• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4801 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۸ آذر

همه‌ چيز از رفتار با توپ شروع شد

محمدرضا شيخ‌حسني

 

پسري كه هر صبح دست‌هايش را جلوي مادرش مي‌گرفت، آنها را مي‌بست، توپ را مي‌انداخت زير پا و راه مي‌افتاد سمت مدرسه، يك روز مهم‌ترين گل تاريخ كشورش را زد، با دست!
در بازخواني همين رويداد از زندگي مارادونا مي‌شود خلاصه نه چندان معمولي زندگي او را حدس زد. تمهيد او براي تسلط پاهايش، براي صميمت با توپ از رابطه جديدي حرف مي‌زد كه درنهايت منجر به رفتاري شد كه بيشترين تبعات و ثمرات را براي يك فوتباليست 
در پي داشت. وقتي گروهي از پسران به رهبري كسي كه توپ توي دست دارد و وسط‌تر از بقيه ايستاده، نزديك مي‌شوند، برنده واقعي كسي است كه نگاه چپ زير چشميش بيش از بقيه مالامال نفرت باشد.
ما مايليم حالا كه سروكارمان به توپ افتاده، كار را همين‌جا يكسره كنيم و تو اگر مي‌تواني بيا بگير! مارادونا را با همين‌قدر فوتبال فهميدن، مي‌شود هنوز نشان همه داد و گفت ببين. اين بود كه گاهي ابتدا مسير آد‌م‌ها به مارادونا مي‌خورد، بعد به فوتبال. صراحت رفتار مارادونا با توپ او را براي رفقايش رازآلود نمي‌كرد ضمن اينكه براي رقبايش هميشه دست ‌نيافتني بود. نمي‌شود گفت كه مارادونا پاس نمي‌داد ولي راحت‌تر بود كه بقيه را فقط در اندازه توانايي‌هاي‌شان به دردسر بيندازد. اين بود كه در آرژانتيني كه او رهبري‌اش مي‌كرد همه ديوانه‌وار فرياد شادي مي‌زدند و موفق هم مي‌شدند. آرژانتين بعد از مارادونا ديگر موفق نشد، چون رد شدن از بين بازيكنان دفاعي تيم مقابل فقط بخشي از چيزي بود كه مارادونا براي رسيدن به آرزوي كودكي‌اش ياد گرفت. مارادونا چنان درگير معاشقه با توپ فوتبال بود كه چيزي نمي‌توانست حواسش را در زمان بازي پرت كند و آن‌قدر كودك مانده بود كه بعد از بازي مي‌خواست از همه كيف‌ها بيشترين‌شان را ببرد. بازي براي ديه‌گو هرگز تمام نمي‌شد. او ديوانه بازي كردن است. وقتي توپ از حركت بايستد و دوربين هنوز روي بچه‌اي باشد كه هزار روز مهمش را فقط به رفتار با توپ اختصاص داده، بعيد نيست كه يك بازي نابلد را ببينيم در زمين‌هاي تازه به دستش رسيده. او نمي‌توانست زير بازي‌هايي كه برايش پهن مي‌كردند، بزند و خب واقعي‌تر همين است كه از سر گذرانده، او بلد نبود!  نمي‌شود مثل مارادونا زندگي نكرد و مارادونا شد. مثل همين ترانه كه از آنجا مي‌آيد كه ما بارها در زندگي بر دوگانه‌هاي اخلاقيات و تعهد قرار مي‌گيريم. مارادونا با دوپينگ مثبت، دست آرژانتين 94 را ول كرد يا توي حنا گذاشت. با يك حركت غيرورزشي در 82 اخراج شد ولي اتفاقا نقطه عطف قهرمان‌ها در يك روند شلخته سر مي‌رسد. طولاني شدن دوران بازي مارادونا مرا ياد برهه‌اي از زندگي‌ام مي‌اندازد. اينكه هميشه خيلي سريع هر چيزي كه بلد بودم توي برگه امتحان مي‌نوشتم و زودتر از روال معمول برگه را تحويل مي‌دادم. باري شده بود كه از سر دلسوزي مراقب امتحان توصيه كند كمي بيشتر سر جلسه بنشين و برگه‌ات را مرور كن. من مي‌دانستم اين آفت امتحان دادن من است. نمره‌هاي بيشتري را اين‌طوري از دست مي‌دادم. درست‌ها را غلط مي‌كردم، غلط‌ها را پررنگ! حالا نمي‌شود كسي كه در اين دنياي متناقض‌تر از ديروز خيال‌پرداز به دنيا آمد و مُرد را جز در مواردي بي‌نهايت از زواياي هر بار تازه نگاه كرد و نينديشيد كه چطور مي‌شود مارادونا بود و مثل او زندگي نكرد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون