ما قرن بيستم را با او تاب آورديم
عبدالجواد موسوي
چطور ميتوان فوتبال را در غايت امري لغو دانست ولي مارادونا را از اعماق جان دوست داشت؟ چطور ميتوان بوكس را نكوهش كرد و آن را وحشيانه دانست اما محمدعلي كلي را تحسين كرد؟ چطور ميتوان از جنگ بيزار بود اما ارنستو چهگوارا را ستود؟ اينها سوالاتي است كه خيلي از دوستانم از من ميپرسند و من مجبور ميشوم گاهي به آنها پاسخ بدهم. قبلا هم گفتهام كه وجه اشتراك آنها اين بود كه توانستند آنچه را كه بدان ميپرداختند به يك اثر هنري بدل كنند. صرف جنگيدن و فوتبال بازي كردن و ديگران را با مشت از پاي درآوردن نميتواند اينقدر ديگران را به وجد بياورد وگرنه در و ديوار خانهها بايد پر ميشد از تصاوير فوتباليستها و بوكسورها و چريكها و نه تنها در ورزش و ميدان رزم و عالم هنر، بلكه در خود زندگي هم كه در نظر بسياري از آدميان امري ملالآور به حساب ميآيد تعداد معدودي از حيات دركي متفاوت و منحصر به فرد دارند. آن متفاوتها هستند كه به اين دنياي دون معناي حيات ميدهند و زندگي را در چشم ما جلوهاي ديگرگونه ميبخشند وگرنه كروركرور آدم در بلاياي طبيعي و غيرطبيعي جانشان را از دست ميدهند. براي ما چه اهميت دارد؟ قضاوت نميكنم. صرفا دارم يك موقعيت را گزارش ميكنم. خيليها را ديدهام كه اين روزها نوشتهاند ما با جهتگيريهاي سياسي مارادونا مشكل داريم اما در اسطوره بودنش شكي نداريم. اين حرف كماهميتي نيست، آنهم در روزگاري كه سياست مهمترين گز و معيار قضاوت براي مردمان است. عكسش را بسيار ديدهايم كه بگويند: فلاني گرچه بيهنر هم نبود اما به دليل بهمان موضع سياسياش ديگر هيچ حرمتي براي او قائل نيستم. حتي آدمهاي مودب و محترم هم كم نديدهام كه گفتهاند با بيپرواييهاي اخلاقي مارادونا بهشدت مشكل دارند اما او را ديوانهوار دوست ميدارند و نميتوانند هنرش را ناديده بگيرند. اين چه رازي است كه مارادونا را جايي دور از دسترس اخلاق عرفي و سياست و زندگي روزمره مينشاند؟ اين چه سري است كه نسلهايي كه حتي بازيهاي او را به چشم نديدهاند اينگونه شيفته ميسازد؟ قطعا فقط فوتبال نيست. او جرات و جسارت زيستن را به نمايش گذاشت. هم در زمين مسابقه و هم در زندگي شخصياش. هرآنچه را ناممكن بود به ممكن بدل كرد. نظر كرده آسمانيان بود؟ بيشك. تنها نظركردگان آسمانياند كه به چنين ساحتي راه مييابند. ساحتي كه در آن اخلاق و عرف راهي ندارد و حتي اگر كبيرهترين گناهان را مرتكب شوند به حكم: هرچه آن خسرو كند شيرين بود، شايسته تكريم و ستايشند. ما قرن بيستم را با همه مصايبش به دليل وجود امثال او بود كه تاب آورديم. آيا در قرن بيستويكم نيز بشر با چنين پديدههايي مواجه خواهد شد؟ آيا شب و زمستان را پاياني هست؟