در منزل ميزبان
مهدي نيكوئي
نميدانست با وگان شدن، شيوههاي متفاوتي از پذيرايي را از دوستان و اطرافيانش ميبيند. بسياري از آنها خواهان مهمان كردن او بودند، اما همه به يك اندازه در پذيراييها موفق نبودند. برخي تمام تلاش خود را ميكردند تا او خاطرهاي دلنشين در ذهنش ثبت شود و برخي با تمام خوشقلبيشان نفهميده بودند كه او چه چيزهايي ميخورد يا ديدن چه صحنههاي ظاهرا عادي برايش عذابآور است. برايش بسيار پيش آمده بود كه هيچكدام از غذاهاي طبخشده در مهمانيها را نميتوانست بخورد. البته حق هم داشتند. چرا كسي كه براي خوراك خود محدوديت قائل نيست، بايد بداند كه بيشتر مايونزها تخممرغ دارند و كمتر بيسكوييت يا شيريني وگاني ميتوان در بازار يافت؟ حتي اغلب اطرافيانش نميدانستند كه پاستيل و ژله حتي وجترين هم نيست. در هر صورت خوشبختانه همه جا ميوه يافت ميشد و خودش هم گاهي خرواري خوراكي همراه داشت. ميزبانهايي بودند كه توجه بيشتري به او داشتند و گاهي پيش ميآمد كه غذاي جداگانهاي برايش آماده كرده باشند. البته خودش هم ميتوانست اين مسووليت را بر عهده بگيرد اما شايد آنها هم ميخواستند محبتشان را بهتر نشان دهند. دسته سومي از ميزبانها بودند كه خودشان هم آن يك وعده را غذاي وگان ميخوردند. به اين صورت او هم بيش از هميشه احساس يكرنگي با جماعت را ميكرد و مجبور نبود بر سر ميزي بنشيند كه ظاهر و بوي برخي غذا آزارش ميدهند. هنوز هم جهان نازيباييهايي داشت اما آن مهمانيها اندكي خستگي از تنش بيرون ميكرد و اميد را در قلبش زنده. فكر نميكرد فردي پيدا شود كه از اين مرحله هم پا را فراتر بگذارد. در خانه يكي از ميزبانان خوشقلب بود كه به او پيشنهاد داد: «اگر ديدن مستند حياتوحش و خشونتهاي حيوانات عليه يكديگر آزارت ميدهد، تلويزيون را خاموش كنم!»