راي امريكاييها در انتخابات 2020 به چه معناست؟
دونالد ترامپ
يا جو بايدن؟
امريكا ديگر نقطه ثقل روابط واشنگتن و اتحاديه اروپا نيست
انتخاب دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالاتمتحده امريكا در سال 2016 براي بسياري از متخصصان كارزارهاي انتخاباتي شوكهكننده بود. نتيجه آن انتخابات و پيروزي ترامپ تمام مدلهاي انتخاباتي و پيشبينيهاي آماري را در هم شكست و در حالي كه تقريبا تمامي نظرسنجيها پيروزي رقيب او را پيشبيني ميكردند، ترامپ پيروز انتخابات رياستجمهوري امريكا شد. تاكنون بحثهاي زيادي در رابطه با عدم كاميابي اين نظر سنجيها و پيشبينيها مطرح شده كه بحث پيرامون آنها در اين نوشتار نميگنجد. آنچه در اينجا به آن پرداخته خواهد شد اين است كه چه فرآيندي منجر به پيروزي دونالد ترامپ در انتخابات گذشته شد و آيا همان فرآيند ميتواند براي چهار سال ديگر نيز او را ساكن كاخ سفيد كند يا خير؟ در دستهبنديهاي سياسي، ترامپ يكي از دستراستيترين اعضاي حزب جمهوريخواه امريكا است. اما اين تلقي نبود كه امريكاييها را متقاعد كرد تا به او راي بدهند. در حزب جمهوريخواه، اعضايي قديمي و استخوان دارتر، با سابقهاي حداقل دو برابر ترامپ و با انبوهي از سمتهاي انتخابي و انتسابي وجود داشتند اما نه با او وارد رقابت شدند و نه آنهايي كه وارد رقابت شدند توانستند در انتخابات مقدماتي او را پشت سر بگذارند. اين در حالي بود كه دونالد ترامپ پيش از اين چند بار گرايش سياسي خود را تغيير داده و حتي در سال 2011 به هر دو كمپين انتخاباتي دموكرات و جمهوريخواه كمك مالي كرده بود. اين نخستين تفاوت ترامپ با ديگر كانديداها بود. او با اينكه متعلق به حزب جمهوريخواه بود اما در اصل فردي تكرو بود و چهرهاي غيرحزبي داشت كه بر چهره حزبي او ميچربيد. او هم در كمپين انتخاباتي خود و هم در دوران رياستجمهورياش كوشيد تا خود را فردي غير وابسته و تافتهاي جدابافته نشان دهد. او توانست با موفقيت اين تصوير را جا اندازد كه تمامي مشكلات امريكاييها در طول اين سالها به خاطر عملكرد ديگران (حزب جمهوريخواه و دموكرات) بوده و حالا او به عنوان فردي مستقل آمده است كه امريكا را دوباره عظمت بخشد. تاكيد او بر عملكرد چهل و هفت ساله جو بايدن در هر دو مناظره انتخاباتي نيز ناشي از اين رويكرد او بود، چراكه در اصل جو بايدن و حتي حزب او نيز به تنهايي در اين چهل و هفت سال قدرت را در دست نداشتند و قدرت همواره به نحو كم و بيش يكساني بين هر دو حزب تقسيم شده بود. رفتن بسياري از رجال استخواندار حزب جمهوريخواه همانند جان مك كين به سمت كمپين هيلاري كلينتون در انتخابات 2016 نيز مويد همين نكته بود. حربه مهمي كه ترامپ براي جا انداختن اين تصور به كار گرفت تا خود را متفاوت از ديگر روساي جمهور نشان دهد اظهارنظرهاي صريح او عليه مهاجران بود، به نحوي كه اولين دستور اجرايي جنجالبرانگيز او پس از ورود به كاخ سفيد، مبني بر منع سفر اتباع كشورهاي عمدتا مسلمان نيز در همين راستا بود. اين در حالي بود كه تا به حال هيچ كدام از روساي جمهوري پيشين به اين صراحت درباره مهاجران سخن نگفته بودند. سيستم اقتصادي و قوانين كار در امريكا بهنحوي است كه شرايط زندگي در آن براي مهاجران نسبت به سرزمين مادريشان همواره مساعدتر بوده است، چراكه امريكا از ابتدا سرزمين مهاجران بوده است و اقتصاد آن بر همين مبنا پايهريزي شده و از آن قدرت ميگيرد. از بعد نيروي كار، به دليل هزينه بالاي نيروي كار امريكايي، مهاجران امريكاي مركزي و جنوبي، كارگراني بسيار ارزان را در خدمت صنايع امريكا قرار ميدهند. اين كارگران خارجي با اينكه دستمزد بسيار كمتري نسبت به كارگران امريكايي دريافت ميكنند، اما عمدتا زندگي بسيار مرفهتري نسبت به كارگران همرده خود در سرزمين مادريشان دارند. بديهي است كه افزايش تعداد اين كارگرانِ قانع به دستمزد كمتر، بازار را براي نيروي كار داخلي كساد ميكند. در چنين شرايطي طبيعي است كه رايدهندگان به سمت كسي كشيده ميشوند كه با شعارهاي پوپوليستي مهاجرستيزانه، وعده اصلاح سريع شرايط كسب و كار آنها را ميدهد. از همين رو بود كه در نظرسنجيهاي پيش از انتخابات دوره قبل، مساله مهاجران، مهمترين مساله رايدهندگان بود. البته بديهي است كه اين راهحل تنها مانند مسكن موقتي براي اصلاح شرايط طبقه كارگر است، اما همين وعدهها براي گرفتن راي كارگراني كه اولا از سياستبازيهاي دو حزب درباره مساله مهاجران خسته شدهاند و ثانيا با فرآيندهاي پيچيدهاي كه منجر به حل چنين معضلاتي ميشوند ناآشنا هستند، كافي است. براي جوانان امريكايي نيز شرايط تا حدودي مشابه است. عمده آنها پس از پايان هجده سالگي، توانايي پرداخت هزينههاي سنگين دانشگاه براي تحصيل يا حتي بيمه كردن خود را ندارند. آنهايي هم كه اين خطر را ميپذيرند و از طريق دريافت وام تحصيلات كارشناسي را به پايان ميرسانند، به جهت عجلهشان براي تسويه بدهي خود با دانشگاه، سريعا جذب بازار كار ميشوند، لذا بخش اندكي از آنان ميتوانند مراحل تحصيلات تكميلي را به پايان برسانند. اين در حالي است كه دانشجويان مهاجر، از مقاصدي مانند هند، چين و ايران، پس از گذراندن تحصيلات كارشناسي در كشور خود كه در اين كشورها به صورت رايگان يا با هزينههاي بسيار كم ميسر است، براي گذراندن تحصيلات تكميلي به دانشگاههاي امريكا مهاجرت ميكنند. از اين رو دانشگاههاي امريكا مقصد سهلالوصولتري براي مهاجران خارجي است. همين امر سبب ميشود كه در بازار كارِ نيروي آموزش ديده و ماهر، كفه مهاجران خارجي سنگينتر شود. از همين رو نيز شركتهاي بزرگي همانند مايكرو سافت و گوگل تلاش داشتند تا قوانيني را به تصويب برسانند كه گرفتن اقامت و حق كار را براي اتباع چيني و هندي كه نيروي متخصص ارزانقيمتي را دراختيار آنان قرار ميدهد تا حدود بسيار زيادي راحتتر كند. بنابر اين شعارهاي مهاجرستيز دونالد ترامپ براي طبقه كار ماهر و دانشگاهي و نيز جوانان امريكايي مشتاق به تحصيل جذابيت فراواني داشت. در مجموع ميتوان گفت كه بخشي از جامعه امريكا، خود را فراموششدگاني ميپنداشتند كه سياستمداران هر دو حزب در طول سالها نه تنها نتوانسته بودند شرايط زندگيشان را بهبود بخشند، بلكه سرزمينشان را تقديم مهاجران خارجي كرده بودند. در چنين شرايطي بود كه يك ميلياردر متمول توانست خود را در قالب يك رابينهود ناجي جا بزند. علاوه بر مهاجرستيزي، ادبيات غيرمتعارف او نيز كه در ميان روساي جمهوري امريكا كمسابقه بود، از عوامل ياري رساننده او در اين جايگزيني بود. طبيعي است اگر فردي ناهمسان با روساي جمهور قبلي حرف بزند، از ديد طبقه امريكاييهايي كه به دنبال راهحلي فوري براي معيشت خود هستند، به احتمال قوي با همه آنها فرق دارد. تاكيد ترامپ بر حفظ اين ادبيات نا متعارف نيز نه از سر ناآشنايي او با سياست بود، بلكه نتيجه شناخت كافي او از افكار عمومي و خواستههاي آنان بود. عدم توجه او به رسانههاي تاثيرگذار و fake media خواندن آنها نيز از سياستهايي بود كه ترامپ نه از سر ناآشنايي با زمين بازي سياست، بلكه با شناخت دقيقي كه از افكار عمومي داشت در پيش ميگرفت. از همين رو بود كه رسانهاي بسيار غيرمتعارف، يعني توييتر را براي ارتباط با مخاطبانش برگزيد، چراكه در اين حالت ميتوانست بدون واسطه با مخاطبان خود حرف بزند و اخباري را كه عمدتا ساير رسانهها از انتشار آن سر باز ميزنند، همانند حمايت او از گروههاي شبهمسلح امريكايي و نژاد پرست همانند بوگالو بويز، در آنجا منتشر كند. در سال 2016 ترامپ توانست با موفقيت اين تصوير را جا بيندازد كه فردي است خارج از جمع سياستمداراني كه در دهههاي پيشين در كاخ سفيد ساكن شدهاند. به عبارت ديگر، راي مردم به ترامپ در آن انتخابات راي «آري»به خود او نبود، بلكه راي «نه» به سياستمداران قبلي امريكا بود. از همين رو بود كه نتايج نظرسنجيها همگي اشتباه از آب درآمد، چراكه نظرسنجيها عمدتا راي «آري» به نمايندگان را ميسنجند و نه راي منفي به آنها را. با اينكه بازار نظرسنجيها درباره انتخابات پيش رو نيز بسيار گرم است و در اغلب آنها جو بايدن با فاصله از رقيبش پيش است، نميتوان به نتايج آنها اعتماد كرد، چراكه راي مردم در اين انتخابات نيز پيش از آنكه راي «آري» به يك سمت انتخاب باشد، راي «نه» به طرف ديگر آن است. انتخاب مجدد ترامپ در انتخابات پيش رو بدين معناست كه رايدهندگان امريكايي هنوز متقاعد نشدهاند كه به سمت سياستمداران قديمي و سنتي امريكا باز گردند و دوباره به آنها اعتماد كنند، پس اين به معناي راي «نه» به آنهاست تا راي «آري» به ترامپ. عدم انتخاب مجدد ترامپ نيز بدين معناست كه رايدهندگان امريكايي متقاعد شدهاند كه براي حل مشكلات آنان مهاجر ستيزي و داشتن شخصيتي جنجالي و غير متعارف كافي نيست، بلكه سياستمداراني كارآزموده بايد جوانب امر را بسنجند و به مرور مشكلات آنان را حل كنند. حتي معرفي بايدن، به عنوان يك دموكرات سنتي و شايد بالاتر از آن به عنوان نماد سنتي يك فعال حزبي امريكايي نيز شاهدي بر اين مدعاست، بدين معنا كه سياستمداران كهنه كار چيز جديدي براي ارايه به جامعه ندارند، پس يا به ترامپ راي منفي بدهيد و ما را برگزينيد يا به ما راي منفي داده و ترامپ را مجددا انتخاب كنيد. نتايج آرا از دو حال خارج نيست؛ حالت نخست اين است كه در اين انتخابات ترامپ مجددا و با اختلاف راي كمي نسبت به رقيبش، يا حتي همانند دوره اول و به صورت حداقلي، يعني با عدم كسب حداكثر آرا و تنها با تكيه بر آراي الكترال و به نحوي شكننده پيروز خواهد شد. بعيد به نظر ميرسد كه ترامپ بتواند پيروزي قاطعتري نسبت به آنچه در دور اول رياستجمهورياش كسب كرده در اين دوره كسب كند، چراكه تمامي همت او مصروف نگه داشتن رايدهندگان به خودش شده است و با ادبيات معمولش قادر نبوده است رايدهندگان طرف مقابل را به خود جذب نمايد. حالت دوم اين است كه ترامپ با اختلافي قابلتوجه عرصه را به رقيب انتخاباتي خود واگذار كند. اين كمابيش همان اتفاقي خواهد بود كه پيشتر در انتخابات هلند، در زمان شكست حزب راست افراطي «براي آزادي» در انتخابات پارلمان
يا در انتخابات فرانسه در شكست نماينده راست افراطي، ماريون لوپن، در برابر امانوئل مكرون رخ داد. يعني زماني كه خطر قدرتگيري راست افراطي با شعارهاي نژادپرستانه و مهاجرستيزانه جديتر شد، وجدان عمومي جامعه بيدار شده و براي جلوگيري از آن به ميدان آمد. در مدت زمان كمي كه تا انتخابات امريكا در پيش است بايد ديد كه آيا اين وجدان عمومي كه در سال 2016 عرصه را براي راست افراطي تكرو خالي كرده بود بيدار خواهد شد يا نه؟