مقاومت پشت ميز اداره
نيوشا طبيبي
رييس دستگاه قضا در يكي، دو روز گذشته صحبتهايي اميدواركننده بر زبان آوردهاند. حرفهايي كه بوي مهر و محبت و دردمندي و دردفهمي ميدهند. از اين جنس كلام و با اين خلوص و صداقت پيش از اين كمتر
شنيدهايم.
البته عادت كردهايم كه سخناني كم و بيش با همين مضمون از مديران و روسا و مسوولان بشنويم. بعد از مدتي كه ضرورت ايراد چنين سخناني از بين رفت، مسوول مربوطه آنها را فراموش ميكند يا دستگاه زير دست او دستوراتش را چنان در پيچ و خم و دستاندازهاي ابلاغ بخشنامه و اجراي آنها مياندازد كه بعد از مدتي اصل موضوع فراموش شود. اما رييس دستگاه قضا صحبتي مهرآميز ايراد كرده و به نكته ظريفي اشاره كردهاند؛ ايشان گفتهاند كه «اگر با درد مردم دردمان نگرفت و دغدغهمند نشديم بدانيم كه مشكلي در
كارمان هست.»
يا اينكه كار دادسرا و دادخواهي را به رسيدگي در بعضي از مراكز درماني تشبيه كردهاند كه در مقابل شكايت بيمار از درد و همدلي و درمان او، به او يادآوري ميكنند كه صدها نفر ديگر هم مثل او درد ميكشند: «وقتي كسي وارد كلانتري يا دادسرا شد و درددلش را بيان كرد، نبايد با حرفهاي نادرست باعث رنجش بيشتر او بشويم و از مشكلات و كمبودهاي خودمان برايش بگوييم بلكه بايد با دلسوزي كارش را پيگيري كنيم.»
شخصا ترديدي در نيكانديشي آقاي رييسي و اراده ايشان در اصلاح مشكلات موجود در قوه تحت امرشان ندارم. اساسا اينكه رييس قوه به چنين ظرايفي دقت دارد جاي خوشحالي است. خشكي و خشونت رفتار در كل سيستم اداري ايران، چه در دستگاه قضايي و انتظامي و چه در نظام اجرايي، از معضلات و ريشههاي نارضايتي مردم است. پشت ميزنشينها بر اساس سنتي كه لابد از گذشتههاي دور كه مردم رعيت پادشاه و حكومت حساب ميشدند و حقي نداشتند با مراجعان رفتار كنند. پيش بسياري از كاركنان محترم، شاكي و متشاكي يكي هستند. حتي ادب مرسوم در جامعه در كوچه و خيابان بين ارباب رجوع و فرد رسيدگيكننده جاري نيست. معمول چنين است: مراجعهكننده با ادب و خضوع و چشمهايي نگران، كارمند پشت ميز را با القابي محترمانه ميخواند و طرف مقابل، همه را از پيرمرد ۸۵ ساله تا خانمها با واژه غيرمودبانه «تو» به جاي شما خطاب ميكند!
با افسوس بايد گفت كه امروز اگر مشكلي براي كسي پيش بيايد، اگر ظلمي بر او رود و حقي از او خورده شود، برخورد سيستم رسيدگيكننده با او به عنوان شاكي و تظلمخواه، برخوردي رافتآميز و مهربانانه و دلجويانه نيست. دادخواه، دلسرد و نگران ميشود، بايد پشت در اتاقها به انتظار بايستد، درشتي بشنود، خشكي ببيند و ته دلش خالي شود... البته كه سيستم به اين شيوه عمل ميكند. در همين نظام خشك اداري آدمهاي رئوف و مهربان و دردمند فراوان هستند كه با محبت گره از كار گرفتاران باز ميكنند. عرض من آن است كه سيستم و نه فردفرد كاركنان، چنان خو كرده كه گويي لبخند زدن به روي آدمي گرفتار، اقتدار دستگاه را ميشكند و وقت كارمند و مسوول را ضايع و در يك كلام مراجعان را «پررو و طلبكار» ميكند.
سيستم در مقابل چنين دستورالعملهايي كه به وجه انساني و عاطفي خدمات اداري و اجرايي و قضايي توجه دارند، روي خوش نشان نميدهد. ممكن است رياست عالي دستگاه با نيكخويي و نيكانديشي سازمان تحت امرش را به رفتار مهرآميز بخواند، اما با تبديل اين خواست به بخشنامه و گم كردن آن لاي چرخ دنده دستگاه اداري و نظام ابلاغ و اجرا، سيستم در مقابل تغيير مقاومت
نشان ميدهد. به ويژه آنكه ميزان رفتار مهرآميز و انساني كيفيتي است كه با عدد و رقم قابل سنجش نيست. نميتوانيم ميزان لبخندهاي روزانه صادره از سوي كارمندان يك دادسرا به مردم گرفتار را به شمار آمار و اعداد درآوريم و برايش نمودار و گزارش تهيه كنيم. بايد اين فرهنگ را تغيير دهيم كه لبخند زدن به روي همديگر چيزي از آدمي كم نميكند، كمي گرمي و دلجويي، احوال آدمها را بهتر ميكند. دردها را تسكين ميدهد. دلجويي كردن آدمها را پررو نميكند، دلي دردمند را التيام ميبخشد و ... .