هي جو
زمستان سال 1367 منوچهر عسگرينسب كه فارغالتحصيل سينما از دانشگاه ايالتي ميشيگان امريكا بود فيلم هي جو را با درونمايهاي مشابه فيلم ممل امريكايي (ساخته شاپور قريب) به تصوير كشيد تا تكرار كند روياي سفر به امريكا سرابي بيش نيست و پمپ بنزين و كابوهاش نميتوانند زندگي خوبي براي ايرانيها بسازند. فيلم نه تنها در هفتمين جشنواره بينالمللي فيلم فجر آن هم با وجود دوستان همراه و همنظر منوچهر عسگرينسب در تركيب هيات داوران، موفق نبود بلكه در اكران عمومي هم فروش قابل قبولي نداشت. دليلش هر چه بود ربطي به توان بازيگري سعيد پورصميمي يا شناخت منوچهر عسگرينسب از مديوم سينما نداشت. مشكل در داستان فيلم، درونمايهاي كه بر آن تاكيد ميكرد و سادهانگاري فيلمنامهنويسش (بيژن بيرنگ) بود. چراكه او همچون بسياري از كساني كه پيش از او در مذمت مهاجرت به غرب و رها كردن وطن فيلم ساخته بودند به جاي پرداختن به ريشه و اصل دليل اين دلبستگي و تصميم با نگاهي سطحي سعي در ساده كردن يك مساله پيچيده داشت. حالا حدود سي و دو سال پس از اولين اكران اين فيلم تعداد زيادي از ايرانيان همچون شخصيت اصلي فيلم هي جو به شخصيتي به نام جو اميد بستهاند.گمانم اهميت انتخاب جو بايدن يا ترامپ براي تعداد كثيري از ايرانيان زنگ خطر ديگري است كه جوابش فيلمهايي همچون هي جو و تحليلهاي شعاري و سطحي نيست. نيازمند مكثي صادقانه، علمي، واقعبينانه و به دور از تعصب دارد تا ما را به جوابي برساند كه چرايي جذابيت روزافزون مهاجرت به غرب و فرار مغزها را باعث شده است. البته در مورد اخير (منظورم انتخابات امريكا و تمايل صلحطلبان به جو بايدن) علاوه بر مساله مهاجرت، اهميت معيشت مردم سرزمين ما و گره خوردن آن با تصميمهاي بينالمللي صاحبان قدرت هم بيتاثير نبود. با آنكه نگارنده اين مطلب در صف كساني است كه معتقدند سرزمين مردم هر كشوري به دست مردمش رقم ميخورد اما شك ندارد ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه نيازمند برخورد هوشمندانه با ديگران هستيم. ديگراني كه آنها هم به دنبال منافع خود هستند. منافعي كه بهتر است در رويارويي آنها به نتيجه برد- برد بينديشيم و نخواهيم برد خودمان را به آنها تحميل كنيم.