شايد راهحل
نيوشا طبيبي
به دورههاي مختلف تاريخ كه نگاه كنيم - اصلا چرا جاي دور برويم و به تاريخ نگاه كنيم، همين دور و بر خودمان، دور و نزديك ملتهاي زيادي هستند كه گرفتار مشكلات جانفرسا و عميقي شدهاند. ظرف بيست سال گذشته، مردم عراق و ونزوئلا و كوبا و بسياري از سرزمينهاي ديگر گرفتار حكمراني بد و قحطي و تحريمهاي ناجوانمردانه امريكا و اعوان و انصارش و بدبختيهاي رنگارنگ شدهاند. بعض از ملتهاي عالم مثل اينكه گليم بختشان را با رشته تيره روزي بافته باشند، يكي پس از ديگري بلا بر سرشان ميبارد.
اينها را عرض نميكنم كه بگويم قدردان اوضاع خودمان باشيم و حالا هر چه شده تحمل كنيم، نه. اصلا قصدم چنين نتيجهگيري بيربط و بيمزه و يخ و به دور از انصافي نيست. اتفاقا به نظرم، در اين گيرودار و گرفتاريها اگر خاري به پاي كودكي، به پاي انساني بخلد، بايد زمين را زير و زبر كرد. بايد از غم جامه دريد. همين كه داروي ديابتيها ناياب است، بيماران صعبالعلاج گرفتار شدهاند و عدهاي به دليل تحريم و تنگي و سوءمديريت و هزار دليل ناگفتني ديگر عزادار عزيزانشان ميشوند، بزرگترين ضايعه روي زمين است. اگر از اين غمها آدمي بميرد، عجيب نيست.
در شرايطي كه خوراك از دسترس عده زيادي از هموطنان خارج ميشود، حتي خريدن يك كنسرو ماهي تن و چند نان بربري يا حتي سادهتر از آن، نيم كيلو پنير ايراني و چند قرص نان بهايي گران پيدا ميكنند، چه جاي دلداري دادن و دعوت به صبر كردن؟
اگر مديري، مسوولي نماينده مجلسي در اين وانفسا، دلمشغوليهاي ديگري جز امر معاش مردم و بهبود كيفيت زندگي آنان و تامين دارو و نجات زندگي بيماران و شكستن تحريمها دارد... بگذريم!
سخن داشت ارتفاع ميگرفت و لابد ادامه آن ميتوانست، دردسرساز شود.
اما اين يكي را نميتوان گفت كه چطور عدهاي از سياسيون، از مديران و حاكمان در اين گيرودار، در اين وانفساي تنگناها و گرفتاريها و كمبودها ميتوانند به مبارزات جناحي خود ادامه دهند و بر سر تصرف صندليهاي مديريتي با يكديگر بجنگند و به اين طريق ظرفيتهاي كشور براي غلبه بر مشكلات را به راحتي و به خاطر منافع شخصي خود بر باد دهند؟ دردا كه بعضي از صاحبان اسم و رسم در حاشيههاي امنيت ايستادهاند و اگر ديروز با عملكرد و سوءمديريت و سوءاستفاده به يك شهر لطمه ميزدند، امروز منافع ملي و تماميت ارضي ايران را به مخاطره ميافكنند، البته كه از گل نازكتر هم نميشنوند.
كار ما مردم در تاريخ بلند ايران، فقط توسط خود ما به راه افتاده. ما هماره دست بر كمر خود زدهايم و ايستادهايم. اگر همياري ما ايرانيان از هر قوم و سرزمين ايراني نبود، نه بر متجاوز پيروز ميشديم و نه بر بلاياي طبيعي و غيرطبيعي كه بر سرمان نازل ميشد، غلبه ميكرديم. در طول تاريخ كه حاكمان ما مشغول كار خود بودند، ما آب انبارها ساختيم، مدرسه ساختيم، مسجد و حسينيه بنا كرديم، قنات حفر كرديم و خود به دست خود اين خاك را آباد كرديم.
همه با هم و دوش به دوش. اگر كار را به حاكمان واگذار كرده بوديم و در طول تاريخ بلندمان با هم نامهربان بوديم، نه قناتي داشتيم، نه تمدني و نه كشوري. همين چيزها ما را كنار يكديگر نگه داشت. همين پيوندها از كرد و گيلك و عرب و آذري و سيستاني و بلوچ و... يك ملت ساخت كه به مفهومي به نام ايران عشق ميورزند.
اكنون بيش از هميشه به آن مهرباني نياز داريم. پشت مرزهاي آذربايجان عزيز دو سرزمين جدا مانده از ايران ما با يكديگر ميجنگند و دشمنان بهرهاش را ميبرند. تحريمها آزارمان ميدهد، جنگهاي سياسي داخلي طاقتمان را برده. بياييد قصه دلار و يورو و سكه را به طاق نسيان بكوبيد، فراموشش كنيد. بياييد دوباره مهرباني پيشه كنيم. فحشم ندهيد، باور كنيد ما نياز داريم، حالا كه همه دنيا به ما سخت گرفتهاند، ما مردم با هم دعوا نكنيم. اگر به روي هم بخنديم، اگر دست همديگر را دوباره بگيريم، گشايشي را كه انتظار داريم، حاصل ميشود. اگر حواسمان را جمع كنيم پولي را كه به دست آوردهايم سبب فقير شدن كس ديگري نشده باشد، يا به قيمت نابودي زندگي و تنگدستي افرادي ما سوار ماشين ميلياردي نشويم، بركت به خانههايمان باز ميگردد.