به بهانه درگذشت چنگيز جليلوند
غيبت طولاني
حسن لطفي
نمي دانم چرا تصور ميكنم وقتي علي كسمايي براي گويندگي به جاي جان درك (رل اول فيلم قايقرانان ولگا ساخته ولاديمير توريانسكي) چنگيز جليلوند جوان را انتخاب ميكند، خودش هم باور نداشت كه به زودي تبديل به صدايي ميشود كه وقتي از دهان مارلون براندو بيرون ميآيد نه تنها زاپاتا را كوچكتر نميكند، بلكه ميتواند طوري در دهان او بنشيند كه انگار اميليانو زاپاتا مارلون براندوي ايراني زبان بوده است.
دليل ادعاي اول (باور نكردن خود جليلوند) لابد در خاطرهاي است كه سالها پيش از علي كسمايي درباره چنگيز جليلوند خواندم. خاطرهاي كه حكايت از آن داشت كه چنگيز جليلوند روزي دست همسرش را ميگيرد و به استوديو ميبرد و تصوير جان درك را روي پرده به همسرش نشان ميدهد و ميگويد ببين من جاي اين هنرپيشه صحبت ميكنم! با اين اتفاق هر كس ديگري هم جاي من باشد گمان ميكند او جان درك را بالاتر از خودش ميداند. البته اين اتفاق ميتواند دلايل ديگري هم داشته باشد. دلايلي مثل علاقه زياد به همسرش و دوبله! انگار ميخواسته با اين كارش آن دو را به هم معرفي كند. كاري كه گمانم اگر مارلون براندو يا پل نيومن به زبان فارسي مسلط بودند، انجام
ميدادند.
براندو بعد از شنيدن صداي چنگيز جليلوند روي چهره خودش در نقش استنلي (شخصيت اتوبوسي به نام هوس) ياتري مالوي (شخصيت فيلم در بارانداز) و پل نيومن هنگام تماشاي نسخه دوبله شده گربه روي شيرواني داغ وقتي جليلوند با عشق و تنفر مگي گربه را صدا ميزد، دست همسرشان، عشقشان را ميگرفتند و به استوديوي دوبله ميبردند و چنگيز جليلوند را به آنها نشان ميدادند و ميگفتند ببين من براي اينكه اين آقا جاي من صحبت كند فيلم را بازي كردهام.
در اينكه بخشي از اين ادعا ريشه در اندوهي دارد كه غم از دست دادن صداي هميشه ماناي چنگيز جليلوند به جانم انداخته شكي ندارم. اما در اين هم شك ندارم كه چنگيز جليلوند هيچ وقت در مقابل بازيهاي ماندگار تاريخ سينما كم نياورد و در دوبله شخصيتهايي همچون روپرت (جيمز استوارت- طناب) زوربا (آنتوني كويين زورباي يوناني) هركول پوآرو (كنت برانا - قتل در قطار سريعالسير شرق) و... نهتنها از قدرت ايفاي نقش غولهاي بازيگري دنيا نكاست، بلكه پا به پاي بازي آنها صدايي متناسب با نقش از دهانش خارج شد. شايد به خاطر همين است كه هنوز حسرت غيبت بيست ساله او را از دنياي سينما ميخورم (دوراني كه اين باور غلط جريان يافت كه صدابرداري همزمان و حذف دوبله باعث تقويت سينما خواهد شد) بيست سالي كه چنگيز جليلوند در ايران نبود، اما صدايش هنگام آثار شاخص بهطور پنهان و آشكار
شنيده ميشد. البته اين حسرت مربوط به غيبت كوچك در مقابل حسرت بزرگ از دست دادن او ناچيز و حقير است. نميدانم سينماي ايران و علاقهمندان به صداي جاودانه چنگيز جليلوند و خانوادهاش چگونه اين غيبت بزرگ را تحمل خواهند كرد.