گنج زري بود در اين خاكدان
شهيندخت مولاوردي
در آستانه اولين سالگرد درگذشت بزرگ زن تاريخ معاصر ايران؛ اعظم علاييطالقاني، بهرغم آنكه مدتهاست حس و حال گفتن و نوشتن نيست و قلم چندان ياري نميكند، اما از باب اداي دين، اين مناسبت را بهانه ميكنم براي پرداختن به ابعاد ديگري از شخصيت چندوجهي او. در اين يكسال از اين بانوي خستگيناپذير سخنها بسيار رفته، هرچند هنوز حق مطلب آنچنان كه بايد و شايد ادا نشده است و صد البته تاريخ و آيندگان به عظمت نام و راه و مرام او شهادت خواهند داد، اما با تامل و مرور مجدد كارنامه و تجربه زيسته خانم طالقاني به نظرم دو ويژگي ايشان بارز و برجسته ميشود:
اول- مهارت فوقالعاده در ايفاي نقشهاي چندگانه و توانايي تمركز بر چندين كار در آنِ واحد كه يكي از ويژگيهاي مهم مديريت به سبك زنانه (و نه فقط مديران زن) هم به شمار ميرود؛ به نوعي كه در قامت يك ابرزن ظاهر ميشود نه به معنايي كه از آن به «يه پا مرد بودن» مستفاد ميشود!
خانم طالقاني همزمان و در كنار تمام مسووليتهاي اجتماعي كه همه نوعش را از حزب و رسانه و موسسه و شركت تعاوني و امور خيريه، آموزش و شركت در مجامع بينالمللي و... تجربه كرد، لحظهاي از مسووليت مادري و به ويژه مراقبت از فرزند بيمارش غفلت نكرد و بيجهت نبود كه رتق و فتق امور و تماسهاي تلفنياش را به پاسي از شب موكول ميكرد.
به جرات ميتوان گفت تلاش در تلفيق و سازگاري بين اين مسووليتها و جمع بين سطوح مختلف آن به او تاب و توان مادرانه و قدرت مضاعفي براي دفاع جانانه از حقوق اساسي و انساني شهروندان تا واپسين روزهاي عمر بخشيده بود، تا جايي كه ديگر حتي جسم و پاهاي او ياراي همراهياش را نداشت و از اراده و همت بلندش جا مانده بود.
دوم- «سياستورزي اميدوارانه» كه از خودشان اين عبارت را وام گرفتهام و در آخرين گفتوگوي رسانهاياش بر آن تاكيد كرده است، آنجا كه ميگويد: «نميتوان بدون اميد در سياست ماند... بايد به مردم اعتماد كرد... نميتوانيم نشاط را از اين نسل بگيريم...» تم و موضوع ويژهنامه يكسال پيش نشريه پيام ابراهيم به مناسبت چهلمين سالگرد رحلت آيتالله طالقاني همزمان با برگزاري همايش «طالقاني و زمانه ما» كه برنامهريزيهاي لازم آن را در زمان حياتشان انجام داده بودند، همين عنوان را داشت؛ شيوهاي از سياستورزي كه خود در عمل آن را معنا و ترجمه و يك عمر آن را زندگي كرده بود و بارها و بارها ديگران را هم به آن شيوه فراخوانده بود. به واقع سرنوشت و سبك زندگياش صبوري و مداومت را پيشه و مشي او ساخته بود: در پيش گرفتن سياست صبر و انتظار با راهبرد گفتوگو از ويژگيهاي منحصربهفرد اين بانوي مبارز بود و از زمان آغاز همكاري مشتركمان كه از اوايل تاسيس خانه احزاب شروع و به اصلاح اساسنامه و تشكيل كميته زنان (كه بنا بود كميته امور زنان باشد) منجر شد تا روزهاي پاياني حياتشان توفيق داشتم از اين شيوه سياستورزي درسها بياموزم. در آخرين پيامكي كه از ايشان دريافت كردهام و به يادگار مانده است نيز توصيه به صبر شدهام: «...سحر نزديك است. شرمنده كه نتوانستم خدمت برسم! اينها همه نور است!!! قرآن پيوسته به (صبر) همراه با مشتقات گوناگون توصيه ميكند! صبر حضرت زينب امروزه حداقل دويست ميليون پيرو دارد! درود بر زينب بانوي قهرمان كربلا.» اصرار اعظم طالقاني بر تعيين تكليف واژه «رجل سياسي» و شركت مستمرش در انتخابات رياستجمهوري چهار دوره اخير حتي با كمك واكر و صندلي چرخدار! در همين چارچوب قابل ارزيابي و داوري است، بماند كه چه ملامتها كشيد و چه شماتتها شنيد؟! او با درك اهميت اقدامات بنيادي و زيرساختي و وقوف بر آن، يك تنه بار به چالش كشيدن اصل۱۱۵ قانون اساسي را به دوش كشيد و تفسير شفاف واژه رجل سياسي كه ۴دهه پيش به لطف واضعان قانون اساسي در عِداد شرايط داوطلبان رياستجمهوري جاخوش كرده است را به دغدغه هميشگياش مبدل كرد و از اين منظر الهامبخش بسياري از زنان و دختران سرزمينمان شد، به نحوي كه امروزه سرنوشت تفسير اين واژه و مشاركت زنان در انتخابات رياستجمهوري (نه فقط در مقام ثبتنامكننده كه در اين چهار دهه نيز منعي نداشته، بلكه در مقام داوطلب تاييد صلاحيت شده)، با نام او گره خورده است. در آخرين تماس تلفني كه براي دلجويي در برابر هجمهها و هتاكيها برقرار كرده بود به ذكر «اياك نعبد و اياك نستعين» سفارشم كرد كه اينك به ورد روزانهام تبديل شده و با هر بار يادش را زنده ميكنم و هر بار همصدا با مولانا زمزمه ميكنم كه «مرگ چنين خواجه نه كاري است خرد... و گنج زري بود در اين خاكدان...»