دژخيمان مهربان ميشوند» نويسنده سرنوشت دو زنداني شكنجه شده در آستانه ديدار صليب سرخ از زندانيان سياسي را روايت ميكند كه توسط تهراني با قرص مسكن به قتل ميرسند. اين روايت در واقعيت امر به همان اندازه اغراق آميز و سياه است كه در اولين داستانهاي درويشيان. مثل« انار» و «ظلم آباد» و... كه اغلب در همان دايره بسته تكرار و اغراق باقي ميمانند. پيام همه اين داستانها به نوعي ترجيعبند اين بخش پاياني داستان ظلمآباد است:
«از ظلمآباد جز خانه -باغي كه در كنار موستان بالاي تپهها قرار داشت و خانه اربابي و انبار گندم جهانگيزخان كه از سنگ و سيمان ساخته شده بودند ديگر چيزي نمانده بود.» از اين حيث نوشتههاي داستانهاي دوره اول درويشيان تحت تاثير اين وضعيت و شبيهترين به برخي آثار آلاحمد و دراين مورد بهخصوص از حيث زاويه ديد راوي و اصرار به آنچه واقعگرايي تعبير ميشود، به مدير مدرسه و به همان نسبت به آثار كودكانه صمد بهرنگي بسيار نزديك و شبيه است. در اغلب داستانهاي درويشيان اعتقادات و باورها، اگرچه بر زمينههاي زيستمحيطي درويشيان تاكيد دارد، اما در نوع رويكرد و نتايج حاصل از آن در وضعيت اقتصادي و فرهنگي و كاركرد آن همسويانه و به تعبيري الگوبردارانه است.
اين رويكرد سواي از جنبههاي رئال و واقع نگارانه در اين دست داستانها، اهميت خود را از حيث سلبي و رويكرد ايجابي به گريز از ساختارهاي فرهنگي و بالمال دين به مثابه شاكله فرهنگي جامعه بنا ميكند. اين نگاه به مناسبات ديني بسا از حيث رجعت آلاحمد در تنظيم رابطه پساماركسيستي و ضرورت بازتعريف همان مناسبات فرهنگي و ديني قابل تامل است. التزامي كه اما در آثار و انديشههاي درويشيان تا واپسين حيات او ادامه مييابد و چه بسا همين پافشاري باعث ممنوعيت آثار او و انتشار آن در خارج از كشور ميشود. آنچه در اين ميان تغيير ميكند، نگرش مطالبهگرايانه و مدني درويشيان به روح و جوهره آزادي است كه در مقايسه با گذشته بهشدت تقويت و از اين منظر او را از جايگاه يك داستاننويس صرف ايدئولوژيك به عنصر آزاديخواه ارتقا ميدهد. داد و ستد او با نسل جوان و امروزين و چه بسا استقبال نسبي از آثار او از اين حيث ميتواند معنيدار و حائز اهميت باشد.
آنچه درباره درويشيان و داستاننويسان آن نسل ميتوان به عنوان يكي از مولفههاي تكرار شونده تكرار اشاره و تاكيد كرد، نگاه تخت و تك بعدي و كليشهاي به شرايط اجتماعي و اقتصادي و زيستمحيطي است. اين نگاه همان اندازه كه در پردازش معطوف و محدود به تحليل طبقاتي است، در ريشهيابي هم محدود به نظام و حاكميت سياسي است و يعني همان اندازه نگاه نويسنده به فرديت انساني تك بعدي و متاثر از تحليل ماركسيستي از فرديت انساني است. به اين معني كه تحليل فرديت شخصيتهاي داستاني به نوعيت طبقاتي تنزل مييابد و كنشهاي ناهنجار شخصيتها صرفنظر از فرديت و منشهاي اخلاقي يكسره به وضعيت طبقاتي و فرودستي آنها تسري داده ميشود. از اين منظر كنشهاي داستاني و دراماتيكي همان اندازه سادهانگارانه كه كنشهاي فردي. در اينكه وجهي از اين نگاه سياهنمايانه متاثر از شرايط واقعي بوده، ترديدي نيست. اما مشكل در اين است كه آن نگاه مانع از نفوذ و رسوخ نويسندگان به لايههاي پنهان شخصيتها و بالمال مناسبات اجتماعي ميشود. اين قبول كه در داستانهايي به اين كوتاهي چندان فرصت و مجالي براي طرح پيچيدگي شخصيتها نيست. اما فراموش نكنيم مولفههاي اصلي رويكرد و نگاه طبقاتي به جامعه و آدمها جز اين دو سويگي كليشهاي را بر نميتابيد و هنوز هم بر نميتابد. فراموش نكنيم در اين داستانها حتي بچهها از چنين نگاه باسمهاي و تنگنظرانه مصونيت ندارند. تفاوت دو پسرك فرودست و مرفه در داستان بيست و چهار ساعت در خواب و بيداري بهرنگي بر اين نگاه تنگنظرانه تاكيد دارد.
از اين زاويه و با معيارهاي آن زماني چهبسا بتوان درويشيان را در مقايسه با بهرنگي كه به تلويح و اشاره راهحلهاي برون رفت از وضع موجود را در بطن داستانهاي خود جانمايي ميكرد. در نگاه نقادانه تاريخي به او معتدلتر توصيف كرد.
از اين زاويه و سواي ارزشهاي فرضي كه بتوان به لحاظ زيباشناختي در داستانها قائل شد، اغلب اين آثار در چنبره تكرار و كليشه درنهايت به توليدات تاريخ مصرفدار تنزل مييابند. شايد در حافظه آن نسل اين داستانها به دلايلي از جمله مهمترين آن جزميتهاي رمانتيستي همچنان ارزشمند تلقي شوند. اما براي نسلي كه طي چندين دهه گذشته پوست انداخته و نگاه و مطالبات نوعي و اجتماعي خود را از دايره بسته تحليل طبقاتي ارتقا داده و با چالشها و معضلات پيچيدهتري مواجه شده، بديهي است آثاري از اينگونه جز تداعيگري دوراني كه چهبسا براي بسياري حتي به برانگيخته شدن حس ندامت منجر ميشود، چندان حائز اهميت نباشد. كم و بيش به همين دلايل و زمينهها شايد نسل داستاننويساني چون درويشيان و بهرنگي به تدريج از چرخه نيازهاي فرهنگي جامعه محو شوند.
در اين ميان آنچه درويشيان را در حافظه فرهنگي نسلهاي بعدي ماندگار و حفظ خواهد كرد به پژوهشهاي او در زمينه فرهنگ عامه محدود ميشود. اين واقعيت قبول كه آثار او در وضعيت گذار جامعه از سنتهاي رمانتيسم انقلابي به جامعه مدني مطالبهگر، همچنان مورد عنايت و توجه طيفي از نسل جوان است. اما فراموش نكنيم بازخوردهاي اين تعامل در ذهنيت اين نسل در خوشبينانهترين حالت اگر نگويم به دافعه يكسره كه به نگاه انتقادي به نسل داستاننويسان مثل او منجر خواهد شد. آنچه بر نام درويشيان سنگيني و شايد به مهمترين مانع براي بررسي واقعگرايانه و منصفانه شخصيت اجتماعي و فرهنگي او تبديل شده، همچنان همين عارضههاي رمانتيسم انقلابي بر تاروپود داستانهاي او باشد. به همين دليل نقد و داوري داستانهاي درويشيان تا آنجا كه معطوف به هنر داستاننويسي ميشود، حاوي و حامل ارزشهاي دندانگيري نباشد. اما فارغ از آن داستانها و تا جايي كه به روح آزاديخواهانه و آرمانگرايي درويشيان مربوط ميشود، بايد انصاف به خرج داد. به يك دليل ساده وآن پايبندي درويشيان به روح آزادگي تا آخرين دم حيات است.
ايستادن بر پله امروز و قضاوت كردن درباره نسل داستاننويساني مثل درويشيان، بهرنگي، عباداللهي و... آن هم نه به عنوان صرف داستاننويس بلكه به عنوان كساني كه شايد به نوعي تقدير و سرنوشت و منش ما را رقم زدند، كار سخت و دشواري است. نسلي كه دورادور دست ما را گرفتند و به ناكجاآباد امروز كشاندند. احساس امروز نسل من به درويشيان و نسل او در مقايسه با آن سالها اگر نگويم متفاوت، اما تاملبرانگيز است. اين احساس از يك سو وامدار رنج و آوارگي و فداكاريها و در نهايت متاثر از تتمه تعلقات رمانتيسم انقلابي آن دوران و از سويي برآيند زمانهاي است كه مدام در كلنجار و پرسشگري هم از خود و مهمتر درباره بلوغ و بضاعت فكري و سياسي نسل آرمانگراياني است كه قرار بود دنيا را نه تنها تفسير كه تغيير دهند.