تعريف ديگري از جواني!
مهدي مالمير
ميگويند: چهل سالگي براي گلادياتورها و رزمندگان قرون كهن، سن كهنسالي به حساب ميآمد. سني كه البته خيلي از آنها بدان نميرسيدند! اين نكته نشانگر اين است كه جواني بيش از آنكه مفهومي بيولوژيك و تقويمي باشد، مفهومي فرهنگي است و تعريف توافق شدهاي در باب اين مفهوم در ميان فرهنگها در دسترسمان نيست. چند سالي است كه پيرسالي جمعيت سرزمينمان به نگرانيهاي زيادي ميدان داده است و برخي حتي آن را بزرگترين خطر جامعه امروز ميدانند اما به نظر ميرسد مقصود از جواني و پيري در نگاه دلنگرانان سالخوردگي جمعيت، مفهوم بيولوژيكي آن باشد كه از سني به بعد را ميانسالي و سالخوردگي و به همين ترتيب نوجواني و جواني مينامند. اين تقسيمبنديها افزون بر سنجاق شدن به نگاه تقويمگرايانه و زيستشناختي، با هدف بر عهده گذاشتن حقوق و تكاليفي در حوزه شهروندي در برههاي خاص از زندگي هم انجام ميشود. در دنياي واقعي اما همه خوب ميدانيم اين تقسيمبنديها تا چه اندازه نادقيق و پا در هوا ميتواند باشد! شايد يكي از بهترين تعاريف از جواني را «لِشِك كولاكوفسكي» فيلسوف لهستاني از «جواني» به دست داده باشد. او جواني را دورهاي از زندگي ميداند كه با احساس باز بودن راه زندگي همراه است. به عبارت سر راستتر، كولاكوفسكي جوان را آدمي ميپندارد كه به آينده اميدوار است و راهها را به روي خود گشوده ميبيند. فيلسوف لهستاني ربط خاصي ميان سالهاي رفته عمر و مفهوم جواني و پيري نميشناسد. اگر با ديده اين تعريف به جامعهمان نظري بيفكنيم، انصاف كه جوان چنداني پيدا نميكنيم! چه بسا احساس پيري در ميان كمسن و سالان و جوانان نسبت به آنهايي كه عمري گذراندهاند و به درجهاي از ثبات در زندگيشان رسيدهاند، بيشتر باشد! وقتي مجال چنداني براي كار و زندگي در ميان نباشد، وقتي آينده تابناكي در پيشرو نباشد، پيري گلوي آدمي را ميفشارد و اين ماجرا هيچ پيوندي با سالهاي تقويمي زندگي پيدا نميكند. نگراني از پير شدن جمعيت البته دغدغه بجايي است اما، مشكل اينجاست كه همه تعاريفمان از جواني و پيري به زمان تقويمي و بيولوژيك محدود مانده است. پس تكليف جواني كردن به معناي اميد به آينده چه ميشود؟ آيا به تعاريف ديگري از جواني انديشيدهايم؟