روسيه و ايران در جنگ جهاني اول
فريدون مجلسي
نابساماني ايران در زمان جنگ جهاني اول (1914 تا 1918) بار ديگر اشتهاي سيريناپذير روسيه را براي بلعيدن شمال ايران برانگيخت. انگليسيها هم كه از مدتي قبل تحت عنوان پليس جنوب نيروهايي در جنوب ايران داشتند به شمار آنان افزودند. ايرانيان اعلام بيطرفي كرده بودند، اما اعلام بيطرفي نياز به اقتداري دارد كه از آن موضع دفاع كند و با اعمال بيطرفي فرق بسيار دارد. بيطرفي نوع ايراني را هم البته نسبت به جبهه متحدين عثماني و آلمان ميتوان بيطرفي جانبدارانه توهمي ناميد. برخي روحانيون سياسي شامل سيدمحمد طباطبايي و سيدمحمد صادق طباطبايي و سيدحسن مدرس كه عرق مذهبيشان به جوش آمده بود، اتحاد با عثماني و آلمان را ترجيح ميدادند و شايعه مسلمان شدن قيصر ويلهلم نيز به طور جدي از سوي ويلهلم واسموس جاسوس نامدار آلماني در پوشش كنسول آن كشور در بوشهر بر هيجان آنان ميافزود. اين گروه هم از تهران به كرمانشاه رفته و دولتي موقت به رياست رضاقلي نظامالسلطنه مافي تشكيل دادند و با خوش خيالي دروازهها را به سوي عساكر عثماني گشودند. عساكر عثماني نيز كه در حال كشتار ارامنه و آسوريها و كردها و راندن آنها به سمت شرق آناتولي بودند، آن درگيريها را با خود به داخل ايران كشانده بودند. تبريز و همدان را اشغال و كشتار و غارت بزرگي در غرب آذربايجان به راه انداختند. ارمنيهاي ناسيوناليست داشناكسيون نيز بخشي از خشونتهاي خود را از عثماني به ميزبانان ايراني تحميل كردند. در اين گير و دار سالداتهاي روس به دفاع از آسوريان در مقابل عساكر عثماني وارد جنگ شدند و غرب ايران صحنه غارت و قتال و جنگ واقعي ميان نيروهاي متخاصم عثماني و روس شده بود. انگليسيها نيز ميكوشيدند با حمل تجهيزات از طريق عراق به متفقان روس كمكرساني كنند. در اين شرايط دولت مركزي ايران نه توان مالي داشت نه اقتدار سياسي و حاكميتي كه بتواند به بقاي خودش كمك كند. براي روشن كردن صحنه بهتر است شرايط با نگاهي به گذشته نزديك تحليلي شود.
1- جنبش مشروطه ايران در 1906 پيروز شده و توقعات مبالغهآميزي درباره «آزادي و دموكراسي» در ميان نخبگان و نيز در ميان خوانين و صاحبان قدرت محلي پديد آورده بود كه آزادي را به رفتار دلبخواهي و دموكراسي را به هرج و مرج تعبير ميكردند. پيروزي جنبش مشروطه ايران يك سال پس از آن بود كه جنبش مشابهي در روسيه در 1905 شكست خورده بود. از اين رو دولت استبدادي تزاري نگران آن بود كه افكار آزاديخواهانه از كشوري كوچكتر به آن كشور پهناور رسوخ كند. روسها به محمدعليشاه كمك كردند كه مشروطه را براندازند و شكست محمدعليشاه و قزاقهاي تابع روس عقده ديگري در دل روسها نهاده بود.
2- روسها بعد از شكست محمدعليشاه در سال 1907 با انگليسها كه ظاهرا مدافع جنبش مشروطه بودند قرارداد پنهاني امضا كرده و شمال ايران را منطقه نفوذ روس و جنوب را منطقه نفوذ انگليس و منطقه مياني تهران و اصفهان را در دايره نفوذ دولت مركزي قرار داده بودند. منظور روسها بهرهمندي از منابع غذايي شمال ايران و قطع ارتباطات تحريكآميز آزاديخواهانه از طريق ايران بود و بهانه انگليس يكي محافظت از بلوچستان انگليس بود كه از چندي پيش آنجا را ضميمه امپراتوري هند كرده بودند و ديگر حفاظت از منابع نفتي در خوزستان بود كه تدريجا سودبخش شده و انگليسها را به ساختن بزرگترين پالايشگاه جهان در آبادان برانگيخته بود.
3- در چنين شرايطي جنگ جهاني اول آغاز شد. نياز روسها به تداركات پشت جبهه از شمال ايران و جلوگيري از حمله عثماني از جبهه قفقاز آنان را با همكاري با انگليس در اجراي قرارداد 1907 برانگيخت و نيروهاي خود را وارد آذربايجان و شمال ايران كردند.
4- اهميت نفت ايران با آغاز جنگ براي انگليس بسيار بيشتر شده بود، خصوصا كه پالايشگاه آبادان يك سال قبل از جنگ يعني در 1913 افتتاح شده و محافظت از آن و از شبكه انتقال نفت خام و بندر صادراتي آبادان اهميت استراتژيك پيدا كرده بود. از اين رو به شمار نيروهاي خود در جنوب افزودند.
5- آلمانها كه خواهان عدم دسترسي انگليس به نفت ايران بودند، توسط جاسوس نامدار خود واسموس كه به عنوان كنسول در بوشهر مستقر بود و عشاير جنوب را كه از حضور انگليسها ناخشنود بودند تجهيز و تحريك به خرابكاري در شبكه انتقال نفت ميكرد، و به اين ترتيب دولت مركزي از حداقل سهم خود از شركت نفت انگليس نيز محروم ميماند و ناچار به هزينه مقابله با نيروهاي محلي هم بود.
6- در سال 1915 كه جنگ جديتر شده بود، انگليس و روس قرارداد محرمانه 1907 را بسط دادند و استقلال همان بخش مركزي را هم ناديده گرفتند و ايران را به دو بخش شمالي و جنوبي منطقه نفوذ خودشان تقسيم و با دست باز هر يك در بخش خود شروع به مداخله و اشغالگري كردند.
7- در چنين شرايط نوميدكنندهاي بار ديگر معجزه بقاي ايران به وقوع پيوست. انقلاب 1717 و سپس كودتاي بلشويكي لنين طومار دولت تزاري را بست و انگليسها نيز سراسر ايران را جولانگاه حضور خودشان براي كمك به جنگ داخلي روسهاي سفيد عليه ارتش سرخ كردند.
8- معجزه دوم هنگامي رخ داد كه آلمان و عثماني شكست خوردند، انگليسها هم از روسيه عقبنشيني كردند، اما فرصت براي سركشيهاي نيروهاي ناسيوناليست پراكنده ايران در گيلان و مازندران و كردستان و خراسان و بلوچستان و كاشان و بختياري و قشقايي و خوزستان باز ماند. بار ديگر سر و كله سالداتهاي روس در لواي ارتش سرخ در گيلان پيدا شد كه سرانجام با قرارداد دوستي 1921 ايران و روسيه كه مانند ايران نيازمند ثبات بيشتر بود به آن شرايط پايان داده شد. دولت مركزي ايران نيز با يك كودتاي رفرميستي پنبه آزادي و دموكراسي را از گوش درآورد تا در نظامي ديكتاتوري وارد مرحله قانونمداري و توسعه فرهنگي براي خروج از جامعه عقب مانده با 95درصد بيسواد شود تا در مراحل بعدي شايد روزي بتواند به توسعه علمي و اجتماعي و صنعتي در قالب اطمينانبخشتري به آرزوي مشروطه رنگ تحقق بخشد. اما با آغاز جنگ جهاني دوم روسها خاطره تلخ اشغالگرانه و لنگر اندازي ديگري در خاطره مردم ايران بر جاي نهادند.