افيون روشنفكران
مرتضي ميرحسيني
سال 1956 در چنين روزي ژان پل سارتر فرانسوي، حمله شوروي به مجارستان را محكوم كرد و براي نخستين بار، آن هم تند و علني زبان به نكوهش سياستهاي اين حكومت گشود. او تا پيش از آن يكي از سرشناسترين مدافعان نظام شوروي شناخته ميشد و اگر انتقادي هم داشت بيهياهو بيانش ميكرد. روابطش با بلوك شرق بيفراز و نشيب نبود، اما در صفبندي نهايي ميان شرق و غرب، يكي از هواداران شرق محسوب ميشد. در پشتيباني از آن رژيم تا آنجا پيش رفته بود كه حتي وجود اردوگاههاي كار اجباري را پذيرفته بود و ميگفت براي من كه در جغرافيايي ديگر، دور از آن سرزمين زندگي ميكنم چنين چيزي مساله اصليام نيست و تا زماني كه كمونيستها با سرمايهداري ميجنگند با آنان هممسير و همعقيدهام. يورگن روله در كتاب ادبيات و انقلاب در توضيح اين گرايش به ظاهر عجيب سارتر مينويسد كه رفتار او نمونهاي از رفتار روشنفكر فرانسوي بود و آن را «فقط در صورتي درك ميكنيم كه به اسطورههايشان توجه كنيم؛ اسطوره نيروهاي چپ، پرولتاريا و انقلاب كه رمون آرون آن را افيون روشنفكران مينامد. هر نويسنده فرانسوي كه به نام و آوازه خود اهميت ميدهد، به چپ گرايش دارد ؛ در زمان انقلاب كبير، در دو دوره سلطنت و تمام پنج دوره جمهوري و چه بسا هرگز با كارگرجماعت همكلام نشده باشد، اما اهداف پرولتارياي ستمديده و استثمار شده را اهداف خود ميداند و با صداي بلند به انقلاب فراميخواند. خلاصه اينكه نويسندهاي متعهد است. اين تعهد از احساسات مايه ميگيرد و از آنجا كه به شدت غيرعقلاني است، با كلي دليل و برهان مطرح ميشود.» اما سرانجام در ماجراي تجاوز شوروي به مجارستان و اشغال خونين اين كشور، معلوم شد كه حمايت سارتر هر قدر هم پرشور و حتي به ظاهر متعصبانه باشد، بدون قيد و شرط نيست و اين نويسنده – فيلسوف قرن بيستمي خط قرمزهايي دارد كه از آنها چشمپوشي نميكند. او بيانيهاي نوشت كه در مجله فرانسوي اكسپرس منتشر شد. در آن بيانيه هم به رژيم شوروي حمله كرد و هم حزب كمونيست فرانسه را نواخت و سران آن را، كه به نظرش كوركورانه از دستورات مسكو پيروي ميكردند، شريك اين جنايت خواند. اما چنانكه حوادث بعدي معلوم كرد او از افيون روشنفكران دست نكشيد و همچنان دلبسته آرمان چپ باقي ماند. اوايل دهه 1960 چند بار به شوروي سفر كرد و با اعضاي نهادهاي رسمي اين حكومت (مثل اتحاديه نويسندگان شوروي) همنشين شد. حتي زماني كه جايزه ادبي نوبل (1964) را رد ميكرد به همدلي با بلوك شرق اعتراف كرد و از دلبستگي به سوسياليسم سخن گفت. زماني در مجادله با آلبر كامو، به او ايراد گرفته بود كه اگر هم مخالف شوروي باشي و هم مخالف امريكا و هر دو طرف را به نقد بكشي «از هرگونه تاثيرگذاري تاريخي، از هر تصميمگيري، چشم پوشيدهاي.» جالب اينكه سارتر از نظر مخالفان شوروي، حامي متعصب و حتي لجوج اين رژيم محسوب ميشد و يكي از اعضاي اردوگاه كمونيستها به شمار ميرفت. اما در نگاه هواداران شوروي و نهادهاي رسمي آن، سارتر چندان هم قابل اعتماد نبود و چنين به نظر ميرسيد كه هميشه آماده است با يك سخنراني يا مقاله، چيزي خارج از چارچوب مطلوبشان بيان كند.