• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4803 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۰ آذر

بخُسب! دريا نيز مي‌ميرد‌...

اميد مافي

آرام و صامت خفته بود. پرچم فيروزه‌اي آرژانتين به همراه پيراهن شماره 10 تابوت را زيبا كرده بود. آنجا در كاخ رياست‌جمهوري مرده ديه‌گو همچنان كاپيتان بود. پر از غرور و سبعيت. آنجا پرزيدنت آلبرتو فرناندز آنچنان كنار تابوتش گريست كه سيلاب آب شور بوينس آيرس را برداشت.
آنجا در غلغله آدم و ماتم، ايستگاهي رو به پايان براي اسطوره ياغي شكل گرفته بود. همو كه به وقت جواني بذر روياهايش را با دردي عميق ميان آسمان‌جُل‌ها افشاند تا سال‌ها بعد وقتي يك تنه بريتانياي كبير را دريبل كرد و پيتر شيلتون را انگشت به دهان گذاشت رو به پاپاراتزي‌ها چنين بگويد:«من در آن لحظات دهشتناك بوي گازوييل و عرق كارگران روزمزد زادگاهم لانوس را استشمام كردم.» حقيقت آن است كه براي ديه‌گو 60 سال زندگي چندان كم هم نبود. سهم موفرفري رمانتيك از وطن، رساندن آلبي سلسته به بلندترين قله‌هاي تحفه دندان‌گير بود تا در اوان جواني جام جهاني را بالاي سر ببرد و دل ژرمن‌ها را به خاطر سرزمين مادري‌اش بشكند. ديه‌گو بعدها با رداي ناپولي به 90 سال انتظار تيفوسي‌هاي پاپتي پايان داد و با ارتش جنوب ايتاليا جام يوفا را زير بغل زد تا كافه‌هاي شلوغ ناپل شبي تا صبح نخوابند و دنيا به كام مردماني شود كه در جايي فراي تمام درياها به سرمست‌ترين موجودات جهان بدل شدند. دنياي غدار اما هميشه به يك رنگ و رو نيست. اين‌گونه شد كه پسر بي‌تكرار لانوس، خراب‌آباد خويش را با آجر افيون بنا نهاد و براي مدتي از چشمخانه‌ها گريخت. اين فترت اما سبب نشد تا عشق فوتبال‌ها دست خدا را فراموش كنند و در منطق رياضي جايگاه تُهي را برايش در‌نظر بگيرند. دفتر زندگي پر فراز و نشيب اسطوره‌اي كه در اوج استيصال، سيگارش را با سيگار فيدل كاسترو روشن مي‌كرد و از فرط امضا دادن در خيابان‌هاي هاوانا ذله مي‌شد در 60 سالگي به آخر رسيد تا باور كنيم مرگ بي‌هيچ مداهنه، غول‌ها را نيز زمينگير مي‌كند و سايه شوم نسيان را با مويه و فغان روي اعجازآفرينان مخمل سبز مي‌اندازد. اما آنجا در كاخ رياست‌جمهوري دُن ديه‌گو كه عمري درد را قطره قطره چكيد، درون تابوت لبخندي مليح بر لب داشت. او ملتي را در چند قدمي خود ديد كه چمباتمه زده به جسم آرام گرفته‌اش زل زده بودند و خون مي‌چكيد از مردمك چشمان‌شان.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون