اول، دوم، سوم رسانه رسمي
عباس عبدي
اگر بپرسند كه براي اصلاح وضع كشور از اصلاح كدام نهاد بايد آغاز كرد، همچنان تكرار ميكنم، اول رسانه رسمي، دوم رسانه رسمي، سوم رسانه رسمي و چهارم ساير نهادها! ولي نكته جالب و عجيب اين است كه رسانههاي رسمي به ويژه صدا و سيما به عنوان يك نهاد فراگير، نهتنها در مسير اصلاح مورد نظر و تطبيق دادن خود با نيازهاي جامعه قرار ندارند، سهل است كه نوعي عقبگرد را نيز شاهديم. هر روز يك اتفاقي ميافتد و رسانههاي غيررسمي درست و نادرست چنان فضايي را ميسازند كه رسانه و نظام اطلاعرساني رسمي را به تكاپو مياندازد كه تا براي رفع و رجوع آن به فضاسازي متقابل بپردازند، غافل از اينكه به علت كماعتباري يا حتي بياعتمادي به اين رسانه، هر كاري كنند، نهتنها كه موفق نميشوند مساله را حل كنند، بلكه چه بسا مشكل را تشديد هم ميكنند و در برخي موارد چنان سطحي و غيرحرفهاي اقدام به رفوي سوراخهاي خبري ميكنند كه مخاطب در حيرت فرو ميرود. آخرين نمونه آن اتفاق تاسفباري است كه براي يك خانم آباداني رخ داد. ابتدا و مهمتر از همه بايد براي نظام رسانهاي و سياسي روشن كرد كه به قول معروف آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت، دنبال جلوگيري از انتشار خبر و فيلم نباشيد. تن و روان خود را در مقابله با اين هدف دستنيافتني فرسوده و رنجور نكنيد. اينكه در پي شناسايي عوامل فيلمبردار و منتشركننده باشيد، اشتباه محض است و فقط وقت خود را هدر ميدهيد. بسياري از اين فيلمها نه از روي آگاهي و قصد قبلي كه به علل جذابيتهاي رسانهاي منتشر ميشوند. كافي است فيلم ميان چند نفر دوست بچرخد، پس از آن به صورت تصاعدي و لگاريتمي منتشر ميشود. نكته دوم اينكه اين وقايع، جديد و منفرد نيست. هماكنون هم موارد گوناگوني از اين اتفاقات رخ ميدهد و در گذشته هم رخ ميداده است. ولي حتي خبر آنها در سطح رسانههاي محلي هم بازنشر نميشده است. براي مثال اگر از اين حادثه فيلم گرفته و منتشر نميشد، ارزش خبري چنداني نداشت. زيرا از اينگونه اختلافات و درگيريها وجود دارد و آن رفتار نگهبان شركت نفت نيز در خبر آورده نميشود چون اثبات آن سخت است ولي هنگامي كه آن رفتار به صورت فيلم ضبط و پخش ميشود، معناي ماجرا به كلي فرق ميكند و اتفاقا همه بخشهاي اين خبر در مقابل پا گذاشتن روي سينه زن و دست كشيدن به سينه او، امري فرعي محسوب ميشود. اين ويژگي فيلم است كه مسائلي را نزد مخاطب برجسته ميكند كه در خبرهاي غيرتصويري برجسته نيستند. پس بپذيريد كه به دنياي جديدي وارد شدهايم كه بايد خود را با اين وضع تطبيق دهيد. به احتمال زياد از اين پس نيز انتشار اينگونه اخبار و گزارشها بيشتر هم خواهد شد. نكته بعدي اينكه در نشان دادن واكنش قدري تامل كنيد. بهتر است بگوييم اصلا سعي نكنيد كه ماجرا را تغيير دهيد، چون حتما نتيجه بدتر خواهد شد. واكنش را دراختيار نيروهاي امنيتي، انتظامي و قضايي قرار ندهيد، چون آنان با فضاي موجود رسانهاي چندان آشنا نيستند و رفتارشان مصداق سرمه كشيدن و كور كردن خواهد شد. مثل همين پليسي كه يك جوان را به آن شكل دستبند زده و جلوي چشم مردم در حالي كه فيلم ميگيرند با او چنان برخوردي ميكند. معلوم است كه او دركي از بازتاب رفتار خود در سطح وسيع ندارد. گمان ميكند كه اگر كسي در آنجا به دليل ترس اعتراضي نميكند پس حتما ديگران هم اعتراض نخواهند كرد. و بالاخره بخش مهم اين فيلم همان جايگاه نازل شهروند به ويژه زن، نزد مامور رسمي است. درباره دعواي زنان با يكديگر خيلي نميتوان ابراز تعجب كرد كه مثل همه دعاوي ديگر است، ولي رفتار آن نگهبان با آن باتوم كه نماينده و نگهبان نهاد رسمي است واجد معناي زنندهاي بود كه با هيچ مصاحبهاي چه ساختگي و چه واقعي قابل پوشاندن نيست. از نكات عجيب همه اين نوع برخوردها اين است كه نظام رسمي حتي در مواردي كه مورد حمايت خودش هم نيست بهگونهاي رفتار ميكند كه هزينه آن را ميپردازد. در همين مورد خانم آباداني بعيد است كه سيستم خواهان حمايت از عمل و رفتار آن مردي باشد كه اين خانم براي اعتراض به او به آنجا رفته ولي در عمل به گونهاي برخورد شد كه گويي او مورد حمايت نهادهاي رسمي است. در ماجراي پليس و آن جوان هم همين مساله وجود دارد. راهحل چيست؟ آزادي و استقلال رسانه و حرفه روزنامهنگاري راهحل است. در غير اين صورت با وجود اين وضعيت هر اتفاق مشابهي هم كه بيفتد و از اين پس بيشتر بازتاب خواهد شد يك درجه بر بياعتمادي مردم افزوده خواهد شد.