بازتوليد سريالهاي قديمي براي كودكان، آري يا خير
جواد ماهزاده
افزايش گرايش كودكان به رسانههاي غيررسمي تا چه اندازه طبيعي و مطابق با مقتضيات زمانه است و چقدر نتيجه بيبرنامگي و بيخلاقيتي ما؟ رقابت بچههاي ايراني حتي در شهرستانها براي داشتن تبلت و موبايلهاي همهچيزدان ناشي از چيست و چه عواقبي به همراه خواهد داشت؟ چندي پيش يك كارشناس آموزشي در تلويزيون كه براي پشت كنكوريها نكته و راهحلهاي ساده و سريع بيان ميكرد، ميانگيني از نمرات دانشآموزان سراسر كشور در درسهاي مختلف ارايه كرد كه اغلب نمرات بين 11 تا 13 بود. غرض آن نيست كه همه تقصير را به گردن ابزارهاي تكنولوژيك نوپديد بيندازيم. (اين ابزارها در كشورهاي پيشرفته در جهت آموزش، افزايش ضريب هوشي و خلاقيت، سرعت يادگيري و حتي گرايش به مطالعه آزاد نيز كاربرد دارد) اما آنچه به وضوح ديده ميشود، استفاده بهرهورانه از اين ابزار نيست و ساعات و دقايق بسياري از بچههاي اين روزها صرف اتلاف وقت و بازيهاي جورواجوري ميشود كه كاركردي جز سرگرمي، خنداندن و به هيجان آوردن ندارند. در ايران تلويزيون همچنان رسانهاي با حوزه نفوذ و تاثيرگذاري بالاست و ساعتهايي از فراغت بچهها را در كنار خانوادهها به خود اختصاص داده است. سريالهاي شبانه شبكههاي ماهوارهاي، براي بسياري از خانوادهها – بيشتر زنان و فرزندان – واجبتر از نان شب شده است؛ در اين باره ساكن تهران و غير تهران بودن فرقي نميكند و اتفاقا شهرستانيها در دنبال كردن اين سريالها مصرتر و جدي ترند. دليل اصلي اين اقبال، عقب ماندن شبكههاي داخلي در رقابت ناخواسته با آنهاست. فيلمنامهها يا سفارشي شده و مناسبتي شدهاند، يا به خاطر اجبار در داشتن اسپانسر جنبه تبليغاتي به خود گرفتهاند. ميگوييم خدا «كلاه قرمزي» و سازندگانش را حفظ و عروسكهايش را زياد كند، اما همين كلاه قرمزي كه هنوز پس از دو دهه ما را به وجد ميآورد و گاه از حرفهاي شخصيتهايش انگشت به دهان ميشويم، از بچههاي امروز عقب افتاده و اصولا كاري به بچههاي امروز ندارد. اينها عروسكهاي مخاطبان دهه 70 هستند و ادبيات و بامزهگيهايشان تاثيري بر ذهن و صورت بچههاي امروز نميگذارد. شنيديم كه مرضيه برومند و بهرام شاه محمدلو هم كه از باتجربهها و نوابغ تلويزيون ما بودهاند، بدشان نميآيد بعد از تجربه «شهر موشها» 2، به سراغ بازتوليد سريالهاي قديمي «خونه مادربزرگه»، «زي زي گولو» و «زير گنبد كبود» بروند. آيا الگوهاي قديمي را ميتوان به نمونههاي تيپيكالي براي بچههاي امروز تبديل كرد و آنها را پاي تلويزيون نشاند؟ بدون بهروزسازي و مخاطبشناسي جديد، كمي بعيد به نظر ميرسد. كلاه قرمزي از زمان توليدش تا امروز - گاه با اكران سينمايي و اغلب در برنامههاي نوروزي سيما - ارتباطش را بيوقفه با مخاطبان حفظ كرده است. اما همين مجموعه نيز موفق به جذب بچههايمان نميشود و صرفا يك توليد خوب و حرفهاي براي كودكان ديروز است. بازتوليد الگوهاي پيشيني در زماني كه والدين و معلمان هم از دور شدن از بچهها و گاه عدم درك آنها شكوه ميكنند، گرهگشا نخواهد بود. البته نميتوان و نبايد خلق هنري را تنها از جنبه كاربردي نگاه كرد و با پيشداوري و بدبيني، دست سازندگان و تهيهكنندگان را بست و ترس به دلشان انداخت. اما اگر قرار باشد «خونه مادربزرگه» و «زي زي گولو» هم ما 30 و 40سالهها را پاي تلويزيون داخلي بنشاند و بچههايمان در همان ساعت غر بزنند كه ميخواهند سريالهاي ديگري را در شبكههاي برون مرزي تماشا كنند، بهتر است از حالا و قبل از توليد، بر همخواني فيلمنامهها با شرايط جديد و حال و هواي امروز بچهها بيشتر تمركز كنند و موفقيت اثر تازه شان را به سري اول مجموعه يا جلب رضايت مخاطبان ديروزي خود گره نزنند. ميتوان الگو و مواد خام اوليه آنها را برداشت كرد و به چارچوب و فرم تازهاي براي ارايه انديشيد؛ بيتوجه به اينكه لزوما نوستالژيبازها را راضي كند و بر اصولي كه 20 سال پيش بنا گذاشته شد، وفادار بماند.