انتخابات امريكا و ديگران
ساسان كريمي
با نزديك شدن به انتخابات جنجال برانگيز رياستجمهوري ايالات متحده هر روز گمانهزنيها و شايعات بيشتري در حاشيه اخبار به گوش ميرسند. اگر به دوره سي ساله گذشته يعني پس از اتمام جنگ سرد و فروپاشي شوروي نگاه كنيم به شهود ميتوان دريافت كه روند تحولات در سياست داخلي بسياري كشورها با گذشته متفاوت است. از مهمترين اين تفاوتها نوع تاثير و تاثرهاي روزافزون اين تحولات داخلي با يكديگر و نيز سياست بينالمللي است. قطعا تاريخ سياسي جهان نيز شاهدهاي زيادي براي تاثير گذاشتن و تاثير پذيرفتن سياستهاي داخلي كشورهاست. اما آنچه واضح به نظر ميرسد تغييري است كه جريان سريعتر و فراگيرتر اطلاعات در نقاط مختلف جهان است. اكنون نه تنها سياستمداران و كارشناسان سياست داخلي كشورهاي ديگر را دنبال ميكنند بلكه در عين حال حتي در دورترين روستاهاي كشوري مانند ايران نيز سياست و انتخابات در ايالات متحده با جزييات دنبال ميشود. در كنار ارتباطات و جريان فراگير اطلاعات تاثيرپذيري زندگي افراد نيز بر اين موضوع و تقويت انگيزه دنبال كردن اخبار موثر است: اينكه يك كشور تحريم ميشود و مسائل خاص خود را پيدا ميكند هم براي شهروندان آن كشور موضوع سياست در كشور تحريمكننده را مهمتر ميكند و هم براي تمام تجار و توليدكنندگاني كه در كشورهاي ثالث مبتلا به اين تحريمها بوده و براي مثال از صادرات كالا يا مسافرت به كشور تحريم شده باز داشته يا در اثر عدم رعايت دچار محدوديتها و يا جرايم شدهاند. اين نيز خود مساله اخيري است كه به علت تنگ شدن گذرگاههاي بانكي و ارتباطات تجاري است كه هر روز بيشتر زير ذرهبين نظارت نهادهاي بينالمللي و ملي قرار دارند. مقدمه فوق و مشاهدات امروز نشان ميدهد كه از سويي مردمان و سياستمداران كشورهاي جهان امروز ناظر به سوم نوامبر هستند و حتي از سوي ديگر اين خود بازي انتخابات در ايالات متحده نيز هست كه در دامنه تاثيرپذيري از كنشهاي كشورهاي ديگر قرار دارد بهطوري كه همواره اين مدعا وجود دارد كه ديگر قدرتها و از همه بيشتر روسيه و چين و ايران در تلاش براي تاثير گذاشتن بر نامزدهاي انتخابات و نيز حتي روند برگزاري آن از طريق تبليغات يا هك و غيره هستند. از همين روي همواره مهم است كه بتوان تحليل صحيحي از طرفهاي مختلف اين سياست چندجانبه حول موضوعي مانند انتخابات پيش رو در واشنگتن به دست داد. اما به نظر ميرسد اتفاقا آخرين تحليلي كه ميتوان ارايه داد در خصوص خود ايالات متحده است. چرا كه تمام موضوع در امريكا به جزييات بسيار باريكي وابسته است كه موضوع را از سطح تحليل خارج كرده و منحصر به تفكيك حالات ميكند و ما تنها درصدي نزديك به پنجاه درصد را براي انتخاب هر يك از دو نامزد اصلي در دست داريم و باقي حدس و طرفداري است.
اما اگر بخواهيم پنج محور (براي ما) مهم را حول اين واقعه قريب الوقوع بررسي كنيم شايد كار معنادارتري را انجام دادهايم. اين پنج محور از نظر نويسنده تمايل غير رسمي حاكميت سياسي در خاورميانه (اعراب و اسراييل)، اتحاديه اروپايي، چين و روسيه و از همه مهمتر ايران است:
- منطقه خاورميانه: بازيگران عمده اين منطقه البته كشورهاي عربي و اسراييل هستند كه امروز گفته و ناگفته داراي مواضع تاحدي مشترك در قبال دشمن يا رقيب مشتركي به نام ايران شدهاند و حتي در نمايشي انتخاباتي به سود ترامپ چند كشور كوچك به برقراري روابط رسمي ديرهنگام با اسراييل نيز تن دادهاند. ذكر وصف «ديرهنگام» از آن روست كه بر همگان عريان بوده و هست كه كشوري مانند امارات عربي متحده سالهاست كه داراي روابط غيررسمي و تاحدي مخفيانه با اسراييل است و حتي تجارت و تبادلات امنيتي ميان اين دو حاكميت در جريان است. بنابراين ارايه اين موضوع در صحنه انتخابات امريكا تنها نشان از اين تمايل طرفين اين بازي -يعني كشورهاي عربي و اسراييل- به ماندن ترامپ در كاخ سفيد دارد. اگر به سابقه تنش آلود روابط اوباما با شخص نتانياهو و نيز بال و پر ندادن به حاكميت عربستان سعودي در دوران اخير دموكراتها نگاه كنيم شكي باقي نميماند كه اين چند كشور عربي- بيشتر منظور عربستان، امارات و بحرين است- و اسراييل كه در سالهاي اخير در مناطق مختلف از جمله يمن و سوريه در حال دست و پنجه نرم كردن با ايران نيز بودهاند هر كاري ميكنند تا حامي تمام قدي مانند ترامپ را در واشنگتن از دست ندهند. طبعا مبادلات اسلحه و نيز انرژي - به خصوص با تحريم نفتي ايران و جايگزيني توسط عربستان - ابعاد پرسود و مشوقهاي مادي واضحي بر اين معنا هستند.
- اروپا: واقعيت اين است كه كشورهاي بلوك ليبرال دموكرات شامل اتحاديه اروپايي به سردمداري آلمان و فرانسه، انگلستان و ايالات متحده امريكا ضمن تمامي تنشها داراي صلحي نانوشته ولي تضمين شده با يكديگرند.
علاوه بر آن در هم تنيدگي اقتصادي و تجاري اين كشورها با يكديگر موجب ميشود كه حتي با وجود شخصي مانند ترامپ نيز تمايلات راهبردي باقي كشورهاي مذكور بر حفظ سطح و امنيت روابط با ايالات متحده باشد. اما اين مانع آن نيست كه در ميان سياستمداران امريكايي تمايل اروپا و بريتانيا نسبت به انتخاب هر يك بيتفاوت باشند. طبعا با توجه به اختلاف نظر جدي اروپا و امريكاي ترامپ در مسائل بينالمللي از جمله موضوع ايران و از همه بيشتر روابط تجاري ميان اروپا و امريكا (مساله تعرفهها) تمايل اول قاره سبز بر جايگزيني ترامپ توسط سياستمداري عرفي، معقول و بالغ مانند بايدن خواهد بود كه در پشت سر اعتبار شخصي مانند باراك اوباما و احتمالا در تيم خود كساني مانند كري، برنز و سوزان رايس را خواهد داشت.
دو عامل ديگر را بايد به اين موضوع افزود و هر دو پيرامون بريتانيا. يكي عامل بياهميت روابط شخصي نخست بوريس جانسون با ترامپ كه به واسطه سيستم پارلماني قوي جزيره تاثيري بر موضوع ندارد و يكي مساله مهم برگزيت و اتحاديه اروپايي كه با توجه به فاصله گرفتن محتمل انگلستان از اروپا اين كشور را نيازمند تحكيم روابط با ايالات متحده به خصوص در بعد تجاري ميكند. امري كه شايد با توجه به موضع راستگرايانه و يكجانبهنگر ترامپ در خصوص اتحاديه اروپايي طمع لندن را به امتيازسازي و امتيازگيري از ترامپ افزايش داده و تمايل آن را براي ابقاي او در كاخ سفيد افزايش دهد.
چين: موضع چين در مورد انتخابات امريكا بر دو بعد اصلي مبتني است: مساله تعرفهها و موضوع ظهور مسالمتآميز اين كشور به مثابه ابرقدرت اقتصادي. موضوع تعرفهها براي چين بسيار تعيينكننده و اساسي است تا جايي كه از آن به «جنگ تعرفهها» و «جنگ سرد جديد» تعبير كردهاند. تاكيد ترامپ بر برهم ريختن نظم تعرفهاي ميان اين دو غول اقتصادي تمايل پكن را كه اولويت اولش در هر موضوعي اقتصاد است البته بر عبور از ترامپ قرار ميدهد. از سوي ديگر بنابر تحليلهاي بسيار، چين با نظمي كه پيش ميرود تا نيمه دهه جاري به قدرت اول اقتصادي جهان تبديل خواهد شد بنابراين از هر آنچه اين معادلات را احيانا به ضرر آن تغيير دهد، استقبال نخواهد كرد. ترامپ به عنوان يك راستگراي امريكايي بيشترين تمايل را به امنيتيسازي روابط تجاري با چين داشته و همين موجبات تنش و در نتيجه تعويق تامين هدف چين يعني پيشي گرفتن از اقتصاد امريكا را فراهم خواهد كرد. از اين رو نيز به طريق اولي پكن متمايل به تغيير كلي تيم كنوني در كاخ سفيد و اتخاذ هرچه بيشتر رويكرد چندجانبه از سوي هيات حاكمه جديد است.
روسيه: وسيعترين كشور جهان اما به رغم حضور در بلوك همسو با چين و ايران منافع غيررسمي خود را با اين دو كشور هم راستا نميبيند. چراكه تمركز اصلي مسكو در روابط خارجياش برخلاف چين نه بر اقتصاد كه بر ابعاد امنيتي و راهبردي است. از نظر استراتژيك و به علت نداشتن رقابت اساسي اقتصادي با امريكا(بهطوري كه چين دارد) و نيز ضرورت(از آن جنس كه ايران دچار آن است) مسكو بيش از همه به دنبال پيش افتادن در زمين استراتژيك است. اين تحليل را بايد در فضاي گذار از نظم بينالمللي كنوني ارزيابي كرد. يعني پوتين ترجيح ميدهد از منافع كوتاهمدت خود كه شايد چندان هم عمده نباشد عبور كرده و در عوض رقيب ديرين خود را از همراهي حداكثري يارانش يعني اروپاييها محروم كرده و به يمن وجود ترامپ امريكا را هر روز منزويتر از ديروز ببيند. اتفاقي كه از 4 سال پيش آغاز شده و بنابر تحليلي كه احتمالا كرملين به آن قائل است اگر 4 سال ديگر ادامه يابد بيشترين فاصله را هم از اروپا به كلي گرفته و هم چين از آن به اندازه كافي پيش افتاده است بنابراين منافع نظامي و راهبردي روسيه در ميانمدت تامين ميشود.
ايران: فارغ از موضع رسمي كه چندان اهميت واقعي ندارد، تمايل غيررسمي عمده در تهران بر راي نياوردن ترامپ است. اين البته لزوما به معناي سرمايهگذاري سياسي بر اين موضوع نيست. اما واقعيت اين است كه براي رسيدن به اين نتيجه بررسي تاريخ روابط ايران و ايالات متحده در تمام دوران پس از انقلاب امر حاشيهاي و فاقد ارزشي است. چراكه سياست معطوف به بزنگاه «اينجا و اكنون» و موضوع لحظات است. قطعا نبايد و نميتوان سياستهاي ايران را در اوان انقلاب با امروز مقايسه كرد. حالات پساانقلابي، جنگ، تحريم، پسابرجام و ...تنها وضعيتهاي مختلف يك سوي ماجرا يعني ايران است كه ربطي به هم ندارند و نميتوان هيچ كدام را از ديگري تقليد كرد و نتيجه گرفت. حال اين موضوع طرفهاي ديگر هم دارد كه بر كل معادلات تاثيرگذارند.
در ايالات متحده نيز نميتوان اين طور نتيجه گرفت كه چون تمام گرايشهاي حاكم در 40 سال گذشته با جمهوري اسلامي كم وبيش سر ناسازگاري داشتهاند پس فرق چنداني با يكديگر ندارند. واقعيت اين است كه اين تمايل ضمني و ناگفته ايران منتج از عوامل چندي است از جمله توافقي كه در گذشته نزديك توانسته با گرايش اوباما-كري در حزب دموكرات به دست آورد، تيم روابط خارجي كاربلدي كه به تازگي براي عامه مردم شناخته شدهاند، روابط شخصي برخي سياستمداران ايراني با گرايش بايدن و شخص او، موضع رسمي ايران در مقابل قداره بندي ترامپ مبني بر عدم مذاكره با او و دولتش و در نتيجه حفظ پرستيژ خود براي چارهانديشي هر نوع گشايشي در آينده نزديك كه اين آخري از اتفاق خود داراي رابطه تاثير و تاثري با انتخابات پيش روي رياستجمهوري در ايران است كه هر گرايش تلاش ميكند، گره را به دست خود باز كرده و اعتبار را از آن خود كند.
فارغ از رقابتهاي داخلي بايد اين بازي را با دقت هرچه بيشتر پيش برد چراكه آن قدرتي كه ترامپ در اجماعسازي عليه ايران دارد، بايدن به غايت داراست و اين يعني بازي با كارت بايدن بايد مطمئن و سريع باشد به طوري كه امكان اطاله و منوط كردن آن به انتخابات رياستجمهوري سال آينده در ايران نشده و هر آنچه ميخواهد رخ دهد نقدا و بلاشرط انجام شود. چراكه مطول شدن اين موضوع امكان نزديك شدن نظر ديگران- نه تنها اروپا بلكه حتي روسيه و چين- را به امريكا محتمل خواهد كرد.